فرازونشیب زندگی طلبگی ما(همنفس طلبه)

هم قدم تا خدا آباد

همنفس طلبه

طبقه بندی موضوعی

۱ مطلب در آذر ۱۳۹۷ ثبت شده است

عصر جمعه پاییزی فرصت یک تفریح مادرانه و دخترانه را فراهم کرده بود .
سینما و فیلم "سرو زیر آب " گزینه مناسبی بود.
متصدی سالن هر دوی مان را به سمت صندلی راهنمایی کرد. کنارم مادر جوانی بود حدودا سی ساله. کنارش پسرک نوجوانی نشسته بود که قامت و چهره اش , حدودا پانزده ساله می نمود. دخترکی با موهای لخت که روی شانه های کوچکش افتاده بود , کنار مادر جوان ایستاده بود. بسته ذرت بوداده اش را محکم در بغل می فشرد . شاید به زور چهارسالش می شد. 
نگاهم به نگاهش گره خورد. مرتب مادرش را صدا می کرد. مامان لیلا... مامان لیلا.....
در نگاه اول همه چیز عادی بود. مادر جوانی با دو فرزند. همه چیز بجز دلشوره های من...
 سالن سینما تاریک شد...
کم کم معنی دلشوره هایم را یافتم. 
خودم را جلو کشیدم. تا لبه صندلی سینما... آنقدر که یقین کنم , صبورا چیزی از آنچه من می بینم , نمی بینه.
فیلم به نیمه رسید که متصدی سالن , جلو آمد و آهسته به پسرک هشدار داد..."اینجا دوربین داره . ما رفتارهای غیر متعارف شما رو می بینیم.مراقب باش. "
پسرک هول زده گفت:چیه مگه... خواهرمه...

فیلم به انتها نرسیده بود که پسرک , سالن سینما را ترک کرد همراهانش نیز , همچنین...
نگاهم به نگاه معصومانه دخترک گره خورد. دنبال مامان لیلایش می دوید..
دلم می خواست بلند شوم. دست مامان لیلایش را بگیرم. چهره معصوم دخترش را نشانش بدهم. التماسش کنم که از هر جایی که هست , برگردد. بگویم :ته این داستان چیزی جز لگدمال شدن خودت و از دست رفتن دخترت نیست.. اما... در سکوت و تاریکی سینما نشستم و بیرون رفتنش را نگاه کردم.
احساس عمیق عجز و ناتوانی می کردم. مامان لیلای دخترک مثل ماهی که از آب دور مانده است , از دستم لیز خورد و رفت...

پسرک پانزده ساله , پسر آن زن نبود .... معشوقه اش بود...

*****************************************
الان نوشت :هدفم از آوردن این پست , قبح شکنی نبود . زنگ خطر بود. زنگ خطر برای تو که "زن یک خانه" هستی.
زنگ خطر برای تو که "مرد یک خانه" هستی.
زنگ خطر برای تو , تو که "یک مادر" هستی.
۲۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۹۷ ، ۱۴:۲۸
سیده طهورا آل طاها