فرازونشیب زندگی طلبگی ما(همنفس طلبه)

هم قدم تا خدا آباد

همنفس طلبه

طبقه بندی موضوعی

پیرمرد پسرش را خوب تربیت کرد

يكشنبه, ۲۱ آذر ۱۳۹۵، ۰۷:۰۷ ب.ظ

ماشین کنار زمین شالی توقف کرد . یک بوق کوتاه کافی بود تا پیرمرد تمام توجهش را از زمین زیر کشتش به سمت ماشین جلب کند . بیل توی دستش را جابجا کرد و در حالیکه به سختی از میان گل و لای زمین قدم برمی داشت به سمت ماشین رفت . راننده مودبانه دستش را بالا برد و سلامی کرد . پیرمرد جوابش را داد .

نگاه کنجکاو پیرمرد داخل ماشین را کاوید . با دیدن چهره ی خندان و بشاش روحانی سیدی که داخل ماشین نشسته بود ، گل از گلش شکفت. لبخندش تا بناگوش باز شد . تا آمد سلام کند ، روحانی سید پیش دستی کرد و سلامش را نثار پیرمرد کرد و علیکش را هم شنید.
مرد روحانی ساده و بی تکلف بود . حتی ساده تر از پیرمرد . از کار و بار پیرمرد پرسید . پیرمرد شالیکار توضیح داد که محصول امسال به لطف بارندگی به موقع خوب بوده . روحانی سید پرسید : بچه نداری؟ پیرمرد پاسخ داد : دو تا دختر دارم که در شهر زندگی می کنند . یک پسرهم دارم که توی تهران دانشجوست . مرد روحانی سرش را به نشانه ی تحسین چند بار تکان داد و گفت : احسنت به شما . احسنت به شما. 
قند توی دل پیرمرد آب شد . محجوب و با حیا سرش را به زیر انداخت و بعد یکهو انگار چیزی یادش آمده باشد گفت : حاج آقا من پسرم را خوب تربیت کرده ام . سپس در حالیکه دستانش را جلو می آورد و به روحانی سید نشان می داد گفت : با همین دستان پینه بسته و با کارگری بزرگش کردم . 
پیرمرد با غرور ادامه داد : پسرم وقتی رفت تهران ، توسط دوستان هم خوابگاهی اش با شطرنج آشنا شد . اولش فقط توی دانشگاه بازی می کرد اما کم کم اوستا شد . مسابقه پشت مسابقه ، لوح تقدیر پشت لوح تقدیر. این آخری ها توی مسابقات کشوری هم شرکت می کرد . 
من از این کارش هیچ خوشم نمی آمد . ما آدم های حلال خوری هستیم اهل شطرنج و این حرفها نبودیم . پسرم می گفت بعضی مراجع گفته اند اگر شرط بندی این وسط نباشد اشکالی ندارد . اما من این حرفها حالی ام نبود . من شطرنج را دوست نداشتم . اما با پسرم مخالفت هم نمی کردم . می گفتم : این بچه ، پای سفره ی حلال و خدا و پیغمبر بزرگ شده خودش یه روز برمی گرده.
چند وقتی بود پسرم می گفت مسابقه ی جهانی شطرنج داره . اما چند شب قبل از رفتنش اومد ده . گفتم مگه مسابقه نداری ؟ گفت : نه مسابقه بی مسابقه . دیگه مسابقه نمی دم. دیگه اصلا شطرنج بازی نمی کنم . 
گفتمش چرا؟ گفت توی یه کتاب از یکی از معصومین خوندم که فرمودند: یزید شطرنج دوست داشت. بعد انگار یه چیزی توی دلم ریخت . قاتل امام حسین شطرنج باز بوده و من هم شطرنج باز هستم . این دو تا با هم جور در نمیاد . امام از شیعیانش خواسته بود شطرنج بازی نکنید ، یزید شطرنج را دوست داشت . 
پیرمرد نگاهی عمیق به صورت مرد روحانی انداخت و گفت : من پسرم رو خوب تربیت کردم . 
روحانی سید از پیرمرد پرسید : کاری داری که ما برایت انجام دهیم . چیزی می خواهی تا برایت فراهم کنیم . پیرمرد قد راست کرد که : نه . همه چیز هست الحمدلله . فقط سلامتی شما را می خواهم همین .
روحانی سید خندید و گفت مرا می شناسید ؟ پیرمرد شالیکار خیلی جدی گفت : ها البته که می شناسم . شما رهبر مایی..

** بعدا نوشت: آنچه خواندید روایتی داستان گونه و برداشتی آزاد از یک خاطره دور است .

*** آنچه مسلم هست ، بازی شطرنج به فتوای برخی از مراجع به شروطی حرام نیست . لاکن حرف نویسنده پست فقط یک جمله است : یزید شطرنج را دوست داشت . همین والسلام ...
موافقین ۱۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۹/۲۱
سیده طهورا آل طاها

شطرنج

نظرات  (۱۹)

سلام - این مطلب خیلی ارزشمندی بود من لذت بردم و اینکه سایتتون هم عالیه خدا قوت ...

سلام

راجع به تغذیه کودک سوال دارم... دخترم دو ماهش پر شده ولی هنوز شیر خوردنش نظمی نداره. البته داره بهتر میشه. اما ی وقتایی پشت سرهم شیر میخوره خوابش میبره دوباره بیدار میشه شیر میخوره...هر نیم تا 1 ساعت ی بار بیدار میشه و شیر میخوره. واقعا هم شیر میخواد.

اما ی وقتایی هم 3-4 ساعت حتی 5 ساعت میخوابه و اگه بینش بیدارش کنم که شیر بخوره, ی ذره میخوره و دوباره خیلی زود خوابش میبره

شما میدونید باید چکار کنم که نظم پیدا کنه؟؟

چرا ی عده میگن باید هر وقت بچه شیر خواست بهش داد اما ی عده میگن باید هر 2-3 ساعت شیر داد؟ واقعا موندم چکار کنم؟!

پاسخ:
سلام عزیزم.
دوست خوب و مامان مهربون بهتره با پزشک کوچولوتون مشورت کنید و از ایشون نظر بخواهید.موفق باشید
۲۶ آذر ۹۵ ، ۰۹:۲۳ زهرا سادات
سلام
حالتون خوبه طهورا جان؟
 بهتر شدین انشاا... ؟
پاسخ:
سلام. الحمدلله.امان از وقتی که قدر سلامتی را نمی دانیم
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد،عزیزم
سلام. حالتون خوبه؟
سوالی که دارم به پستتون مربوط نمیشه. سوال که نه راهنمایی میخوام.
من الحمدلله زندگی خوبی دارم. هرچند تو این شهر غریبم و تنهایی یه مقدار اذیتم میکنه،ولی مشکل خاصی تو زندگیم ندارم خداروشکر. ولی با اینحال نمیدونم چرا شاد نیستم. تمایلم برای ناراحت شدن زیاده. یعنی باید اتفاق خیلی خاصی بیفته که بتونم یه خنده و شادی از ته دلم داشته باشم.در حالت عادی نمیتونم شاد و سرحال باشم. سعی خودمو میکنم که شاد باشم،ولی خسته میشم از اینکه همش دارم سعی میکنم واسه این موضوع،دارم وانمود میکنم. تمایلم واسه گریه کردن زیاده، خیلی راحت برای کوچک ترین چیزی اشکم در میاد. البته من از بچگی زودرنج بودم و از اون بچه هایی بودم که زود گریه میکردم. ولی الان در حالت عادی زندگی ام، از درون نارحتم بدون دلیل. نمیدونم چکار کنم.
پاسخ:
علیک سلام . شاید برخلاف آنچه می فرمایید از موضوع یا موضوعاتی رنج می برید ، ناراحتید یا فکرتان مشغول است. همین موضوع باعث شده تا یک ناراحتی درونی ذهن شما را درگیر کند و شما را ناراحت کند. در واقع ضمیر ناخودآگاه شما درگیر است. شاید غربت شما را بیشتر از آنچه پنهان می کنید ناراحت و درگیر کرده.شماباید علت را پیدا کنید.بعد بتوانیم انرا رفع کنیم. در زندگی شما چیزی هست که شما را ناراحت می کند. شایدهم احساس نوعی روزمرگی دارید.هرچه هست این حالت دترد برای شما تبدیل به افسردگی می شود آنرا دست کم نگیرید
سیده عزیزم ممنونم از توصیه های نابتون 
من بنده ی روسیاه خدا هستم ولی لطف خدا و اهل بیت علیهم السلام بی انتهاست 
اتفاقا تمام ترسم از اینه نتونم از این سفر و فرصتهاش به نحو احسن بهره ببرم 
من به اندازه شما معرفت ندارم دعام کنید دعام کنید خدا کمکم کنه 
حتما منه کمترین دعاگوی شما خواهم بود 
ان شاء الله روزی و قسمت هر ماهه و هر ساله ی شما و تمام آرزومندان زیارت اهل بیت علیهم السلام باشه 
یا علی 
سلام سیده طهورا ی عزیزم 
ان شاء الله که خوب و سلامت باشید 
هر روز و روزی چندبار به اینجا سر میزنم و از مطالب خوبتون استفاده میکنم 
اینجا آرامش عجیبی داره.... نوشته ها و حتی جواب پیام دوستان  که مینویسد هم آرامش عجیبی درش نهفته هست من کاملا حسش میکنم 
ان شاء الله چند روز دیگه عازم کربلا هستم... خواستم بگم ان شاء الله به یادتون خواهم بود 
....مشهدم که بودم روبه روی ضریح ایستاده بودم و واسه دوستانم دعا میکردم یاد شما افتادم و اینکه عاشق امام رضا هستید 
با دل پاکتون منو دعا کنید 
برای این سفرم اگه توصیه ای دارید خوشحال میشم بهم بگید 
یا علی 
پاسخ:
سلام کربلایی. از قبل از اربعین کلا به هر کسی که کربلا می رود حساس شده ام. حساس که نه کاملا واضح و روشن به او حسودی ام می شود. کربلا رفتن شان و لیاقت می خواهد،به هر کس نمی دهند. به شما دادند. با چنگ و دندان هم که شده این شان را برای خودتان حغظ کنید. با زیارت رفتن یک پله بالاتر می روید ، مراقب باشید با گناه کردن همان پله را دوباره به جای اولتان بازنگردید.
توصیه معصومین است که قبل از کربلا ۳روز ، روزه بگیرید. غسل کنید و سپس عازم شوید. در این سفر کم بخورید، کم حرف بزنید. بیشتر ذاکر باشید. چشمهایتان را خوب باز کنید. گوشهایتان را تیز کنید. آنجا چیزهای زیادی برای دیدن و صداهایی برای شنیدن هست. به من توفیقش را ندادند. روبه صفتان زشت خو را به این عرصه راه نمی دهند.
در بارگاه ملکوتی مولا علی خوب ببین. به چشمهایت التماس کن آنجا دیدنی زیاد دارد.
زیر قبه آقام حسین ، از کالبد دنیایی ات بیرون بیا. آغوش باز کن و خودت رو در آغوش گرم ولایتش غرق کن. در کاظمین در حریم امن خاندان رضوی هرگز احساس غربت نخواهی کرد. گویا آنجا مشهد است. ناخودآگاه شاید زیر لب بگویی السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا.
وقت کردید و یادتان بود برای حقیر نیز دعایی کنید
سفرتان بخیر. به سلامت برویدو با عافیت برگردید
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
********* *** *** **** *** *** ****** ******** ** **** * ** ****** *** ** ** ****** * *** ***** **** ***** ********
**** **** ***** ***** **** **** **** **
**** *** ** ** ******* **** ****** **** ** **** ** **** *** ****** ** ****** ***** *** ***** **** ** ****** *** ***** ******** ****** ** ** *** ***** ***** **** ** **** ***** ***** ***** ** ******* ****** *** ***** ** ******** * **** *** ** ****** ******
** ***** **** **** ** *** **** ** ***** * *** ***** **** ** ****** ***** ****
پاسخ:
عزیزم لطفا برای رسیدن به پاسخ تان، پاسخ ذیل را مطالعه فرمایید
سلام عزیزم خوبین؟خیلی دلتنگ دوستانیم  والتماس دعا داریم .ما که وبلاگی نداریم کمتر تویادها هستیم نه؟؟
چند روزی است مربی ورزشی دخترم که کلاس سوم هستند به بچه ها گفته همگی باید شطرنج بخرید وبازی کنید ویاد بگیرید . منم از شطرنج از همون دبیرستان که فهمیدم چیه بدم می اومد نمدانم چرا ولی گمانم یکبار هم بهش دست نزدم اما دخترم خیلی اصرار داره ومیگه خانم ورزش گفته همه دارند میخرند فقط من ندارم فعلا که سرشو گرم کردم تا فراموش کنه وچند بار هم گفته ام که شطرنج ابزار شیطان بوده نباید بازی کنی ولی درکل میخوام قانعش کنم به نظرتون چی بهش بگم؟
پاسخ:
سلام عزیزم. بحث فقهی این مساله رو از مرجعتون بپرسید و بعد تصمیم بگیرید.
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
**** *** ** ** ***** ***** *******
*** **** **** ***** ** ** *** **** ** ****** **** *** ***** **** ******* **** **** ****
**** ****** ** ** ** **** ***** ** *** ** ***** ******
** **** ** *** **** ** **** *****
** **** **** **** ** ** **** ***** ***** ** **** *****
** **** **** ***** ***** ** **** ** **** * ** ***** ** ** ** **** * ** **** ** ***** **** *** *** ****** **** ****
*** *** *** ***** **** ***** *****
******* ** ****** **** *** ****** ****** *** *******
*****
******** ******* *** ***** ****
******** *****
پاسخ:
راستش بعد از دیدن کامنت دوم تان ، چند سطری در پاسخ به شما نوشتم . از نحوه بیان شما دلخور شدم و البته اندکی هم جا خوردم . شاید کمی هم دلم از این همه بی انصافی و بی مهری سوخت . چند لحظه ای هم جوابیه ای که نوشته بودم را اینجا گذاشتم اما بعد چیزی یادم افتاد. 
یک چیز مهم . آنقدر مهم که این موقع شب مرا در سرمای این اتاق بدون بخاری به اینجا کشاند . بی خیال بیماری که چند روز است با آن دست به گریبانم شدم و آمدم اینجا . بی خیال سرفه های سخت و آزاردهنده ام شدم . بماند ...
فقط آمدم اینجا که بگویم دوست خوبم خواهر مهربانم ، خیلی خوبست اگر هر دوی ما یاد بگیریم دل کسی را با کلاممان نشکنیم. خیلی خوبست اگر یاد بگیریم اگر نقدی هم داریم ... ولش کن بی خیال بانو جان...
حرف مهمترم این بود که یادم آمد اینجا متعلق به من نیست . مال من نیست که هر طور دلم بخواهد بچرخانمش و جواب کسانیکه اینجا می آیند را تلخ و تند بدهم . اینجا خانه ی من نیست . من اینجا فقط یک خادمه هستم و نه بیشتر. همین ...
حلال بفرمایید.
والعاقبه للمتقین..

۲۴ آذر ۹۵ ، ۱۲:۳۲ لاله خانمی
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
****** ** **** ***** ***
***** *** **** ***** ** ** *** ***** ******* ******* ****** **** ******** **** ***** ** ***** ***** ********* ** ******** ******* * *********** ***** ** ***** *** ******* * ***** ** **** ******* * **** * *** ******* ** *** * *** ** *** ***
** **** ***** ******* ** *** **** ** **** *** ** ******* ** ***** *** ***** *** *** ** **** **** ** ***** **** *** ** ***** **** ****** **** ** **** ***** ** ******* ***** ******** ***** ****** *** **** ***** ***** ***** 
*** *** *** ** **** ***** ***** *** **** * *** ***** ***** **** ** *** *** **** ** ***** * ****** ***** ** **** ** ***** ***** *** ******* *** ***** * ***** **** **** ** *** ****** ** **** **** ** ***** ** *** * ****** *** ***** *

***** **** ** *** **** **** **** ** *** ** **** ** **** ** ******* **** ***** **** **** ***** **** * ** *** ***** ****** ** ***** ** ****
پاسخ:
متاسفانه شیوع بی رویه و استفاده غیر منطقی از فضاهای مجازی که اغلب بخش وسیعی از زندگی خانواده ها رو در برگرفته آفتهای اینچنینی هم داره. ایجاد فرهنگ درست برای استفاده به موقع راهکار خوبیه. اما همیشه هستند کسانیکه رفتارهای ناهنجارشون تعادل خانواده و جامعه رو بهم میزنه. این وسط همه اقشار درگیر این نابسامانی هستند. از آفتهای این مساله ایجاد روابط غیر متعارف هست. اغلب ابدا فکرش رو هم نمی کردند که روزی به چنین ورطه ای بیفتن. بیشتر مردها از سر دلسوزی و به قصد کمک به بک زن مثلا بیوه یا دختر نیازمند مجرد مانده به این ماجراها کشیده می شوند. هرچند دلایل دیگه ای هم هست ونمیشه منکرش شد. 
امامن یه پبشنهادی که از سر تجربه در این موارد دارم عرض کنم خدمتتون؟البته شما استادیدبنده در محضرتون درس پس میدم. من پیشنهاد میکنم اینطور مواقع از کالبد یک زن بیرون بیایید و به مساله اصلا با حس زنانه نگاه نکنید. چون این دیدگاه نهایتا در تصمیم گیری و دادن راهکار موثر میشه و بعد به مشکل می خورید. سریع قضاوت تکنید اگه لازمه چند جلسه وقت بگذارید و در این جلسات فقط شنونده باشید شنیدن در این شغل هنر بزرگیه. تلاش کنید تا از لابه لای زندگی مراجعه کننده تون به ابهامات ذهنی تون پاسخ بدید. تجربه می گه در بسیاری از موارد اینچنینی برخلاف تصور ما ، زن خونه بیشتر از هر کسی مقصره .البته قطعا در بعضی موارد عکس این مساله صادقه. دادن اعتماد به نفس و تلاش برای آرام کردن زنی که تا این حد آشفته هست هنرمندی شما رو میطلبه. باید جوری آرامش کنید که احساس خلا عدم اعتماد به نفس نکنه . ضمن اینکه در این مواقع زنها منطق شون رو معمولا از دست میدن و کاملا احساسی تصمیم می گیرن. باید اشتباهاتشون رو یادآور بشوید و برای مشکلات درمان پیدا کنید. در اغلب موارد نیازه که مرد هم در جلسات مشاوره شرکت کنه هرچند معمولا مردهای ایرانی حاضر به این کار نمی شن. در اینصورت کار شما سخت مبشه. همیشه به مراجعه کننده تون بگید هرگز از حربه آبرو بردن و دادوبیداد و تهدید استفاده نکنه اشتباهی که اکثر زنها می کنن . مرد ها وقتی ببینن دیگه چیزی برای از دست دادن ندارن اصطلاحا به سیم آخر میزنن. بهترین کار در این مواقع فکر کردنه. زن باید برگرده و مسیر رفته رو واکاوی کنه. اشتباهات رو بررسی کنه. ببینه زنی که شوهرش به سمتش رفته چه ویژگی خاصی داره. باورود به این مسائل اغلب متوجه چیزهایی می شویدکه کاملا شگفتی سازه.
من بازم عرض می کنم خوب بشنوید. حرف خیللی زیاده معذرت می خوام که زیاد شد
نمیفهمم
یعنی شما ساخته ی ذهن خودتون رو به عنوان صحبت های بین رهبر و پیرمرد عنوان کردین؟
درسته این کار؟؟؟
اون وقت چطور میتونیم ادعا کنیم که بقیه حرف ها و داستانهایی که از زندگی ایشون یا بقیه مثل امام خمینی (ره) روایت میکنیم درسته؟؟؟؟
آیا مردم شک نمیکنن که شاید اونها هم ساخته ی ذهن نویسنده نباشه؟؟
شاید نویسنده یه روایت خونده بوده و میخاسته اونو بصورت داستان دربیاره؟؟؟
خب چه لزومی داشت که به دیدار رهبری نسبت داده بشه؟
چه لزومی دیدید که از ایشون مایه گذاشتید؟؟؟
پاسخ:
اختیار دارید. احتمالا منظورتان از نمی فهمم، متوجه نشدم است. 
دقت بفرمایید:
صحبت های نقل شده بین رهبر و پیرمرد، نقل قول های پیرمرد بود و چیزی در این باره به حضرت آقا نسبت داده نشده بود. این یک روایت داستان گونه است. گویا خیلی اهل رمان خواندن نیستید. در این دست نقل ها، ضمن حفظ اعتبار اشخاص شاخص و مراقبت به عدم نسبت دادن الفاظ یا جملات غیرواقع که به ساحت بزرگواران ، خدشه وارد کند، می توان از این داستان گویه ها استفاده کرد. در این پست ۲نکته بعنوان محور مطرح شد.
۱.روایت معصوم که با ذکر سند عرض شده و کاملا مستند است و خوب بود که شما این دقت و حساسیت را بر صحت و سقم این حدیث از خود نشان می دادید.
۲.اصل دیدار پیرمرد کشاورز شمالی با آقا و نحوه خداحافظی .
تنها چیزی که به شکل داستانی مطرح شد گفتگوی ساده یک پیرمرد با رهبرش است. این میان هیچ نقل قول اضافه ای به رهبری نسبت داده نشده. اگر پسر دانشجو ، پسر رهبری ذکر میشد حق با شما بود چون یک نسبت ناروا به ایشان و فرزندشان زده شده اما روایت داستانی از زبان پیرمرد بود که چهره شناخته شده نیستند.
اگر بنده حقیقت را کتمان میکردم نادرست بود اما بنده صادقانه جزئیات را عرض کردم.بخشی از این روایت داستانی است و صرفا یک هنر داستان نویسی است که بنده سالهاست در ابن حوزه فعالیت  دارم.
سلام
میشه لطفا جوابی که به مونا خانوم دادید رو توضیح بدید؟؟؟؟
یعنی داستان واقعی نبود؟؟؟؟
پاسخ:
سلام. گمان کنم واضح توضیح دادم عزیزم . بخشی که مربوط به اصل روایتی پست در مورد شطرنج بود واقعی است.
بخشی که مربوط به ملاقات حضرت آقا با یک پیرمرد اهل شمال کشور بود واقعی است.
بخشی که مربوط به صحبت پیرمرد با ایشان در مورد تربیت فرزندش بود ایده ای بود برگرفته از اصل روایتی که از معصومین توسط استاد امامت شناسی ما گفته شد و شخصا به ذهنم رسید .
گفتگوی پیرمرد و آقا تقریبا خصوصی بوده و کسی از جزئیاتش خبر نداره الا همون قسمت که در پاسخ به مونای عزیزم عرض کردم. جزئیات دیگر در مورد فرزند پیرمرد واقعی نیست و ایده شخصی است.

خوش به سعادت پیرمرد! خوش به سعادت ما که ایشان رهبر ما هستند:)
پاسخ:
خوش به سعادت ما
۲۳ آذر ۹۵ ، ۱۹:۱۱ رهرو ولایت
سلام بانوجان
من ی دختر مجرد ٣٠ساله هستم ک تازه ارشدم گرفتم و فارغ التحصیل شدم
حقیقتش با تموم شدن درسم ی جورایی خیلی وقت ازادم زیاد شده و اصلا ی جورایی بلاتکلیفم
میخواستم ازتون بپرسم پیشنهاداتتون برای پر کردن اوقاتم چیه؟
چ کارایی برای خودسازی باید انجام بدم؟از کجا شروع کنم؟اصلا ب کجا میخوام برسم؟؟پادرهوا موندم بین دین و دنیا و همه جی
هرجی ریزتر و جزیی تر بفرمایین ممنون میشم
پاسخ:
سلام عزیزم
 مهمترین و سخت ترین کار شما ساده ترین کاری هست که می توانید انجام بدید.
۱. به واجبات دینی تان عمل کنید.
۲.از حرام ها دوری کنید.
۳.هر چیزی که در این سی سال یاد گرفته اید خوب است انجامش بدهیدو هرچه یاد گرفته اید که بد است ترک کنید. مثلا می دانید غیبت بد است خب نکنید. می دانید انفاق خوب است خب بکنید.
شما از همین جا شروع کنید خوب است.
بعد در کنارش برای پر کردن اوقات فراغتتان به هنرهایی که دوست دارید بپردازید به کارهایی که بعنوان یک خانم باید در آن به مهارت برسید بپردازید.مثل آشپزی خیاطی تربیت فرزند همسرداری می تونید در کلاسهاشون ثبت نام کنید.ورزش کنید.
۲۳ آذر ۹۵ ، ۱۴:۳۲ لاله خانمی
سلام طهورا خانم خوبید؟
من ارشد روانشناسی دارم ولی در مواجهه با بعضی بیمارانم واقعا می مونم که چه جوری بهشون کمک کنم.
من ادم خیلی مذهبی نیستم، نه اینکه بی اعتقاد باشم، ادم معمولی هستم.
 چند وقته که حس می کنم راهکار بعضی مسائل رو باید از افرادی که مثل شما با تجربه هستند و نگاه دینی دارند درمیون گذاشت.
ممنون میشم اگه اجازه بدید ازتون کمک بگیرم.
پاسخ:
سلام عزیزم. ان شاالله که موفق باشید . آنچه مسلم هست سطح دانش حقیر از شما بسیار پایین تره. این لطف و محبت شماست که از بنده کمک می گیرید اما اگر کاری از دستم بربیاید خوشحال می شوم کمکتون کنم
سلام  بر سیده بزرگوار
واقعا عالی بود لذت بردم 
اما  ای کاش جزییاتش رو هم  بیان میکردید
الان  برام سوال شده  که اون  پیرمرد کی بوده که رهبر رفتن سراغش یا قصه مال چه سالیه؟ منبع  مطلب کجاس؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ببخشید انقده سوال پرسیدم  اخه میخواهم مطمئن باشم تا برای دیگران تعریف کنم
پاسخ:
علیک سلام عزیزم. برای نقل این مطلب تردید داشتم. یکبار هم برای نوشتنش اقدام کردم اما از تبعاتش ترسیدم و منصرف شدم. نهایتا با توکل و توسل نوشتم. احتمال حاشیه سازی زیاد هست.
اما در مورد جزئیاتش:زمانیکه من دانشجو بودم این اتفاق رخ داد. اما نه به این شکل. حضرت آقا در یک سفر به شمال کشور که البته دلیل آنرا نمی دانم با چنین پیرمردی روبرو شد . در واقع گفتگوی آنها تقریبا خصوصی بود و من از محتوای آن بی اطلاعم. فقط می دانم با هم صحبت کردند قبل رفتن به پیرمرد می گن چیزی نمی خواین کاری ندارین که پیر مرد میگه نه همه چیز هست فقط سلامتی شما. میگن منو می شناسید که می گن بله شما رهبر مایید. در حقیقت آنچه در مورد فرزندش گفته شده ایده ای هست که من از نقل روایت استاد امامت شناسی مان سر کلاس گرفتم و واقعی نیست. اما منبع روایت در کتاب من لایحضرالفقیه موجوده
۲۲ آذر ۹۵ ، ۰۰:۵۳ مامان س و ح
سلام عزیز دلم طهورا جان
الان این پست ینی چی ؟ مردهای فامیلمون البته یه ۳/۴ نفرشون خیلی علاقهدارن به شطرنج دور هم که جمع میشن بازی میکنن حالم بد شد ما چه کارهایی رو ندانسته داریم انجام میدیم 
مراجع مگه این مسئله رو نمیدونن چرا الان دیگه حرام نیس
در سطح کشوری هم برگزار میشه
الان من ......
پاسخ:
سلام عزیزم. بهتره با دفتر مرجعتون در این باره صحبت کنید.

۲۱ آذر ۹۵ ، ۲۱:۴۵ سهیلا ملکی
خوش به سعادتش
۲۱ آذر ۹۵ ، ۱۹:۳۰ الناز محمدی
عالیییی
پاسخ:
سلامت باشید. محبت دارید

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">