فرازونشیب زندگی طلبگی ما(همنفس طلبه)

هم قدم تا خدا آباد

همنفس طلبه

طبقه بندی موضوعی

آن مرد نیامد..!

سه شنبه, ۵ خرداد ۱۳۹۴، ۱۰:۵۹ ق.ظ

از ازدواجشان مدت زیادی نگذشته بود . زن و شوهر تمام دیشب را با جر وبحث به صبح رسانده بودند. مرد خسته و کلافه ٬ به سرکارش رفته بود و زن عصبی و گریان در منزل مانده بود. زن تا عصر مشغول نقشه کشیدن بود تا حق مرد را کف دستش بگذارد و به اصطلاح گربه را دم حجله بکشد . مرد دوست نداشت ماجرا کش بیاید . همسرش را دوست داشت و تصمیم گرفته بود بعد از ورود به منزل همه ی دلخوری زن را از دلش بیرون بیاورد. درست مثل اکثر قهرهایشان که زن ناز می کرد و مرد ناز او را می کشید .فرصت نکرده بود تا ناهارش را سرکارش بخورد ٬ گرسنه و خسته به خانه آمد تا با همسرش غذایی بخورند و او ماجرا را تمام کند. زنگ در خانه را زد ٬ همسرش آیفون را برداشت . با صدای خشکی پرسید: کیه ؟ مرد جواب داد : باز کن . زن با مکثی کوتاه در را باز کرد. مرد پله ها را دو تا یکی بالا آمد. زنگ در آپارتمان را به صدا در آورد . یکبار ٬ دو بار ٬ سه بار ... اما خبری نبود. زن در را باز نمی کرد. مرد با دست چند ضربه به در زد. زن با صدای بلند گفت : چیه ؟ در رو باز نمی کنم . برو خونه ی همون مامانت . مرد خشکش زد. آرام گفت : در رو باز کن . همسایه ها صدا رو می شنون خوب نیست . با هم صحبت می کنیم . باور کن الان خیلی گرسنه و خسته ام. زن گفت : غذا چیه ؟! من غذا درست نکردم گفتم برو خونه مامانت .! مرد ٬ احساس کرد که صدای در آپارتمان همسایه ی بالایی را می شنود که باز می شود. پله ها را به سمت موتور خانه ی آپارتمان دوید.چند ساعتی همان جا ماند . دوباره بالا آمد و در زد . خانوم در رو باز کن بذار با هم صحبت کنیم این کارت خوب نیست . اما در همچنان روی یک پاشنه می چرخید و زن در را باز نمی کرد و همچنان به قهر و ناز کردنش ادامه می داد. مرد شب را در موتور خانه خوابید و صبح فردا دوباره به سرکارش برگشت و عصر دوباره به خانه آمد . باز هم در زد اما خبری نشد. تلفن همراهش به صدا در آمد . زن در پیامکی کوتاه نوشته بود : قهر کردم رفتم خونه ی بابام . مرد خشمگین شد .از اینکه می دید تا این حد تحقیر شده است به ستوه آمده بود. تصمیمش را گرفته بود . نازکشیدن کافی است . اصلا لازم نیست که برگردد. سه هفته بود که از زن خبری نبود. زن پشیمان شده بود . فهمیده بود که تند رفته دوست داشت بازگردد اما غرورش اجازه نمی داد . مرتب فکر می کرد شاید مثل همیشه شوهرش بیاید اما این بار مثل دفعات گذشته نبود. مردنیامد. وقتی زن این حرفها را تعریف می کرد با خودم فکر کردم ٬ ببین که چه ساده کانون زندگی از هم پاشیده شد . کاش زن ٬ اقتدار مردش را اینطور نمی شکست . کاش مرد فقط یکبار دیگر ٬ فقط یکبار دیگر زن را بازمی گرداند. یادمان باشد زن نباید به سادگی خانه اش را ترک کند مردها تا اندازه ای حوصله ی ناز کشیدن دارند اما وقتی این ماجرا قصه ی مداوم زندگی شان شود خسته می شوند و همه چیز را رها می کنند و آنوقت است که زن می ماند و کوهی از ای کاش ها ....


موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۴/۰۳/۰۵
سیده طهورا آل طاها

همسرداری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">