فرازونشیب زندگی طلبگی ما(همنفس طلبه)

هم قدم تا خدا آباد

همنفس طلبه

طبقه بندی موضوعی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آخوند» ثبت شده است

پایمان به هر محله ای که باز می شود یکی از اولین اتفاقاتی که می افتد این است که حیوانات محله ، از شعاع چند متری اعضای خانواده ما را می شناسند . نکته جالبش این جاست که در مواجه با من و بچه ها با احتیاط رفتار می کنند اما به محض دیدن آقاسید ؛خصوصا" وقتی با لباس روحانیت هست ، به سمتش می دوند . 

گاهی صحنه های زیبا و حتی خنده آوری خلق می شود. تصور کنید یک روحانی جوان را با یک عمامه سیاه بر سر و یک چفیه بر دوش که وقتی توی محل راه می رود ، از یک طرف گربه ها با دُم های سیخ شده شان پشت سرش راه می افتند و از یک طرف کبوترها و یاکریم ها بالای سرش چرخ می زنند. این وسط تماشای گربه ها لطف دیگری دارد . همه به ترتیب قد و بسته به میزان گرسنه بودنشان واکنش های جالبی دارند . بعضی هاشان سعی می کنند هر طور شده خودشان را به نشانه ی قدردانی به پاهای آقاسید بمالند. بعد هم که سمفونی میو میو ها شروع می شود.صدای سوت آقاسید کافیست که گربه ها و کبوترها از حضورش باخبرشوند. گاهی می گویم : آقا جان اینقدر سوت نزن مردم محل چه فکری می کنند؟ آخه کدوم آخوندی توی کوچه سوت می زنه که شما دومی اش باشی ؟! 

قبل از ازدواج کلا" از حیوانات بدم می آمد . احساس خوبی به حیوانات نداشتم از هر نوعش . حتی از باغ وحش رفتن هم طفره می رفتم . اما بعد از ازدواج وقتی رفتار قشنگ و مهربانانه ی آقاسید را با آنها دیدم و واکنش آنها را نسبت به اینهمه محبت آقاسید به چشم خودم دیدم واقعا نظرم تغییر قابل ملاحظه ای کرد. وقتی می دیدم چطور با احساس تمام روی بالکن منزل برای کبوترها لانه می سازد ،وقتی که می دیدیم چطور با دقت و وسواس لانه شان را پر از خاک اره می کند و هر روز صبح سوت زنان برایشان دانه می پاشد و آنها هم بدون ترس و واهمه کنارش می نشینند و دانه برمی چینند نظرم تغییر کرد.

وقتی می بینم که با قصاب محله صحبت می کند تا آشغال گوشت هایش را دور نریزد تا آقا سید برای گربه های محل بیاورد و آنها چطور بعد از شنیدن صدای سوت او به سمتش می دوند و با قدرشناسی از دستش گوشت می خورند ، نظرم تغییر کرد.

یادم آمد روزهایی را که به محض ورود به محل کارش تمام گربه های آن حوالی دوره اش می کردند. محل کارش پر از روحانی بود و آقاسید تعریف می کرد که گربه ها از بین آنهمه روحانی او را پیدا می کردند و دنبالش راه می افتادند . صدای سوت های آقا سید آشنای تمام گربه های گرسنه و کبوترها و یاکریم هایی است که دنبال جایی امن برای خواب می گردند.

حالا یاد گرفته ام گربه ها هم می توانند برای ما دعا کنند . کبوترها هم می توانند سلام ما را به امام زمان برسانند . حالا یاد گرفته ام مسلمان باشم و مسلمانی کنم . من در زندگی با او خیلی چیزها یاد گرفته ام ...



۴۵ نظر موافقین ۸ مخالفین ۱ ۰۳ مرداد ۹۴ ، ۱۶:۲۷
سیده طهورا آل طاها