فرازونشیب زندگی طلبگی ما(همنفس طلبه)

هم قدم تا خدا آباد

همنفس طلبه

طبقه بندی موضوعی

جلب ترحم ... هرگز

چهارشنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۴، ۰۶:۱۴ ب.ظ

زن می گفت در مانده شده ام . موقع گفتن این جمله جوری دستهایش را مشت می کرد که انگار تمام رنج هایش را در مشتش گرفته است و با تمام قدرت می فشاردشان.  

باصدایی آهسته و خسته ادامه داد : دختر خانه که بودم برای فرار از اوضاع نابسامان منزل ، تمام هوش و حواسم را به درسم می دادم. پدرم گاهی به بهانه های واهی مادرم را زیر مشت و لگد می گرفت . مادرم هم کم نمی آورد . تندی می کرد . جواب پدرم را می داد . بعضی وقتها دستش را روی نقطه ضعف های پدر می گذاشت و بر تنش های خانه اضافه می کرد . پدر ، تربیت را در کتک زدن می دید . در داد و بیداد کردن . سعی می کرد با مرافعه های گاه و بیگاهش ما را به خیال خودش تربیت کند . توی خانه ی پدر کم کتک نخورده بودم . تحقیر می شدم . کم کم به این نتیجه رسیدم که بهتر است ازدواج کنم تا شاید به این وسیله به آرامش برسم. بعدادامه داد الان هفت سال  است که ازدواج کرده ام . همسرم مرد بدی نیست . اما هیچ وقت در هیچ کاری مرا سهیم نمی کند. هیچ وقت نظر مرا نمی پرسد . خانه مان را می فروشد بدون آنکه من بدانم . خانه می خرد بدون آنکه من متوجه شوم . ماشینش را عوض می کند و من بی خبرم. انگار من در خانه اش فقط مسئول شست و شو و پخت و پز هستم . حتی مرا در تربیت فرزندمان هم قابل نمی داند . ترجیح می دهد با دیگران مشورت کند . ترجیح می دهد از آنها نظر بخواهد . گاهی تلاش می کنم ترحم فرزند شش ساله ام را جلب کنم .برایش از سختی های زندگی ام می گویم . 

انگار برق به من وصل کرده باشند ، سرم را به سرعت بلند کردم . این کار را در مورد همسرتان هم کرده اید ؟ زن کنجکاوانه نگاهم کرد و گفت : بله . همان اوایل ازدواج شرح مفصلی از تمام سختی های خانه ی پدری ام برایش گفته بودم . از تحقیر ها ، توهین ها و کتک ها گفته بودم . یکبار هم برایش یک نامه نوشتم . به او گفتم که مادرم همیشه درگیر با پدرم بود و پدرم هم مرا از کتک هایش بی نصیب نمی گذاشت . به او گفته بودم تو هم برایم شوهر باش و هم پدر . 

روی صندلی وا رفتم . حالا همه چیز روشن شده بود . به روشنی روز . روی کاغذ کنار دستم نوشتم : 

زن باید در خانه پدری اش گرامی داشته شود . تا در منزل همسرش هم گرامی باشد . اما اگر احیانا" غیر از این شد به یاد داشته باشید هرگز از گرفتاری ها و حقارتهایی که در منزل پدر کشیدید پیش مرد حرفی نزنید . چرا که همواره به شما به چشم موجودی حقیر و بی ارزش نگاه می کند که توانایی مشورت در امور مهم زندگی مشترک را ندارد . توانایی تربیت فرزندش را ندارد. هرگز سعی نکنید ترحم فرزندانتان را جلب کنید یادتان باشد که بچه ها به مادرانی قدرتمند نیاز دارند که بتوانند در لحظات بحرانی از آنها کمک و مشاوره بگیرند.



موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۴/۰۳/۰۶
سیده طهورا آل طاها

همسرداری

نظرات  (۴)

۰۱ مهر ۹۶ ، ۱۴:۰۶ حلما بانو
سلام گلم. دوست خوبم اگه لطف کنین راهنماییم کنین ممنون میشم خدا جبران کنه ان شاالله. مشکلم اینه که به همسرم به لحاظ عدم زیبایی کراهت دارم . البته اینجور نیستم که شخص زیبا مورد پسندم باشه اما خب ایشون از معمولی هم پایین تر هستند عذرمیخوام که اینو میگم اما چاق و کچل و سیاه و صورت بزرگ دارند . حداقل شلخته نبودن شاید اوضاع بهتر بود . به هر حال بگم که در کل حتی رغبت ندارم دستشو بگیرم و یه جورایی طلاق عاطفی گرفتیم انگار . چکنم حسم بهتر بشه؟
پاسخ:
علیک سلام عزیزم. پوزش بابت تاخیر.
ایشون از روز اولی که اومدن مگه این قیافه رو نداشتن؟استنباط حقیر که از اول ایشون همین شکلی بودن حالا ممکنه گذر زمان تغییراتی هم کرده باشن اما در کل همین شکلی بودن. از خودتون پرسیدن چرا از اول ایشون رو پذیرفتید؟ایشون انتخاب شما بودن. از اول با چشم باز انتخاب می کردید الان دیگه وقت  بستن چشمهاست. 
دو تا نکته رو در نظر داشته باشید .... اول اینکه مرتب به خودتون یادآور بشید آیا خودتون کامل هستید؟در ظاهر و باطن آیا هیچ نقص یا کمبودی نیست.. آیا همسر شما با اونا کنار نمیاد.آیا با وجود تمام نقص ها برای شما و زندگی اش تلاش نمی کنه. ... آیا نمی تونه سراغ کسانی بره کمبودهای شما رو ندارن؟آیا با توجه به شرایط کنونی فرهنگی در جامعه کسانی نیستند از غفلت شما سو استفاده کنن و همسرتون رو به خودشون جذب کنن؟در این صورت دود این مساله به چشم کی میره؟
دوم اینکه همسر شما شاید چهره قشنگی نداشته باشه که خالق و نقاش چهره یکی دیگه هست و نباید مخلوق خدا رو , زشت بدانیم. اما در عوض حتما محاسن زیادی دارن. آیا درسته تمام محاسن و زیباییهای رفتاری ایشون رو نادیده بگیرید. چرا عادت کردیم همیشه نیمه خالی لیوان رو می بینیم. 
عزیزم شما می تونید تعهد بدید زیبایی شما دایمی هست ؟اگه یه روز به هر دلیل زیبایی تون از دست بره چه انتظاری از همسرتون دارید؟
عزیزم به وسوسه های شیطان و نفس تون توجه نکنید. صبور باشید. زندگی تون رو بکنید. به چشمهاتون یاد بدید به جای اینکه فقط زشتی ها رو , زیباییها رو ببینه
سلام مجدد
نه الحمدلله
صرفا غرغره:)
واسه وقتایی که ادم خسته است و باید غر بزنه،من عصبانیت هامو با نوشتن تخلیه میکنم
سلااام
چه نکته ی مهمی بود...

خواهرجان من از پانزده شانزده سالگی بصورت روزانه مینویسم،فکرامو،حرفامو،اتفاقات رو...
بعد اینا رو چیکار کنم؟
همه جاشو دوست ندارم همسرم بخونه،نه اینکه چیز بدی توش باشه ها،خب یه جاهایی اش دلم از خانوادمم گرفته بوده نوشتم،ایناشو منظورمه
و اینکه دلمم نمیاد دور بندازم یا از خودم جداشون کنم طوری که دیگه نشه پیداش کرد...خب اینا برام پرتجربه ان
بنظرت اصلا رو نکنم همچین چیزایی هست؟ نمیشه که..می فهمه!
پاسخ:
سلام. بستگی داره این دلخوری ها از خانواده چطور مطرح شده باشه. اگه جنبه مشکلات و دلخوری های عادی داره که معمولا برای همه پیش میاد , اشکال نداره اما اگر خدای نکرده این دلخوری شامل توهین ها یا احیانا ایجادحس حقارت و بیان ازار جسمی هست اصلا نباید بگذاری همسر یا فرزندان اینده تون ازش باخبر بشن. میشه اونا رو به وبلاگ دیگه ای که صرفا حالت دفتر خاطرات داره و جز خودت کسی بهشون دسترسی نداره منتقل کنی.  من البته بعید می دونم خانواده شما از اون دست باشن
۲۳ آذر ۹۴ ، ۱۳:۱۱ من چادرم را دوست دارم
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
سلام

**** ******* ** ** **** ** *** * ** ****** ****** ***** ******* ****** **** ** ** ** ** *** ***** ** ***** ****** *** ***** ***** ****** *** *** **** *** ** ******* ** ** *** *** ** ** *** * ** ***** ****** ** ***** ** *** *** ***** ** **** **** *** ** ***** ** *** ***** ** ***** ******* ** *** *** ** ****** ***** ** ***** ** ** **** ** ** ***** ******* ***** ** ***
***** *** ** ** ****
****** **** ** ****

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">