فرازونشیب زندگی طلبگی ما(همنفس طلبه)

هم قدم تا خدا آباد

همنفس طلبه

طبقه بندی موضوعی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «انگلیس» ثبت شده است

امتحانات ترم مدارس نزدیک بود . مادر تمام تلاشش را می کرد تا محیط خانه را آرام نگه دارد . تلاشش را می کرد اما فرزندش ملتهب بود . هر چند صفحه را که می خواند ، کتاب تاریخ را می بست و غرغر می کرد. 

" تاریخ به چه دردمان می خورد ؟ به ما چه مربوط که دولت صفوی چه کار کرد و چطور سرنگون شد؟ نادر شاه را کجای دلم بگذارم ؟ به من چه که سرانجام حکومت قاجار چه شد ؟...."

امتحان تاریخ شده بود یک معضل اساسی . مادر بشقاب میوه را کنار فرزندش گذاشت . پرسید : کمک می خواهی ؟ از چشمان فرزندش عجز می بارید . " از تاریخ بیزارم . تاریخ به هیچ کار من نمی آید . نه به درد الانم می خورد نه به درد آینده ام . "

اینها جملاتی بود که فرزند با عصبانیت به زبان می آورد . مادر پرسید : حالا توانستی برای امتحان آماده شوی ؟ فرزند با حرص پاسخ داد : بله فقط در همان حد خواندم که فردا امتحانش را بدهم و شرش از سرم کم شود .

مادر خوب می دانست که سیستم آموزش و پرورش ایراد دارد . می دانست که خیلی از دروس به درد آینده بچه ها نمی خورد . می دانست بچه ها بدون دانستن قوانین سخت و پیچیده ریاضی و فرمول های عجیب و غریب شیمی هم می توانند راه درست را در آینده شان تشخیص دهند . می دانست بچه ها اگراشعار مولوی را حفظ هم نباشند می توانند عاقبت بخیر شوند . می دانست بچه ها اگر مبتدا و خبر را ندانند هم می توانند از بین فریب های رنگ و لعاب دار سربلند بیرون بیایند . مادر به همین وضوحی که این چیزها را می دانست ، دریافته بود بچه ها به تاریخ کشورشان نیاز دارند . می دانست تاریخ بخش جدا نشدنی از ساختار و پیکره ی هر ملتی است . می دانست بچه ها بدون دانستن تاریخ ، نمی توانند راه درست را تشخیص دهند . گاهی حتی نمی توانند عاقبت بخیر شوند. نمی توانند از میان فریب های رنگ و لعاب دار دنیا سربلند بیرون بیایند .

مادر اینها را می دانست اما فرزندش چیز دیگری می پنداشت . مادر می توانست کنار فرزندش بنشیند و ساعتها برایش سخنرانی کرد . اما این سخنرانی ها چقدر موثر هست؟

بریم سینما؟ مادر پرسید. 

فرزند متعجب سربلند کرد که : چی ؟ واقعا"؟ الان ؟ 

- آره واقعا . همین الان . میایی ؟

فرزنداز جا جست . کمتر از 2 ساعت بعد هر دو روی صندلی های سینما جا خوش کرده بودند. 

یتیم خانه ی ایران ......

نام فیلم همین بود .دیدن تصاویر دردناک قتل عام 9 میلیون هموطن ، قلب مان را پاره پاره کرد. از لابه لای صفحات غبار گرفته و از پس سالهای به خون نشسته ، صدای مظلومیت و غربت نسلی سوخته به گوش می رسید . صدای ریز ریز گریه از پشت سر ، پیش رو و طرفین شنیده می شد . انگار مردمان حاضر در سالن سینما همه متفق القول بودند که کاش آنچه می دیدند و آنچه می شنیدند خواب و افسانه ای بیش نباشد که از سرپنجه هنرمند کارگردان فیلم بیرون زده است .

فرزند سرش را به سمت مادر چرخاند . با بهت و حیرت در میان تاریکی و وهم تاریخ پرسید : اینها واقعیت است ؟ مادر می دانست که فرزند چه ولعی دارد تا بشنوند : بله همه اش افسانه است . 

اما حقیقت چیز دیگری بود . " آره مادر همه اش واقعیت است . واقعیت خیلی فراتر از اینهاست ."

فرزند در صندلی سینما مچاله شد . زیر لب می گفت و مادر می شنید : لعنت بر انگلیس . لعنت بر تمدن و پیشرفت تان . لعنت بر شما که کثیف تر و حقیرتر از شما فقط خودتان هستید . لعنت بر تاریخی که اجازه دهد ، شما کفتار صفتان برایش مشق سیاست کنید .

مادر می شنید . هیچ کس لبخند رضایت مادر را در آن سالن تاریک ندید . 

مادر صدایش را بلند کرد . آنقدر بلند تا گوشهای کر شده و قلبهای یخ بسته و دستان تا آرنج به خون آغشته و پاهای تا زانو در لجن فرو رفته و پیکر به نکبت نشسته ی استعمار پیر و کثیف انگلیس بشنود:

"ای انگلیس من یک مادرم ، مادری که بذر کینه و نفرت از شما را در قلب فرزندانشکاشته است .

نقاب زیبایت را از چهره انداختم و تو را همان طور که هستی ، زشت و کثیف و بی مقدار به فرزندانم نشان دادم . من تاریخ را عریان ، به آنها آموختم . من به آنها آموختم که اگر تاریخ ندانند هیچ بعید نیست اگر باز به دام شغالانی چون تو گرفتار شوند . من فرزندانم را در برابر حیله و نیرنگ شما آبدیده کردم . من به نسل های تازه ی کشورم آموختم که تاریخ تمدن و پیشرفت تو از خون جوانان سرزمین من رنگین است . من نسلی را پرورش دادم که هرگز به تو و داستانهای دلفریبت دلخوش نخواهند کرد. روزی را خلق کردم که به همت فرزندان این مرز و بوم طومار قدرت طلبی ویاغیگری ات در هم خواهد پیچید ."


سالن خالی نمی شد . صدای ممتد کف زدن در سالن پیچیده بود . مادرفرزندش را دید که تمام قد ایستاده است . مادر از پس چشمان فرزندش تاریخی پرافتخار را می دید.


۲۹ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۵ ، ۲۳:۵۱
سیده طهورا آل طاها