فرازونشیب زندگی طلبگی ما(همنفس طلبه)

هم قدم تا خدا آباد

همنفس طلبه

طبقه بندی موضوعی

از 7 تا 14 سالگی سن فرمانبرداری

پنجشنبه, ۷ خرداد ۱۳۹۴، ۰۳:۱۳ ب.ظ

- رسول اکرم (ص) می فرمودند : بچه ها باید از 7 سالگی تا 14 سالگی فرمانبردار پدر و مادر خود باشند. 

- نهادینه کردن امور اعتقادی در بچه ها ، امری نیست که یک شبه حاصل شود . مهمترین مسئله در این مقوله ، این است که مادر مبارزه با نفس را سرلوحه زندگی خود قرار دهد تا فرزندش مبارزه با نفس را از مادر بیاموزد. بچه ای که مبارزه کردن با نفس اماره را نیاموزد به فتنه ای از هم می پاشد .  

* دختر 10 ساله خانه سرگرم کشیدن نقاشی بود . مادر وقتی سرگرمی دخترش را دید . گوشی تلفن را برداشت تا با خواهرش دردودل بکند . از دیشب که منزل مادر شوهرش مهمان بودند کلی حرف برای گفتن داشت . از جاری اش که خودش را خیلی می گرفت . از خواهر شوهرش که به او کم محلی می کرد. از مادرشوهرش که مرتب به سروگوش پسرش دست می کشید انگار نه انگار که پسرش الان صاحب زن و زندگی است . به خودش که آمد دید 45 دقیقه است که حرف می زند. گوشی را قطع کرد . صدای اذان می آمد به دخترش که دیگر نقاشی نمی کشید نگاهی کرد و گفت : بلند شو نماز اول وقتت رو بخون.. 

- با دیدن نقص های اعتقادی بچه ها به جای تشر زدن و نصیحت کردن که معمولا" راه حل مناسبی هم نیست ، کافی است کمی زمان صرف کنید. فکر کنید چه راه حلی می توانید استفاده کنید تا هم تاثیر عمیق روی بچه بگذارد و هم او را از اشتباه باز دارد . مرتب منتظر نمانید یکی پیدا شود و به شما راه حل بدهد. گاهی این والدین هستند که می توانند بهترین راه حل را برای درست شدن انحراف رفتاری بچه شان ارائه دهند. 

* مادر از اینکه می دید پسرش مدتی است نمازهایش را به بهانه های مختلف مثل درس داشتن با عجله می خواند دلگیر بود. دوست نداشت پسری که تمام کارهایش را بادقت انجام می دهد موقع نماز اینقدر با سرعت سر و ته نمازش را به هم بیاورد. چند روز تمام فکر کرده بود . با افراد زیادی مشورت کرده بود اما راهکار مناسبی را پیدا نکرده بود . بعضی ها که می گفتند : همین که پسرت نماز می خواند برو و خدا رو شکر کن. اما مادر پسرش را این طور تربیت نکرده بود که حالا به حداقل راضی باشد. بالاخره راه حل را پیدا کرد. صدای اذان که بلند شد پسرش را صدا زد . بیا امروز نمازمان را با هم بخوانیم. مادر جانماز پسرش را پهن کرد . جانماز خودش را هم پهن کرد . درست پشت سر جانماز پسرش. وقتی نگاههای متعجب پسرش را دید گفت : پسر من آنقدر زیبا و درست نماز می خواند که من در مقام مادرش می توانم با افتخار و با اطمینان نمازم را به او اقتدا کنم. از امروز تو امام جماعت مادرت هستی. چیزی در قلب پسر فشرده شد. مادر هنگام نماز در ملکوت بود. 

* چند وقتی بود که مادر متوجه تغییراتی شده بود. دخترش ، دختر خوبی بود .نمازش را می خواند . حجابش را رعایت می کرد . گاهی می دید که کتاب کوچک دعایش را برداشته و دعا می خواند اما مدتی بود که به آهنگ های مطرب تلوزیون گوش می داد. مادر می دانست که اگر به او بگوید: دخترم این کار خوبی نیست یا من از تو انتظار ندارم ، تاثیر عمیقی نخواهد داشت . چند روزی فکر کرد تا راه حل را پیدا کرد. گرمای تابستان بود و در این گرما هیچ چیز به اندازه یک لیوان شربت خنک مزه نمی داد . یک لیوان شربت درست کرد . پراز یخ . دخترش را صدا زد : دختر با دیدن شربت چشمهایش برق زد. در فاصله ای که دختر رفت تا قاشق کوچک شربت خوری را بیاورد مادر ، سوسک کوچکی را که به سختی از حیاط خانه پیدا کرده بود توی لیوان انداخت . دختر تا دستش به سمت لیوان رفت از ته دل گفت : اه حالم به هم خورد ... مادر نگاهی کرد و گفت : چرا ؟ مگر این شربت خوشمزه نیست ؟ مگر خنک نیست ؟ چرا نمی خوری ؟ دختر متعجب به مادر نگاه کرد: توش سوسکه ! مادر در حالیکه لیوان را خالی می کرد ادامه داد : یک لیوان شربت خنک و خوشمزه با افتادن یک سوسک غیرقابل استفاده شد به نظرت عباداتی که در آن یک گناه بیفتد قابل استفاده هست ؟  



موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۳/۰۷
سیده طهورا آل طاها

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">