فرازونشیب زندگی طلبگی ما(همنفس طلبه)

هم قدم تا خدا آباد

همنفس طلبه

طبقه بندی موضوعی

همه مقصرند بجز خودم ..!!

شنبه, ۲۳ خرداد ۱۳۹۴، ۰۲:۵۶ ب.ظ

او هم مثل ما مهمان بود . از در که وارد شدیم ، بعد از سلام و احوال پرسی در همان نگاه اول فهمیدم حال و حوصله درست و حسابی ندارد . هر وقت این طور بود باید کاملا ازش کناره می گرفتیم وگرنه ممکن بود تیروترکش هایش نصیب همه ما بشود.

اما انگار در کار خودش حرفه ای تر از این حرفها بود. طبق معمول شروع کرد به اینکه : اگه اوضاع اقتصادی من خرابه و من الان فقط یه راننده ی ساده با یه حقوق معمولی ام ، تقصیر بی عرضه بودن دولته.تقصیربی کفایتی رهبره. اگه من هنوز مستاجرم بخاطر اینه که زنم طلاهاش را نداد تا من بفروشم و خونه بخریم. اگر اوضاع اجتماعی خرابه بخاطر اینه که مردم آزاد نیستن .اگه ... اگه ... خلاصه که " ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند ..." که اوضاع اونجوری که ایشون می خواسته پیش نره.

وسط این معرکه ی کلامی ، هر از گاهی هم بر سر دخترکوچولوی شش ساله اش که داشت با بقیه دخترها بازی می کرد فریاد می کشید و به نشانه ی تهدید از جایش نیم خیز می شد . دخترک معصوم که پدرش را خوب می شناخت با این حرکت پدر ، از ترس خودش را جمع می کرد و گوشه ای می خزید.

همسرم سعی می کرد آرامش کند و من تلاش می کردم دخترک را از دستان عصبانی اش نجات بدهم. می دانستم تلاش همسرم که در عین آرامش سعی در کنترل روحی او داشت اثری ندارد. دوست داشتم تا دلیل تمام ناکامی هایش را به خودش گوشزد کنم.

یادت هست وقتی محصل بودی ، تلاشهای بی وقفه پدر و مادرت نتوانست تو را به تحصیل تشویق کند و در نهایت تا اول راهنمایی به زور درس خواندی. یادت هست هرگز حاضر نشدی لااقل حرفه ای بیاموزی تنها چیزی که یاد گرفتی همین رانندگی بود. یادت هست هرگز حاضر نشدی در کاری بمانی  و تلاش کنی و هر بار شکست را تجربه ای برای پیروزی کنی .؟!

چرا فکر می کنی در این زمانه یک نفر با موقعیت شما که نه رنج درس خواندن را به خود هموارکرده ، نه تلاش کرده تا حرفه ای بیاموزد و نه حتی در کاری صبوری کرده ، به لحاظ اقتصادی موفق خواهد بود؟! یادت هست چقدر همه ما و حتی همسرت تلاش کردیم تا متقاعدت کنیم یک آپارتمان کوچک در محله تان بگیرید و بعد کم کم تبدیل به احسنت کنی و تو چقدرسرسختانه می گفتی : من اگه بخوام خونه بخرم تو این محل نمی خرم می رم توی یه محله ی خوب . خونه کوچیک هم نمی خرم . چقدر بنده خدا همسرت تلاش کرد و تو زیر بار نرفتی تا کم کم قیمت همان خانه آنقدر گران شد که دیگر فروش طلاهای همسرت هم چاره کار نبود؟

دوست داشتم از او می پرسیدم آزادی اجتماعی از نظر شما چیست ؟ اگر برخی مردم اجازه داشتند به آن آزادی سخیف مد نظرشما برسند ، آن وقت در برابر همسرت و دخترت رگ غیرتت که همیشه ی خدا ورم کرده است ، بیرون نمی زد؟

دوست داشتم به او می گفتم :برای یکبار هم که شده انصاف داشته باش و مسبب ناکامی هایت را در خودت جستجو کن.!

گاهی خیلی از ماها این طوری می شویم ، نمی شویم ؟

موافقین ۴ مخالفین ۰ ۹۴/۰۳/۲۳
سیده طهورا آل طاها

نظرات  (۱۴)

خجالت کشیدم م م م م م م م م م م
خب شما استاد آشپزی هستید و جای خواهر بزرگه من، حالا من چی بگم!
تازه از لحظه فورتى هم گذشته!
ولی با اجازه بزرگترای جمع آرد سفید معمولیه
آرد گندم
در غیر اینصورت باید آرد شیرینی ذکر میشد
شرمنده ها ا ا ا ا ا ا
بوسبوس
پاسخ:
عه وا!!! این حرفا چیه . من حالا حالاها باید در محضر شما شاگردی کنم. ماشاالله شما از هر انگشتت یه هنر می ریزه . بی اغراق می گم خیلی هنرمندی . من کجا شما کجا!؟
حقیقتش همیشه دلم می خواست نون خونه رو خودم درست کنم اما دلم نمی خواست فانتزی باشه دوست داشتم یه نون به سبک سنتی باشه از اونجایی که تنور نداشتم دنبال یه چیزی شبیه این بودم . ان شاالله خدا به نویسنده وبلاگ " پیوند با آشپزی " که دوستان می تونن از لینک های شما "وبلاگ شمیلی" جستجو کنن ، خیر بده . از این نوع نون خیلی خوشم اومد فقط نگرانی ام بابت همین بود . 
برای این نوشته بودم زود جواب بدی چون امشب دیگه کامپیوتر رو جمع می کنیم برای اسباب کشی فردا و ممکنه یه مدت به نت دسترسی نداشته باشم می خواستم زودتر دستورش رو داشته باشم. به هر حال ممنون زحمت کشیدی عزیزم . 
سلام
آغا واقعا پیامای من برای پست قبلی نمیاد؟(سرزمین پری ها)
گفتم ایندفعه تو این پست پیام بذارم!!!
پاسخ:
سلام مائده جان کدوم پیام چیزی نیومده هر چی اومده تایید شده گلم
سلام
اکثر ما متاسفانه به جای این که به دنبال حل مشکلات در خودمان باشیم تقصیرات رو گردن دیگران می اندازیم
۲۵ خرداد ۹۴ ، ۱۰:۵۳ ♡بهشـــت زودهنـــگــام♡
سلام میگم این 175 شهید بزرگوار تو چه منطقه ای پیدا شدن؟
پاسخ:
سلام . دقیق متاسفانه نمی دونم درگیر جمع آوری و اسباب کشی هستم فرصت پیگیری زیاد ندارم. اما می دونم این شهدا یکجا کشف شدن با لباس غواصی بودن و تقریبا تمامشون زنده به گور شدن . مردم محلی می گن ما می دیدم که اونا یکجا جمع شدن و تشنه هستن و یا زخمی ان. احتمالا توی خاک عراق پیدا شدن اما کجا الان نمی دونم .

خدا هدایتمان کند ! 


پاسخ:
سپاس از حضورتان .
ان شاالله ....
۲۵ خرداد ۹۴ ، ۱۰:۲۴ فاطمه بانو
ممنونم سیده جان
نی نی هم ان شاالله خوبه :) خیلی ازش خبری ندارم!
پاسخ:
آخی عزیزم. خیلی عجله نکن یه روز میاد که آرزوی 10 دقیقه استراحت کردن رو داری اما مرتب میاد بیخ گوشت که مامان بازی .. مامان بازی ... 
۲۴ خرداد ۹۴ ، ۱۸:۰۴ فاطمه بانو
سلام سیده خانم
بله متاسفانه این مدل آدمها در اطراف ما هم هست و متاسفانه تر اینکه تعدادشونم کم نیست!
اهدنا الصراط المستقیم ...
پاسخ:
علیک سلام عزیز 
اهدنا....


چه خبر از حال و احوال کوچولوتون ؟
سلام ابجی جان
خوبین شما؟
چقدر هی این سرورهای مختلف رو چک میکردم با اسم همنفس طلبه تا شاید پیداتون کنم یه بارم تو میهن بلاگ دیدم ولی بالاخره حین سر زدن به وب شمیلی جان دیدم ادرس جدیدتون رو نوستن
دلم براتون تنگ شده بود
یادتون بودم و دعاگویتان
پاسخ:
وااااااااااااااااااای سلام سعاد عزیزم . حالت خوبه ؟ خیلی خوشحالم که پیدات کردم . یعنی این بلاگفا بالاخره زهر خودش رو ریخت .
بله ممنون از شمیلی عزیز که محبت کردن .
دل منم براتون تنگ شده بود. 
ان شاالله این جا در خدمتم . البته چهارشنبه اسباب کشی داریم و بعد دوباره یه وقفه هست تا ان شاالله برگردم .
بله! ما هم خیلی وقت ها اینطوری می شویم متاسفانه!!
۲۴ خرداد ۹۴ ، ۰۰:۰۹ ♡بهشـــت زودهنـــگــام♡
سلام
اتفاقا من اوایل ازدواج که کودکتر بودم!! اینطوری زیاد میشدم؛ روم به دیفال
الانم میشما ولی اونروزا دیگه شورشو درمیآوردم؛ اَه اَه
دقیقا ربط عدم وجود آزادی سخیف و بدی اوضاع اجتماعی را از منظر ایشون نفهمیدم!
ما هم تو فامیل یکی اینطوری داریم؛ دقیقا روزی که کل فامیل جمعن و شادن این یادش میاد زمین و زمانو لعنت کنه!!
دقیقا هم نه به خودش سختی درسو داده نه سختی یادگیری حرفه
پاسخ:
علیک سلام . 
خیلی از ما این طوری می شیم اما این بنده خدا کلا وقتی به هر دلیل ناراحته زمین و زمان و آسمان و ریسمان را هم می دوزه و همه چیز رو به همه چیز ربط می ده شاید جالب باشه که بدونید دلیل ناراحتی آن شبش فوت برادر خانمش بود که اتفاقا خیلی هم باهاش خوب نبود . هفت روز از فوت اون بنده خدا می گذشت و ایشون ناراحت بود دلیل بدخلقی ها هم همین ناراحتی بود . این یعنی شکنندگی در برابر مصائب یعنی مادر و پدر به این پسر که الان تبدیل به یک مرد چهل و چند ساله شده یاد ندادند که در زندگی پر از مشکلات و مصائب غیرقابل پیش بینی و یا قابل پیش بینی هست همیشه در برابرش سکوت کردن و اجازه دادن اون جوری رفتار کنه که دوست داره رفتار کنه تا آروم بگیره . انوقت تبدیل به مردی می شه که نمی تونه تکیه گاه مطمئن و قابل اطمینانی برای خانواده اش در لحظات بحران باشه شکننده هست و سریع خم می شه . نقطه مقابل این افراد زیادند من دکتری رو می شناسم که در دنیا مطرحه یه چوپان بوده و پدرش یک کشاورز ساده. این دکتر فردی کاملا مقید خودساخته قابل اتکا و مذهبی است که با تکیه به توانایی ها و باورهاش به فردی مطمئن و شناخته شده تبدیل شده . چوپانی که یک دهم امکانات شهری رو نداشته الان سفیر صلح و دوستی ایران شناخته شده و مایه افتخار همه هست .
منظورش این بود که دلیل بدحجابی و آشفتگی اجتماعی نداشتن آزادی در انتخاب حجاب و رابطه آزاد بود.
وبلاگم ؟!!!!!!
پوکید دیگه

پاسخ:
منظوم اینه که از نو بسازش .
یه بسم الله بگو دوباره شروع کن 
۲۳ خرداد ۹۴ ، ۲۱:۵۱ بانوی گمنام
سلام طهورای عزیز
من اطرافم اینجور آدم ها زیادن !
نتونستم آرامشون کنم
چون کله اشون هنوز هوا داره
چون هنوز هنوز نمیخوان خودشون رو مقصر بدوننننننن!!!

پاسخ:
علیک سلام عزیزدلم
مشکل همین دیگه اینگه همه مقصرند جز ما؟!
سلام.
متاسفانه ازا نی آدم ها دوروبرمان کم نیستند و حتی خودمان گاهی نمیپذیریم که شاید اشکال از خودمان باشد.

التماس دعا:)
پاسخ:
علیک سلام عزیز دل . حال شما احوال شما ؟ ان شاالله خوش خبر باشی به این زودیا.

به به سلام
سلام به دوست عزیزم
خوبید شما؟
خونه نو مبارک
بلاگفا زد همه چی رو نابود کردا
ایام نیمه شعبان در حرم بزرگواران به یادتون بودم

ستاره بچینی...قربانت .....بوس بوس
پاسخ:
وااااااااااای یافتم یافتم . شما رو هم یافتم . خیلی خوشحال شدم عزیزم .
بله دستش درد نکنه کلا زد همه چی رو داغان نمود .
 می بینم که شما هم ستاره می چینی ...!!!! 
وبلاگت چی شد ؟

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">