من او خانه
آقا سید اصراربه استقلال داشت. تمایلی نداشت که پدرش خانه ای را برای ما اجاره کند نمی خواست زیر دین او باشد پس جهیزیه من به خانه پدرشوهرم منتقل شد.
خانواده آقا سید منزل دیگری داشتند که آنجا زندگی می کردند خانه ای کوچک در یکی از محلات جنوب تهران .خانه قدیمی بود و در دو طبقه که طبقه بالا در اختیار خواهر شوهرم بود و طبقه پایین که شامل ۱ اتاق ۶متری و ۱ اتاق ۹ متری تو در تو بود که در اختیارماقرارگرفت. آشپزخانه داخل حیاط بود حدودا" ۳ متر بدون در. که محل خوبی برای رفت و آمد موشها بود.
دستشویی داخل حیاط بود و با خواهرشوهرم مشترک بود. همچنین حمام خانه که در طبقه سوم بود و آنهم مشترک.این خانه از منزل پدری ام خیلی دور بود . در خانه تلفن نداشتیم یعنی داشتیم اما در اختیار خواهر شوهرم بود. در فصل گرما و تابستان خانه ما فاقد کولر بود . یعنی کولر داشت اما در اختیار خواهر شوهرم بود و در طبقه بالا. زندگی در این محله و به این سبک برایم سخت بود. خصوصا که اکثر دوستان هم دوره ام در دانشگاه با شرایطی بهتر از من ازدواج کرده بودند.اما من با چشم باز و با عقل سلیم این زندگی را انتخاب کرده بودم ذره ای پشیمان نبودم. هرچند عملکردها ناراحتم می کرد اما باعث نمی شد که از تصمیم بزرگ زندگی ام پشیمان شوم.
بودن در کنار آقا سید بزرگترین موهبتی بود که خدابه من ارزانی داشت....