فرازونشیب زندگی طلبگی ما(همنفس طلبه)

هم قدم تا خدا آباد

همنفس طلبه

طبقه بندی موضوعی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مردان بی غیرت» ثبت شده است

مشغول تماشای ویترین کتابفروشی بودم . 

زن جوان از مقابلم رد شد . وضعیت پوشش زن آنقدر ناهنجار بود که برای چند لحظه نظرم را به خودش جلب کرد .علاوه بر پوشش نامناسب ، آرایش چهره اش به شکل عجیبی توی ذوق می زد . 

نگاهم را از زن جوان گرفتم .

زن جوان جلوی من در حرکت بود و من پشت سرش . به وضوح می دیدم که شکل ظاهری زن چطور نگاه هر عابری را به خودش مشغول کرده است . از دختر خانمی که خودش ظاهر چندان موجهی نداشت اما تا زن جوان را دید روی ترش کرد و زیر لب غرولند کرد که : دیگه شورهمه چیز را در می آورند ؛ گرفته تا ، موتور سواری که بی توجه به خیابان و عابرین محو تماشای زن جوان بود و من در همان چند لحظه واهمه داشتم نکند با عابر یا جدول کنار خیابان تصادف کند .

از میان هیاهو ها متوجه مردی شدم که با قدم هایی تند خودش را به زن جوان می رساند . فکر کردم باید کاری داشته باشد یا شاید رهگذر با غیرتی است که برای امر به معروف این طور عجله دارد .

چه خیال باطلی ...!

مرد خودش را به پشت سر زن جوان رساند . بی توجه به نگاه مردم ....

با صدای بلند کلمات نامناسبی به زن جوان گفت . 

همانطور که نزدیکتر می شد از زن خواست تا شماره اش را بدهد یا دست کم با او همراه شود.

زن جوان یکدفعه ایستاد . شاید چیزی نظرش را جلب کرده بود .

با احتیاط برگشت ....

زن و مرد برای چندثانیه در هم دقیق شدند . 

من ایستادم .

زمان ایستاد .

نمی دانم به گمانم ساعتها یا شاید سالها ....!!

زن جیغ می کشید . 

مرد هر چه ناسزا بلد بود همراه با مشت و لگد نثار زن جوان می کرد .

از میان کلمات زن جوان می شنیدم ... خجالت نمی کشی ؟! 

از میان کلمات مرد می شنیدم ... حیا نمی کنی ؟!

عابرین جمع شدند .

کنجکاو شدم .

تلاشها برای تمام شدن ماجرا بی فایده بود .

یکدفعه همه جا ساکت شد . 

وقتی که مرد گفت : دخالت نکنید موضوع خانوادگی است . این خانم همسر من است .

زن جوان از شنیدن این جمله خجالت کشید ..!

مرد از گفتن این جمله خجالت کشید ...! شاید بیشتر از زن ...

۴۱ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۰ شهریور ۹۵ ، ۱۱:۳۲
سیده طهورا آل طاها