فرازونشیب زندگی طلبگی ما(همنفس طلبه)

هم قدم تا خدا آباد

همنفس طلبه

طبقه بندی موضوعی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «واقعیت» ثبت شده است

۲۴ ساعت از تصمیم بزرگ زندگی ام گذشته بود و من هنوز به خانواده چیزی نگفته بودم. این موضوع اما موضوعی نبود که بتوان انرا از کسی پنهان کرد. در اولین فرصت که پیدا کردم موضوع را به مادر گفتم . من و پدر همیشه با هم دوست و صمیمی بودیم اما بین ما خط قرمزهایی است که هیچ کدام تا به حال آنرا نقض نکرده ایم. در برخی موارد بین من و پدر حیاهایی وجود دارد که با همه عشقی که به ایشان می ورزم نمی توانم بعضی مسایل را راحت با ایشان مطرح کنم .

مادر در آشپزخانه مشغول بود. ماجرا را گفتم سربرگرداند. یعنی جواب مثبت دادی؟ نه مامان به اون آقا که نه به دوستم گفتم موافقم. البته اگه شما مشکلی نداشته باشین. لازم نبود به مادر بگم که ماجرا رو به بابا بگه مادر هیچ وقت چیزی رو از بابا مخفی نمی کرد می دونستم که همه چیز دو دقیقه دیگه کف دست باباست. چند ساعتی گذشت صدای پدر مرا می خواند. مقابلش سر به زیر نشستم. پرسید : این آقا طلبه  است ؟ با تکان دادن سرتایید کردم. شاغل هم هست ؟ بازهم با تکان سر جواب دادم نه. گفت پس چی؟ گفتم : شهریه طلبگی دارن ایشون. پرسید:چقدر؟گفتم :۱۲ هزارتومان اگه متاهل بشن. چشماش گرد شد. چی ؟ بلند شد رفت یه کاغذ و قلم آورد.

هر سال ۱۲ ماهه هر ماه ۳۰ روز اگر شما هر روز فقط نان و پنیر بخورین در ماه میشه ۱۵ هزارتومان ۳ هزارتومان بقیه رو از کجا میارین؟ جواب دادم: خب منم سرکار میرم.سربلند کرد احساس کردم عصبانیه.گفت: اون طلبه است شاید اصلا" با سرکار رفتنت موافق نباشه. دلم ریخت. راست می گفت اگر با سرکار رفتن من موافق نباشه چی . واقعا" با این مبلغ که نمیشه زندگی کرد.پدر از سکوت من استفاده کرد توعاشق مسافرتی عاشق دریا عاشق جنگل اون طلبه است با این اوضاع مالی چه جوری می تونه تو رو ببره مسافرت؟اصلا"میاد باهات کنار دریا لب آب قدم بزنه؟ می تونی نگاه مردم رو همه جا دنبال خودت تحمل کنی؟ توی پارک توی رستوران یا هر جای دیگه؟ می تونی تحمل کنی وسط خیابون یکی ۲۰ دقیقه جلوی شوهرت رو بگیره ازش سوال شرعی بپرسه در حالیکه تو عجله داری ؟ تحمل داری باهاش برای تبلیغ بری روستاهای دور افتاده ؟ می تونی وقتی مهمون داری یا می خوای بری مهمونی منتظر اومدن شوهرت از منبرهایی که می ره باشی؟اگه شوهرت امام جماعت بشه ظهر و شب تمام وقتش در اختیار مسجده و صبح ها هم مشغول درس. تحمل داری که مهمونی کمتر بری؟ امام جماعت مرخصی زیادی نداره کارمند نیست که هر وقت اجازه داشته باشه بره مرخصی.

پدر می گفت و من می شنیدم. بعد هم محکم و واضح گفت : نه من موافق نیستم. همین دیروز آقای زرگرانی امام جماعت شرکت تو رو برای برادر زاده اش خواستگاری کرد. مهندسه تو یه شرکت وضع مالی اش هم انگار خوبه خیلی هم آدم مذهبیه.

ذره ای در دلم تردید نیفتاد حتی ذره ای ....



۲ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۹۴ ، ۱۸:۴۷
سیده طهورا آل طاها