فرازونشیب زندگی طلبگی ما(همنفس طلبه)

هم قدم تا خدا آباد

همنفس طلبه

طبقه بندی موضوعی

طهورا متولد تیرماه سال 90

يكشنبه, ۳ خرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۲۲ ب.ظ

زندگی مان به قول معروف روی مدار خودش افتاده بود . حالا صبورا کلاس اول بود و شکورا در انتظار پیش دبستانی خانه ی کوچک ۳۹ متری مان را فروختیم و خانه ای ۵۳ متری را خریداری کردیم. خانه ای که سه دانگ آن به نام من بود. اما مسئه اینجا بود که طهورای فرمانده بسیج ٬ طهورای فعال و پرکار و پرانرژی اکنون تمام وقتش را در خانه می گذراند و خانه داری می کرد گاهی با خودم فکر می کردم دارم هدر می شوم ٬ از خانه ماندنم ناراضی نبودم اصلا". اما احساس کسالت و بی کاری خسته ام می کرد. مگر در خانه چقدر کار بود که تمام صبح تا شب مرا پر کند؟

مدتی که گذشت تصمیم گرفتم دوباره به دانشگاه بروم این بار کارشناسی ارشد علوم قرآن و حدیث . ترم اول را پشت سر گذاشتم اما برای ترمهای بعدی باید به قم می رفتم و این برای من که صاحب دو تا دختر بچه بودم سخت بود. لذا انصراف دادم و دوباره خانه نشین شدم. در این بین هم چند بار دست به کارهای مختلفی می زدم تا وقتم را پر کنم اما نتیجه ای که می خواستم حاصل نشد. یکروز خیلی اتفاقی تبلیغ حوزه خواهران را توی خیابان دیدم نظرم جلب شد .

۲ماه بعد من قدم به حوزه ای گذاشتم که سالها پیش آرزوی رفتنش را داشتم . ورود من به حوزه سرآغاز فصل جدیدی از زندگی ام شد. با حوزه دنیا را زیباتر از آنچه بود دیدم روزها به شوق علم آموزی بیدار می شوم و شب ها به شوق یادگیری فردا به خواب می روم. آنجا یافتم که چگونه تهذیب نفس کنم ٬ فهمیدم که در برخی رفتارها و عملکردهایم در زندگی به خطا رفته ام . آنجا بود که دریافتم خیلی از مواردی که بین من و آقاسید مشاجره و بحث در می گرفت و گمان می کردم آقا سید مقصر است و خودم را مظلوم مطلق جامعه نسوان می دیدم در حقیقت خودم مقصر بودم حالا ورق برگشته بود . طهورایی که همیشه از آقا سید انتظار داشت در مشاجرات برای آشتی پیش قدم شود اکنون شب و روزش را به این فکر می کرد که چگونه جبران گذشته را بکند. حالا این من بودم که در برابر سکوت و مردانگی همسرم می نشستم و از او طلب بخشش می کردم.

اکنون خودم را پایین پلکانی بلند می دیدم و سعی می کردم پله ها را رو به بالا طی کنم. د راولین قدم به نام نامی مادر سادات تمام مهریه ام را با افتخار به همسرم بخشیدم . حالا طهورا وارد برهه ی تازه ای از زندگی اش می شود برهه ای که به برکت امام حسین لحظه لحظه اش حسینی خواهد شد .........

.........و تا شقایق هست زندگی باید کرد........



موافقین ۴ مخالفین ۰ ۹۴/۰۳/۰۳
سیده طهورا آل طاها

نظرات  (۱)

دومین پستی ک تصمیم گرفتم کامنت بذارم:
خوشا ب حالِ حوزویون که خودمم مهر و آبان پارسال عضوشون بودم ولی لیاقت و وقتشو نداشتم و انصراف دادم. حالا ب طور جدّ تصمیم دارم بعد ازدواج و بعد فارغ التحصیلی ب امید خدا دوباره برم حوزه.
التماس دعای شدید
خدا همراهتون طهورا خانمِ گل

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">