فرازونشیب زندگی طلبگی ما(همنفس طلبه)

هم قدم تا خدا آباد

همنفس طلبه

طبقه بندی موضوعی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «غیبت» ثبت شده است

هوا بی نهایت گرم بود اما با تمام این حرفها ، گرمایی که بر بحث داغ میان خانمها حاکم بود ؛ جای خودش را داشت . جمع ده نفره ی خانمها بساط خوبی برای سرگرمی شان فراهم کرده بود . این میان شکایت های زهره خانوم از همسرش از همه شنیدنی تر بود. همه را میخ حرفهایش کرده بود . خیالش راحت بود که کسی از آن جمع شوهرش را ندیده است . خیالش راحت بود که به احتمال قوی هرگز هم هیچ کدامشان شوهرش را نمی دیدند و با همان خیال راحت تمام زندگی اش را در طبق اخلاص پهن کرده بود. میان حرفهایش مرتب تاکید می کرد : به آقا محمد گفته ام که می خواهم همه چیز را برای شما تعریف کنم . آقامون هم گفته هر چی می خوای بگی بگو . من مشکلی ندارم . این جمله ی شوهرش برایش دست کمی از یک مجوز با ارزش نداشت . زهره خانوم همچنان ادامه می داد : اوایل که ازدواج کرده بودیم مادرشوهرم همه کاره ی زندگی ام شده بود. از همه چیز زندگی ام باخبر بود. اجازه ی تمام کارهای آقامون به دست مادرش بود انگار نه انگار که بزرگ شده ، برای همه چیز با مادرش مشورت می کرد جوری که یواش یواش فهمیدم گویا خیلی هم از خودش اراده ی اداره ی امور زندگی را ندارد . مادرش هرگز فکر نمی کرد که پسرش دیگر بزرگ شده و باید برای زندگی اش تصمیمات بزرگ بگیرد. او یک پسربچه ی سبیل کلفت را به من سپرده بود که به جای خودش ، بزرگش کنم .  زهره خانوم آب دهانش را قورت داد و نفسی تازه کرد و ادامه داد : همه اش همین نبود که هیچ به فکر پول درآوردن نبود. به همان حقوق ساده ی دانشجویی که می گرفت اکتفا می کرد . یه وقتایی اونقدر بی تفاوت می شد که لجم در می آمد . در امور جزیی خانه دخالت می کرد و این دخالت های ریز به ریزش در تمام کارها اعم از دم کردن برنج ، یا جا افتادن خورشت اعصابم را خرد می کرد. زهره خانوم بی وقفه ادامه می داد . شاید می ترسید که حرفهایش یادش برود.

روزها از پی هم می آمدند و می رفتند و هفته ها را شکل می دادند و هفته ها به ماه بدل شدند. دو ، سه ماه بعد بود که زهره خانوم شاهد رفتارهای عجیبی از شوهرش شد . شوهرش که مدتها بود همان مرد مورد نظر و قابل اتکای زهره خانوم شده بود ، حالا روز به روز سردتر می شد و به رفتارهای او خرده می گرفت .

 شماره ی مشاور را از اعماق خاک گرفته ی دفترچه ی تلفن بیرون آورد. شاید این راه حل خوبی بود. شماره را گرفت . گوشی چند بار زنگ خورد و درست موقعی که زن ناامید شده بود صدایی از آن سوی خط پاسخش گفت. زهره خانوم ذوق زده سلام کرد و شروع به توضیح دادن کرد : با شوهرم اوایل ازدواج مشکلات زیادی داشتم . جزئی نگر بود ، از پس مدیریت خونه برنمی آمد ... زهره خانم میگفت و می گفت و مشاور با حوصله گوش می داد .حرفهای زهره خانوم که به زمان حال رسید ، مشاور استیصال را در صدای او یافت.  بسم اللهی گفت و شروع کرد : اشتباه بزرگ را شما کردید خواهرم . چشمهای زهره خانوم گرد شد . وسط حرف مشاور پرید که : کدام اشتباه من خیلی صبر کردم . کلی این طرف و آن طرف کلاس رفتم . من خیلی هزینه ی مشاوره های مختلف کردم تا زندگی ام را درست کنم . کلی زحمت کشیدم . تا رفتار شوهرم بهتر شد .. انگار زهرخانم وارد فاز دوم حرفهایش شده بود که مشاور رشته ی کلام را به دست گرفت . بله خواهرم شما خیلی زحمت کشیدید انصافا هم کار کردید زندگی تان را روی غلطک انداختید ثمره اش را هم دیدید اما باز هم می گویم که اشتباه بزرگ را شما کردید. این بار مشاور، ابتکار عمل را به دست گرفت و به سرعت ادامه داد :

شما حرفهایتان را با من در حالی شروع کردید که عیوب همسرتان را یکی پس از دیگری مطرح می کردید. همسرم جزیی نگر است . همسرم مدیریت منزل نمی داند . همسرم تحت مدیریت خانواده اش است ... شما بی وقفه پشت سر شوهرتان حرف می زنید . درست است که من همسر شما را نمی شناسم و شاید هرگز هم او را نبینم و نشناسم اما شما که شوهرتان را می شناسید . رفتار شما به مرور زمان تنفر می آورد و بعد از مدتی هرچقدر هم که تلاش کنید باز از چشم شوهرتان می افتید . شوهرتان بدون آنکه دلیلش را بداند از شما متنفر می شود و این تنفر باعث سرد شدن زندگی تان می شود. زن به یاد دورهمی های زنانه افتاد . ماجرا را برای مشاور نقل کرد . او ادامه داد :همسر شما در دادن رضایت برای نقل خاطرات و اشتباهات رفتاری اش برای سایرین مرتکب اشتباه شده . نداشتن تجربه ی کافی و عدم آگاهی از حساسیت های مردانه اش سبب این اشتباه بوده است . در واقع این رفتار شما کم کم روحیه ی مردانه ی او را نشانه رفته و او در اعماق ذهن و وجودش از اینکه مسائل خصوصی اش در اختیار سایرین قرار گرفته تا مایه عبرت بقیه شود، غرورش شکسته می شود.منصفانه هم بخواهی نگاه کنی این کار ، کار قشنگی نیست . قطعا شما هم در زندگی مشترکتان اشتباهاتی داشتی که به مشکلات زندگی دامن زده است اما واقعیت این است که شما آنقدر که خطاهای مردت را در انظار بزرگ کردی خطاهای خودت را نکردی . یادت باشد از این به بعد اگر خواستی با یک مشاور در مورد مشکلات رفتاری همسرت مشورت بگیری بجای اینکه بگویی : همسرم مدیریت نمی داند همسرم یک مرد جزئی نگر است بگویی : اگر زنی همسرش خوب از پس مدیریت زندگی برنیاید باید چه کند؟ اگر زنی همسری داشت که جزئی نگر بود باید چه کند ؟ راستی ما چقدر مراقب نوع رفتارمان هستیم؟چقدر حاضریم که همسرمان مشکلات رفتاری و اخلاقی ما را با دوستانش به اشتراک بگذارد حتی اگر آن دوستان هرگز ما را نبینند؟! گاهی یک سوزن به خودمان بزنیم و یک جوالدوز به بقیه...

۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰

بعدا نوشت:خواهر عزیزی که بنام بی گناه کامنت گذاشته بودید, کامنت شما

خصوصی بود لذا پاسخگویی در بخش کامنت ها مقدور نبود.لطفا محبت فرموده کامنت هاتون رو خصوصی نکنید در صورتی که تمایل ندارید متن کامنت شما منتشرشود بنده انرا ستاره دارمی کنم.چون شرایط شما عادی نبود بنده مجبور به پاسخگویی در همین بخش شدم. اما بعد... همان طور هم که خودتون فرمودید وقتی متوجه شرایط غیرعادی ایشون شدیداصلا نباید ادامه می دادید حداقلش این بود که می توانستید از یک مشاور کمک بگیرید. هرچند از لابلای کلمات شما و از روی تجربه حدس زدم که احتمالا فضای خانوادگی شما باید به شکلی بوده باشد که شما به نظر خودتان بین بد و بدتر باید یکی را انتخاب کردید وبه خیال خودتان ترجیح دادید موقعیت بد را انتخاب کنید. اما عزیزم کار شما اشتباه محض بود شما باید در شرایطی بزندگی با ایشون وارد می شدید که ایشون مشکلاتشون رو حل کرده باشن. الان وضعیت شما با وجود سختی و پیچیدگی که دارد اما قابل حل است فقط نیاز به زمان طولانی و صبر و حوصله فراوان شما دارد . با توجه به احتمالی که من از فضای خانواده شما دارم جدایی مسلما برای شما ضربه های سختی رو به دنبال داره. حتی اگر فرض من در مورد خانواده تون اشتباه هم باشه باز هم بهتره حالا که با علم به مشکلات درشت همسرتون وارد این زندگی شدید لااقل تلاشتون رو برای بهبود اوضاع بکنید تا سالها بعد وقتی به این روزها نگاه کردید افسوس نخورید که شاید اگر کاری می کردم اوضاع بهتر می شد. اولین قدم شما توکل وتوسل شدید باید باشه . روزی هزارویک استغفار رو حتما حتما داشته باشید . همین طور هر روز یک حدیث کسا رو در خانه تان بخوانید. قدم بعدی اینکه حتما با همسرتون کاملا جدی صحبت کنید و بگویید که از مساله ایشان که مخفیانه انجام می دهند باخبرید از طرفی چون تمام اعمال ایشان خلاف شرع و حرام است شما اجازه دارید که مساله را با پدر ایشان مطرح کنید. اصلا در این موارد کوتاه نیایید . مشکلات ایشان نشان می دهد که به احتمال قوی از عدم اعتماد به نفس رنج می برند این یعنی ایشان به یک مشاوره جدی نیاز دارند. خود شماهم حتما باید با یک مشاور در ارتباط باشید.ادامه این زندگی به این شکل هم برای شما و هم فرزندی که بدنیا می اید بسیار خطرناک لذا تا زمانیکه ایشان اعمال خود را ترک نکردند اقدام به این کار نکنید . من جدا در مورد زندگی شمااحساس خطر می کنم.اصلا مساله را سرسری نگیرید. ایشان بیماری جدی دارند و حتما نیاز به درمان دارند. لذا اگر ساکن تهران یا قم یا کرج هستید بفرمایید تا ادرس یا تلفن یک مرکز مشاوره را در اختیار شما قرار دهم.

۴۸ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۵ ، ۱۷:۲۵
سیده طهورا آل طاها