فرازونشیب زندگی طلبگی ما(همنفس طلبه)

هم قدم تا خدا آباد

همنفس طلبه

طبقه بندی موضوعی

من او نقطه سرخط

شنبه, ۲ خرداد ۱۳۹۴، ۰۶:۵۳ ب.ظ

مدت صیغه ی موقت ما تمام شده بود. و آقا سید در حال خوردن قرص های آهن و در انتظار آزمایش بعدی بود یک دیگر را در دانشگاه می دیدیم اما چون دیگر به هم نامحرم شده بودیم از کنار هم مثل دو تا غریبه رد می شدیم و می رفتیم.

در طول تمام این یکماه در دلم غوغایی بود . می دانستم که حال او نیز بهتر از من نیست در طول آن مدت لحظه ای دستم از دامن اهل بیت کوتاه نشد و تمام امیدم توکل به خدا بود. حال و روز پدرم خیلی خراب بود می دانستم که ناراحت است و غصه می خورد.

یکماه تمام شد. قرص آهن هم . و باز آزمایشگاه . میزان ذخیره آهن آقاسید تقریبا صفر بود که با مصرف قرص های آهن به حد طبیعی اش بازگشت اما همچنان در مورد تالاسمی مینور مشکوک بودند با دکترهای مختلفی مشورت کردیم در نهایت دریافتیم که آنها نمی توانند مانع از ازدواج ما شوند. تا مشخص نشدن نوع تالاسمی آقا سید بچه دار شدن ما خطرناک بود.

در آن لحظه ازدواج از هر چیزی برایمان مهمتر بود تا آنجاییکه برای در کنار هم بودن حاضر بودیم قید هر چیزی را بزنیم حتی بچه . 

آخرین روزهای اسفند ماه سال ۷۸ شاهد پیوند ساده و صمیمی ما شد .بعد از آن سختی ها و خوف و رجاها حالا می شد یک نفس راحت کشید و خوشحال بود . غافل از آنکه ......



موافقین ۵ مخالفین ۰ ۹۴/۰۳/۰۲
سیده طهورا آل طاها

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">