فرازونشیب زندگی طلبگی ما(همنفس طلبه)

هم قدم تا خدا آباد

همنفس طلبه

طبقه بندی موضوعی

دوستی نافرجام...

چهارشنبه, ۲ اسفند ۱۳۹۶، ۱۲:۲۳ ق.ظ

یکی دو جلسه اول که آمده بود ، کاملا" به خودش مسلط بود . اما کم کم با وخیم تر شدن اوضاع از خونسردی اش کم شد . حالا که جلسه سوم بود به وضوح به هم ریخته بود . بغضش را فرو می داد تا کلمات جرات بیرون آمدن داشته باشند. به نظر بیست و پنج ساله می آمد . 

می گفت : هیچ کس نمی دونه چه بلایی سرم اومده . هیچ کس نمی دونه ... نه پدرم نه برادرهام . نه حتی مادرم ....

می گفت : اگر بفهمند حتما" مرا می کشند . می گفت و می گفت و می گفت ....

مشاور اوضاع را خرابتر و حساس تر از آن می دانست که یک نفره تصمیم بگیرد . همین باعث شد که سراغ استادش برود . هرچند نهایتا" او نیز همان چیزی را پیشنهاد داد که مشاور داده بود . 

پیشنهاد جالبی نبود اما هیچ چاره ای هم نبود . اگر موضوع فاش می شد قطعا" زندگی دختر به مخاطره جدی می افتاد.


سه سال بود که با هم دوست بودیم . توی دانشگاه آشنا شدیم . اولش فقط چت می کردیم اما کم کم به هم وابسته شدیم . دوست نداشتم وارد یک رابطه حرام شوم . برای خودم خط قرمزهایی داشتم که دلم نمی خواست از آنها عبور کنم .در طول این سه سال هیچ مشکلی با هم نداشتیم . تفاهم کامل میان ما حاکم بود . برای همین تصمیم گرفتیم ازدواج کنیم . یکی دو جلسه با خانواده آمدند اما کم کم وضع تغییر کرد . خانواده ام مخالفت می کردند . می گفتند مرد زندگی نیست .

پذیرش این مساله برام سخت بود برای همین حاضر شدم تا مخفیانه و به دور از چشم اطرافیان به عقد موقت هم دربیاییم . این طوری به خیال خام خودمان می خواستیم همه چیز را به گذر زمان بسپاریم تا کم کم خانواده ها متقاعد شوند که ما برای هم ساخته شده ایم .

اما این شد اول دردسر ما . مایی که در طول سه سال دوستی هیچ مشکلی با هم نداشتیم حالا با مشکلات خاصی روبرو می شدیم . تازه متوجه شدیم که مشکلاتی این وسط هست . اختلافاتمان شروع شد . از نظر من مهرداد خیلی بچه بود و از نظر او ، من زیاده خواه بودم . کم کم به این نتیجه رسیدیم که نمی توانیم با هم باشیم . خانواده ام راست می گفتند . ما اصلا" به درد هم نمی خوردیم.  وسط این گیرودارها بودم که خانواده ام بی خبر از شرایط من ، ترتیب یک جلسه خواستگاری را دادند .

من تقریبا" در عمل انجام شده قرار گرفته بودم . نمی توانستم بگویم که مخفیانه و دور از چشم آنان چه کرده ام از طرفی منطقی که به ماجرا نگاه کردم به این نتیجه رسیدم که : حالا که دارم از مهرداد جدا میشم بالاخره بهتره با کسی که شرایط مناسبی داره ازدواج کنم . برحسب اتفاق "او" شرایط خیلی خوبی داشت و خانواده ام هم راضی بودند . همه چیز به یک چشم به هم زدن پیش رفت . من حتی هنوز ماجرا را به مهرداد هم نگفته بودم . بعد از دوجلسه آمدن و رفتن در جلسه سوم ، قرار آزمایشگاه را گذاشتند . پدرم آدم مقیدی بود و همان شب اصرار کرد که برای آزمایشگاه رفتن باید به هم محرم شویم . این طوری با هم بیشتر آشنا می شدیم.

من هنوز به این فکر می کردم که مهرداد از همه چیز بی خبر است اما جرات گفتن حقیقت را نداشتم و از طرفی نمی خواستم "او" را با تمام شرایط خوبی که داشت از دست بدهم . پس به عقد موقت با "او" تن دادم . پیش خودم گفتم بعدا" که همه چیز به نتیجه رسید ، مهرداد را خبر می کنم و از هم جدا می شویم . اینها همه با مسافرت چند هفته ای مهرداد و خانواده اش همزمان شده بود و گویا من فراغ بال بیشتری داشتم که تا عمق یک چاه خود خواسته سقوط کنم .

همه چیز بسیار به سرعت و عجولانه پیش رفت و من به عقد دائم "او" درآمدم . یک هفته نشده بود که مهرداد از سفر برگشت . خیلی سربسته حالی اش کردم که به درد هم نمی خوریم . اتفاقا" مهرداد هم دیگر تمایلی به ادامه ارتباط نداشت و قرار شد که پیش روحانی پیش نماز محل برویم و بپرسیم که جدایی بین ما چطور باید اتفاق بیفتد. نفس راحتی کشیده بودم و دیگر ابدا" هیچ احساسی به مهرداد نداشتم انگار چنین شخصی از اول اصلا" وجود خارجی نداشته . مهرداد هم دست کمی از من نداشت. هیچ اثری از آن عشق سوزان سه ساله نبود...

حرف پیش نماز مسجد اما ، آب یخی بود که روی سرم ریخت . پیش نماز می گفت : شما در زمان عقد موقت با این آقا به عقد دائم " او " در آمده اید و این یعنی برای ابد و برای همیشه به همسردائم خود حرام شده اید . هر ارتباط شما با ایشان حرام است و باید به سرعت از او جدا شوید .

رو به مرگ بودم . مهرداد تازه فهمیده بود من در غیاب او عقددائم شده ام . هیچ اهمیتی نداد . مشکلی نداشت که بخواهد خودش را اسیر من کند . این وسط ، این من بودم که با دست خودم ، با ندانم کاری ام تمام زندگی ام را به تباهی کشانده بودم . 

نمی توانستم قبول کنم . "او" مرد بسیار خوبی بود . من دوستش داشتم . می توانستم در کنارش خوشبخت شوم . جرات گفتن واقعیت را نداشتم . می دانستم اگر پدر و برادرانم از واقعیت با خبر شوند حتما مرا می کشند . خودم را مرده فرض کرده بودم . نه توان گفتن حقیقت را داشتم و نه می توانستم تمام دنیا و آخرت خودم و "او" را به آتش بکشم . برای همین اومدم اینجا....شما بگید چکار کنم ؟ حاضرم هر کاری بکنم اما به خانواده ام چیزی نگم ....


این تمام ماجرایی بود که دخترک ، وسط هق هق هایش می گفت . مشاور در صندلی فرو رفت . بلافاصله راهی به ذهنش رسید اما اطمینان نداشت . تایید استادش کار را راحت کرد .

فقط یک راه حل هست . دختر سیخ نشست . تمام وجودش گوش شده بود. چکار کنم ؟ تو رو خدا نجاتم بدید....

مشاور جا به جا شد . صدایش را صاف کرد . خودکار را توی دستش چرخاند . واضح بود که داشت وقت کشی می کرد . شاید منتظر یک معجزه بود اما .... چاره ای نبود باید می گفت ...


مشکل چند تاست .. اولا" خانواده شما بی خبرند . شما در بی خبری و بدون اجازه پدرتان ازدواج کردید این یعنی ازدواج موقت شما از ابتدا اشکال داشته . حالا هم شرایط خانوادگی شما جوری است که امکان گفتن واقعیت نیست . ثانیا" شما به همسر دائم خود حرام ابد شده اید . چرا ؟ چون در زمان عقد موقت با مهرداد به عقد ایشان در آمده اید . پس فقط یک راه می ماند . باید از "او" جدا شوید . اما جدا شدن باید به شکلی باشد که خانواده واقعیت را نفهمند . پس از همین الان به خانه برو و سر ناسازگاری با همسرت را بگذار . 

دخترک کم مانده بود خودش را بزند ...! آخه من دوستش دارم . اون خیلی خوبه . چه بهونه ای بیارم ؟! مشاور با خونسردی کلافه کننده ای گفت : چاره ای نیست . یا باید به خانواده حقیقت را بگویی یا باید این روش را بروی . برو و به دنبال هر بهانه ای بگرد که از "او" جدا شوی . باید جدا شوی هیچ راه دیگری نیست .بگو نمی توانم با "او" زندگی کنم . بگو از "او" بدم می آید . بگو ....


چند لحظه ای به سکوت گذشت . دخترک انگار توی ذهنش دنبال بهانه می گشت تا تحویل خانواده اش بدهد .از در اتاق که بیرون می رفت پرسید : میشه بگید چرا من و مهرداد که سه سال بدون هیچ مشکلی با هم بودیم ، بعد از عقد موقت اینقدر دچار مشکل شدیم که دیگه نتونیم هم رو تحمل کنیم؟ مشاور در حالیکه از جا بلند می شد گفت : چون اون سه سال هیچ تعهدی به هم نداشتید . تعهد مسئولیت می آورد . شما در قبال هم هیچ مسئولیتی نداشتید . نه شما در قبالش موظف به تمکین و انجام وظایف زندگی بودی و نه او در قبال شما موظف به تامین معاش و انجام وظایف زندگی بود . مشکل وقتی شروع شد که در قبال هم متعهد شدید. این وسط شما بودید که نابود شدید. شما برای مهرداد نقش یک همصحبت خوب و یک همراه و همدم عاطفی را داشتید . اما درست وقتی که او باید برای شما نقش یک تکیه گاه را بازی می کرد ، به دلیل ضعف مدیریت ، از انجام آن شانه خالی کرد . نتیجه دوستی نافرجام شما این شد که می بینی ....

دخترک مایوس و عصبی از در اتاق بیرون رفت . مشاور دیگر هرگز او را ندید...

موافقین ۵ مخالفین ۰ ۹۶/۱۲/۰۲
سیده طهورا آل طاها

دوست دختر... دوست پسر

نظرات  (۳۵)

بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
***** *** **** *** ******* *** **** ** ** ** **** ***** ****** ***** ***** ** ***** ************************ **** ****** ** ****** *** ******* *** *** ***** **** **** ** ** ***** *** *** **** 
پاسخ:
عزیزم نظر قبلی شما ستاره دار شد. چنانچه قصد دارین پیامهاتون آشکار نباشه باید در کامنتتون بهش اشاره کنید . در کامنت قبلی اشاره نکرده بودید. بنده بهتون پیامک میدم شما هر وقت لازم بود تماس بگیرید یا پیامگ بدید تا بهتون وقت مشاوره بدم. تماسها هم کاملا رایگانه
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
***** **** ***** ** ** **** ** ** **** ****** * **** *
***** **********

***** **** **** ** *** ***** ***** *** *** ***
**** *** ** ** *** ****** ** *** *** *** 

********* ***** *** **** **** *** **** *** ******

**** ****** ** ***** **** ***** **** 

*** **** **** ** **** *** *** 
**** ** *** ***** ***** ** ** *** ****** ** *** ** *** **** *** ** ** *** **** ***
** ** ******* *** ***** ******* 
پاسخ:
الحمدلله.... ان شاالله که عاقبت بخیر بشین
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
**** 
***** ****** ** **** ******* ****** 
*** ****** ***** ** **** ***** **** 
***** **** *** *** ** *** **** ***** ***** **** ******* * **** ***** ****** ***** ****** *** ***** ** *** **** ** *** ****** 
***** ** **** ***** **** ** **** ** ***** * *** **** ** ****** ***

** ** ***** ***** ** **** **** 
**** ** *** *** **** *** ***** *** **** **** **** **** *** **** ** **** **** *** *** **** *** ** **** *** ****** **** ** ** **** 
*** ** ** *** **** ***** ****** **** *** ** *** **** ***

پاسخ:
سلام عزیزم. نه اصلا از روی رساله نخونین به مشکل می خورین. کدوم شهر هستین؟
۱۴ فروردين ۹۷ ، ۱۴:۳۳ ریحانه مامان دوقلوها
سلام خواهر جان 
من همش تو فکر این خانوم هستم
اون پیام من رو یادتون هست که قبل عید گذاشتم؟در رابطه با نظر آیت الله مکارم در مورد مشکل ایشون 
بیشتر خواستم اگه به اون خانم دسترسی دارید بهشون منتقل کنید با دفتر آقای مکارم در قم تماس بگیرن 
اگر هم دسترسی ندارید به همکاراتون بگید که نظر این مرجع بزرگ چی هست شاید راهکاری باشه برای کسانیکه راه رو اشتباه رفتن 
ممنون 
پاسخ:
سلام عزیزم. پاسخ مشاور به اون خانوم صحیح بود . مسایلی این بین بود که نمی شد اینجا نقل بشه.  در مورد پاسخ به اون خانوم حضورا از چند مرجع کسب تکلیف شده بود.
نگران نباشید گلم ...
سلام طهورا خانم 
میشه بگید صبورا خانمی ک کلی الان از من کوچیک تر هم هستن ولی مسلط به زبان
به چی علاقه دارن؟منظورم رشته دانشگاهیه 
میدونم دغدغه اصلیشون درسه ...ولی خودشون طبق روش تربیتی شما ممکنه جز حوزه به چیز دیگری هم علاقه داشته باشن؟
پاسخ:
سلام عزیزم . صبورا مسلط به زبان نیست به طور کامل . در حد خودش فقط تسلط داره . اینکه فکر کنید تافل گرفته و اینا نه اصلا . 
صبورا تا کلاس هفتم دوست داشت بره حوزه اما الان چند سالی هست که نظرش عوض شده . کلا" درسهایی که نیاز به حفظ کردن داره رو دوست نداره و چون توی حوزه باید حفظیات قوی باشه ، علاقه اش تغییر کرد.
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
**** ***** **** 
** ***** **** *** ****** 
**** ***** ** *** *** ** ** ** ***** ** **** **** **** * ****** ***** *******
**** ***** **** ***** **** ****** *** *** **** ** **** ** ****** ** ******* **** **** **** 
******  **** ** ** ************** ***** *** ****** * **** 
***** **** ** ** ****** ***** * **** ***** ** ** **** **** ******
***** ** ***** ** **** ** ****** **** ******  
****** * ***** **** **** ************ ****
** ** * **** **** **** **** *** **** ****** ***** **** ** ****** ** * ** *** ****** ***** 
**** ** *** ** ****** ****
**** ** **** 
** *** *** ** **** ** **** * ******* ** **** **** * ** ** *** **** **** ******
**** **** ***** *** **** **** * **** *** ****** **** ***** *** ****** **** *** ******* ************** **** *** **** * *** ****** **** **** * ** *** **** ** **** *** *** ** *** *** *** **** ******* **** ** *****

**** ***** ****** ** *** **** ***** *** **** ** **** *** ** **** *** ** ** **** ***** ***** *** *** **** ** **** **** ****** ***  **** ** ***** *** *****
** **** ****** ****** *** ***** **** ****** *** ** *** *** ***** *** *** ****** **** ** *** ***** ******
**** ***** ** ***** *** **** *********

پاسخ:
سلام عزیزجانم . حالت خوبه ؟
خیلی خوشحال شدم از حضور یار قدیمی...
طبق مسایلی که شما مطرح کردید کار از حساسیت کاملا گذشته شما دچار وسواس هستید . بهترین روش برای مقابله با این نوع وسواسی که شما دارید اولا آگاهی نسبت به فقه در زمینه احکام نجاسات و طهارت هست من توصیه می کنم شما حتما در کلاسهایی در این زمینه شرکت کنید . لازم نیست کل دوره فقه رو بگذرونید فقط همین دوره نجاسات و طهارت رو بگذرونید . مساجد محل یا حوزه ها این کلاس ها رو برگزار می کنند شماوقتی به احکامتون آشنا بشید قدم بزرگی رو برداشتید و می فهمید که خیلی از حساسیت هاتون منطقی نبوده . ثانیا بی توجهی نسبت به وسواس هم خیلی کمک کننده هست . یعنی هرچقدر به شما هجمه می شه که مثلا پات نجس شده آب بکش بگی پای خودم هست دلم نمی خواد آب بکشم .. این مقابله البته کار راحتی نیست اما شدنیه . اما در صورتیکه شما به احکام خودت مسلط باشی و خیالت راحت باشه . مدتی به این روش اقدام کن اما اگر جدی جدی تاثیر نگرفتی حتما باید پیگیری کنی چون ممکنه شدیدتر بشه . یا مقطعی بهبود پیدا کنه اما با کوچکترین مشکل روحی یا حتی بیماری شدت بگیره . وسواس ممکنه ریشه وراثتی هم داشته باشه البته . به نظرم اما این روش جواب میده ان شاالله . امتحان کنید
سلام بانو
سال نو مبارک
چرا پست جدید نمیزارین؟؟خیلی وقته منتظریما
پاسخ:
سلام عزیزم. سال نو شما هم مبارک. چشم عزیزم . ایام نوروز تموم بشه ان شاالله در خدمتم

سلام

نوروز تون مبارک

خدای را سپاس که هستید و ما رو از مشاوره هاتون بی نصیب نمی کنید.

خانم آل طه خواهر من متاسفانه الان حدود یک ساله تلفنی با ی آقای اهل ارومیه در ارتباط اند. تفاوت فرهنگی زیادی داریم. از اینا گذشته این آقا حدود15سال از خواهرم بزرگترن... فاجعه بارتر اینه که 8سال با ی خانم ازدواج کردن وبعد طلاق گرفتن و دلیلش هم سردی خانم عنوان کردن...قرار بود نوروز امسال بیاد خاستگاری ، که نیومدن و به خواهرم گفتن عجله میکنی! و اینکه من هنوز با خودم کنار نیومدم ( از اینکه دوباره ازدواج کنم.چون ی بار طلاق گرفتم).

 حالا ،بعد مدتهای زیاد ی نفر از طریق واسطه که هم شهریمونه به خواهرم معرفی شده. ظاهرا پسر خوبیه...

حالا مشکل اینه که خواهرم وابستگی عاطفی شدیدی به آقای اهل ارومیه پیدا کردن..و میگه اخلاقش رو پسندیدم! و نمیتونه به این خواستگارش فکر کنه...حتی میگه برفرض مثال اگه عقد هم کنیم، فردا روزی آقای اهل ارومیه به من پیامک بده که میخوام بیام خواستگاریت، دیگه زندگیم ازهم میپاشه....یعنی وابستگی در این حد...

راهکار شما چیه؟خواهرم خودش میدونه باید به کسی که ازش خواستگاری میکنه باید فکر کنه اما متاسفانه ب دلیل همون وابستگی که خودش هم میگه نمیتونه ب ی مرد جدید فکرکنه.

الان باید چیکار کرد؟

پاسخ:
سلام عزیزم . پوزش بابت تاخیر
شما خودت خیلی خوب می دونی که اساس این رابطه کاملا غلطه. این آقا اصلا معلوم نیست واقعا قصد ازدواج داره یا نه. اصلا معلوم نیست در صورت خواستگاری که بنده از روی تجربه اساسا بعید می دونم اقدام کنه , شرایطش مناسب باشه . بهتره از همین امروز تمام ارتباطش رو با ایشون قطع بکنه. شماره اش رو هم عوض کنه. این ارتباط فقط یه جور وابستگی شدید هست نه بیشتر. شبیه اعتیاد می مونه. اگر چه بیرون اومدن ازش سخته اما غیر ممکن نیست. این افراد عموما آدم های قابل اتکایی نیستند و خواهر شما ممکنه حتی اگه وارد مرحله ازدواج هم بشه که من بعید می دونم با این آقا به مشکل بربخوره.
بهترین کار برای فراموش کردن این اقا اینه که خواهرتون اراده کنه و ترکش کنه. نباید بیکار بمونه باید در طول روز سرگرم باشه تا کمتر بهش فکر کنه. باید در طول روز اونقدر فعالیت کنه تا شب سریع خوابش ببره و فکر نکنه. ورزش هم خوبه. اطرافیان هم می تونن کمک کنن .
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
********* **** *** ******** **** ** **** *** ** *** ***** ***** *** ***** *** **** *** ******* **** *** ** *** ** ***** ***** *** **** ***** *** ***** ***** ******** ***** **** ***** ***** * ****** **** **** ** ** ****** *** * ****** *** ************* **** ** *** **** ** *** **** ***** *** * ******* ***** **** **** ** **** ***** **** **** ** ** ***** ** *** * ****** ***** **** ***** ** *** ******* **** ** ******** ****** ******* ** ** ** ************ ** ** **** **** * ****** ******* ******* **** ** ***** **** ****** ** ***** ***** ** *** ***** ****** ***** *** **** ***** ****** *** **** ** **** ***** ******* ** ***** ****** ****** ** *** ** ****** ** ***** **** ******** ****** ** ** **** ***** ** ***** **** **** ***** ****** **** ** ******** **** ***  *** ** ***** ***** ** ****** ***** ******** ***** ***** **** ****** ***** *** **** *** ******** ****** ***** ***** ***** ** ****** ****** ****** *** ****** *** **** * *** *** ***** ** ***** *** ** *** * ****** ** ** ***** *** *** ****** *** ** ******* **** ** **** ***** ** *** **** **** ****** **** ***** ***** ***** ** ***** ***** ****** ** ****** ** ********* ******* **** **** ** *** **** **** ** ***** * ******* ****** ******* *** **** ** *** ******* * ***** **** ** ***** ******* **** ***** **** *** *** *** *** ** * ******* *** ** *** **** ***** ** ** ** **** **** **** ** ***** ***** *** **** ** *** *** **** ****** ****** *** **** **** **** *** ****** **** *** *** *** *** *** *** **** **** ** *** *** **** **** *** **** * **** *** **** *** ***** * ******* **** **** ** **  *** ****** ******* ** ******* **** **** **** ** ******** ** ******* ** ****** ***** * *** ***** ** ********* ****** *** ** **** ******* *** ***** ***** ** ** ******* ***** **** ********** ** ***** ** **** ******* ** ***** *** **** *** **** ** ****** ** ** ** *** ****** ** ***** ***** * *** ***** ***** ** **** ** ** **** ***** ** **** ** **** *** ***** ***** **** *** ****** **** **** ** ***** **** ***** *** ************* ** **** **** **** * ** ******* ****** ** ** ****** **** ** *** **** ********** ** ******** *** *** *** ** ******* *** ** ****** ** ******* ******* ** **** ****** *** *** ******* **** **** ***** ** ** *** ***** ****** **** **** *** *** ******* **** **** *** *** * ** ** *** ****** ****** **** ** ********* **** **** **** ***** *** *** *** *** **** ** **** ** **** ****** **** ** ** **** **** **** **** *** *** ***** ** *** ** ** ** **** *** *** *** **** ******* ***** ******** **** ** ***** ***** *** **** **** **** ** ***** ***** *** ***** ******* ***** ***** ** ******* *** ** *** ***** **** ** **** ** ***** ******* *** ** ******* ****** **** *** **** ** *** ** *** **** ****** ****** ** ** *** **** ** **** ** *** ** ** *** **** ***** *** *** **** ** **** ** ** **** **** **** **** ** *** ***** ** **** **** **** ** *** ********* **** ******* ** *** **** **** ** ** ** ** *** **** **** ****** **** ****** ***** **** **** *** *** ***** ***** *** ** *** ** **** ******** *** **** **** *** ***** ***** *** ***** ** ****** ****** *******
پاسخ:
سلام عزیز دلم. خواهر خوبم مشکلات رو خیلی کوتاه نوشتید اما کاملا پیداست ماجرا ریشه ای تر از این حرفهاست. اینجا نمیشه خیلی خوب بهش پرداخت. اگه برات مقدوره شماره ات رو بگذار من بهت پیامک میدم و وقت مشاوره میدم. تماس بگیرید در خدمتم. مشاوره هم کاملا رایگانه.
اگر هم به هر دلیل امکان تماس ندارید لطفا دوباره اینجا کامنت بگذارید تا در حد همین کامنتی که گذاشتین در خدمتتون باشم. 
۰۵ فروردين ۹۷ ، ۱۳:۳۴ مامان کوچولو
سلام بانو جان نمیدونستم اینستا هم هستید اگه هستید آدرسشو بزارید برام
پاسخ:
سلام عزیزم آدرسش رو گذاشتم. 

tahoraaltaha
این ها از فجایع اجتماعی جوامع آزاد است. خدا بخیر گرداند.


اما با این شرح و توضیحاتی که شما نگاشته اید، این خانم با مرد دوم حرام ابدی نمی شود!
 
سلام طهورا خانم 
پاسخ:
سلااام. 
۲۵ اسفند ۹۶ ، ۱۳:۴۰ ریحانه مامان دوقلو ها
سلام
پیام های من به دستتون نمی رسه یا...؟
پاسخ:
سلام عزیزم. چرا میرسه. من یه کم سرم شلوغه. فرصتم کمه. اونایی که مشاوره می خوان رو مجبورم در اولویت بذارم گلم. بعد فرصت کنم اگه عمری باشه در خدمتم. ببخشید دیگه. اینستا که راه افتاده حتی شبا هم تا دیروقت مشغولم.
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
**** ***** **** ****
***** ******** *** ****** ***** *** ***** ** ****** *** ***** 
** ***** ****** ** ***** **** ***** *** **** ***** ***** ***** ****
****** ***** ** *** ****** **** *********** **** **** ** *** ** **** ** ***** ***** ***** **** *** ***** ***
****** **** ** ****** ** *** **** ***** **** ** 
**** **** **** ***** ** *** **** ******* *** * ** *** ***** ***** ***
پاسخ:
سلام عزیزجانم. ان شاالله خدا به شما سلامتی و عزت و طول عمر بده. بیماری ها اگر چه سخت باشن و گاهی طاقت فرسا , فرصت خوبی برای پاک شدن از گناهان هم هستند.  ممکنه طی دوران بیماری گاهی آدم رو کم طاقت و بی صبر کنه , کافیه بدونیم خداوند در دنیا برای همه رنج ها و سختی هایی رو قرار داده که مطابق ظرف وجودی شون هست. در واقع قرار نیست کسی از ماها در این دنیا بی درد زندگی کنه که اگه این طور بود اولیاالله از همه سزاوار تر بودن . شکل این رنج ها و سختی ها برای همه متفاوته. برای شما هم به این شکل رقم خورده. فقط کافیه در تمام مراحل بیماری ات صبور باشی و عرصه رو به خودت سخت تر از اینی که هست نکنی. فقط همین. اگه یاد بگیری که با وجود این سختی که داری زندگی کنی و بندگی , کافیه. شاکر باشی و صبور.
یادمه یه جا سرگذشت یکی از ورزشکاران بزرگ و مطرح و ثروتمند دنیا رو می خوندم که اتفاقا براثر یک اشتباه پزشکی گرفتار یک بیماری سنگین شده بود وقتی ازش پرسیدن با وجود بیماری بزرگی که داری چطور اینقدر راحت زندگی می کنی گفت:وقتی که از بین تمام آدمهای دنیا خدا به من هوشی زیادی داد ازش نپرسیدم خدایا چطور از بین این همه من رو انتخاب کردی؟وقتی از بین اینهمه آدم ناموفق من موفق شدم نپرسیدم خدایا چرا من.. وقتی از بین اینهمه آدم فقیر و گرسنه , من تونستم ثروت زیادی داشته باشم نگفتم خدایا چرا من...حالا چطور می تونم از خدا بپرسم خدایا از بین اینهمه آدم چرا من مریض شدم...وقتی در برابر تمام داشته هام ازش نپرسیدم چرا من؟!حالا چطور در برابر یک نداشتن ازش بپرسم چرا من؟!

کافیه داشته هات رو با نداشته ها قیاس کنی... داشته های تو ممکنه آرزوی خیلی ها باشه. فقط صبورباش,شاکرباش , زندگی کن... همین
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
**** ****** **** *** ******* ***** **** ** ************ ******** *** ***** **** ** ** ****** ******* ** ** *** * **** **** ***** *** ** ******* **** **** * ***** *** ** **** ****** *** ******* * **** **** ** **** * ********** ***** ** ****** *** ***** ****** *** ** ********** ****** ** **** **** **** ***** *** ** ***** ***** **** ** ***** ***** ****** ****** *** ***** ***** ** **** ***** ** * **** ** ***** ******* **** ***** *** **** ******* *** ****** ********* ** *** ****** ******** ******** * ***** ** *** ***** * *** ** **** ****** ** *** ****** **  ******* ****** ************ ***** ** **** **** ** **** ******* **** * **** **** **** ** ** *** *** ** ** **** ***** ***** **** ********** **** **** ***** ******* *** ***** ** ******* *** ****** ****** ** ****** ***** ***** **** *** ******* ************ **** ** *** *** ****** *** **** *** ***** ****** ****** ***** ***** **** ****** **** * ******** **** **** ** ***** ** **** ******** **** ***** ***** ******* ** ******* *************** **** ** ** ******* *** ** ** ** * ** ** ** *** ** ** *** **** ****** * **** **** ** **** **** **** **** *** ** ***** ** *** ***** ** **** ** ****** *********** ** ** ******* **** **** * ******* ** ***** **** **** ****** **** ** **** **** ** ****** ** **** ** ** ****** ********* *** ** ** *** **** ** *** ****** ***** ***** ***** ***** ** ** **** ******** * ****** ******* ***** *** ** *** *** ***** ***** * ***** ***** *** *** *** ******** ***** ** ****** * *** ******* ** ** **** *** ***** *** ** ********* ***** ***** **** ** **** ** **** ** ******* **** ***** ****** ***** ** ** **** ** ***** ***** ***** *** ******** ***** ********* **** ** ** ***** ** **** **** ** **** ** ********** ** **** ******** ***** ** *** ***** ***** **** ** *** ** **** **** ****** ********* *** *** **** **** **** ****** **** **** *** *** *** **** *** **** ** **** *****
پاسخ:
سلام عزیزم روز شما هم مبارک. شما حتما یه جلسه با ایشون بگذارید و شخصا باهاشون صحبت کنید . تمام حساسیت هاتون رو بهشون بگید. خصوصا در مورد مسایل سیاسی . اصلا ببینید ایشون بحث ولایت فقیه رو قبول داره. با توجه به شبکه هایی که در خانواده شون دیده میشه , پیگیر مسایل سیاسی شون باشید. شخصا تصور و برداشت من اینه که کغویت اعتقادی و سیاسی بین شما کمرنگ هست و ممکنه این بعدها به شما صدمه روحی و حتی عاطفی بزنه. ضمن اینکه بحث دوری از شهرتون هم مطرحه و دقت شمارو می طلبه. اما به نظرم منطقی ترین کار اینه که زود قضاوت نکنید باهاشون صحبت کنید بعد من در خدمتم
۱۴ اسفند ۹۶ ، ۲۰:۵۸ دخترک مژده دهنده
سلام به وبلاگ سربزنید لطفا
پاسخ:
سلام عزیزم. سر میزنم باور کنید. 
۱۴ اسفند ۹۶ ، ۱۲:۱۴ عاشق امام رضا
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
**** ****** ***** ***** ******* 
*** ***** ****** **** *** ** *** *** * ** *** 
** ***** ** ** ** *** *** *** **** ** ** ******** **** ***** *** **** ****** **** * **** ***** ******* ***** *** ** ** ****** **** ******** **** **** 
*** *** *** ** ***** **** ********* *** **** **** *** *** **** **** *** ** ***** ** *** ******** ** **** ** ** *** ***** **** * *** ** ** **** * ***** ***** ***** **** ******  **** * *** ** ** **** ****** **** ***** *** *** ** ******** **** *** *** ** ***** **** **** *****  ***** ** ** *** ******* *** **** **** *** **** 
**** ****** **** ** **** *** *** * ***** *** ******* *** ******* **** 
*** *** ** ** ******* ******** ** *** **** **** *** **** *** ******* 
** *** ** ******** **** * **** * ***** ***** ** ***** **** ***** *** ***** ** ** **** ******* ***** * ***** ******* ** ***** *** ** *** **** ** ** **** ** ** ** ******** ***** *** *** **** ** ******** *** * ***** *** ***** **** *** ********* ****** ** ***** *** ** **** ***** **** ***** ** *** ********** ***** *** ***** ********* *** **** ** ****** ** ** *** ** ****** ** ** *** ***** *** ***** ***** ****** ***** *** ** ***** **** ******** *** ******** ** *** **** *** ***** *** **** **** ** ****** ********* **** **** ** **** 
** ** ****** **** ******* ** **** ***** *** ** ***** **** ********** ** *** *** ** ** **** **** * ** **** **** ******* **** 
**** ** ******** **** ** **** ******* *** **** *** ****** **** ** *** **** ****** ** **** *** ** ***** ***** **** *** ******** 
**** *** **** **** **** ***** **** 
****** ******* ***** ***** 
*** **** ***** ***** *** *** 
** *** 
پاسخ:
سلام دختر گل.. دختر عزیز.. مهربانم , جرا خودت رو ناراحت می کنی؟ازدواج برای شما دیر نشده. هنوز کلی فرصت دارین. اشکال اصلی در شما نیست . اشکال در رفتار مادر شماست. اگه دوست داشتی شماره موبایلت رو بده تا با مادرت صحبت کنم. عزیزم مضطرب نباش. اینکه دعا می کنی توسل می کنی عالیه. توکل کردن یعنی امر خودت رو به دست کسی بسپاری که یقین داری خیرت رو می خواد و بهش اعتماد داری. در این صورت نگران چی هستی؟اون کسی که بهش توکل کردی حواسش به تو هست و دوستت داره.
دعاها گاهی به سرعت مستجاب میشه گاهی نمیشه . مثل دعای حضرت موسی درباره فرعون. وقتی از خدا خواست که فرعون نابود بشه وحی اومد که دعای تو مستجاب شد اما اجابتش ۴۰سال طول کشید. پس صلور باش خانوم خانوما. بجای این کارا از دوران تجردت استفاده کن. کلاس برو. با دوستات بیرون برید. ورزش کن. و.... هر کاری بکن الا اینکه ناامید بشی گلم
۱۲ اسفند ۹۶ ، ۱۹:۳۸ دخترک مژده دهنده
سلام
ههههه نه!
اصلافردخاصی درکار نیست
خواستگارهایی که متناسب برای سن من زنگ میزنند،مادرم فکرمیکنند که مال خواهرمه و ردّ میکنند
اون خواستگاران بنده خداهم که نمیدونند من یه خواهربزرگترمجرددارم!
پاسخ:
سلام. برای شما هنوز فرصت هست. عجله نکنید. ناراحت هم نباشید 
سلام خوب هستین الحمدلله
من دو سوال داشتم
اگه میشه کمکم کنین و به ایمیلم پاسخ رو بفرستید
اول اینکه اگه بخوام مباحث استاد پناهیان رو بهترینش رو به بچه های دانشگاه ازاد(انواع و اقسام تیپ های دختر) معرفی کنم کدومش بهترین و جوون پسند ترینه
اگه بخوام به یک نوجوون معرفی کنم چی؟

و دوم اینکه شما منبع یا متنی درباره ی اینکه همه ی موسیقی ها چه حلال و چه حرام نامناسب هستن برای روح و روان و تاثیر مخرب روی تمرکز و اراده میذارن دارین؟البته من یک سری مطلب پیدا کردم
پاسخ:
سلام بزرگوار . شما خوبید.
ضمن آرزوی موفقیت و سربلندی برای شما. متاسفانه اطلاعاتی ندارم (در مورد سوال اول)
در مورد دوم کتاب رو دیدم اما چون از کتابخونه بوده اسمش خاطرم نیست متاسفانه
۰۹ اسفند ۹۶ ، ۱۹:۲۷ دخترک مژده دهنده
خب منم مشکلم همین کسب رضایته
هر راهی رو رفتم،نشد!
پاسخ:
از والدین تون اطاعت کنید . صبور باشید و همه چیز را به گذر زمان بسپارید.اون آقا هم بهتره مثل شما صبر کنن
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
**** **** *** *** *** ** **** ***** * *** **** **** ******
** ******* ** ** ***** *** **** **** ***** * *** **** *****

پاسخ:
در مورد مسایل شرعی با دفتر مرجعتون تماس بکیرید
سلام
از مشکلدار بودن ازدواج موقت اول که بدون رضایت پدر دختر بوده هم بگذریم تا جاییکه من می دونم (طبق نظر مراجعی که تحقیق کردم) چون در عقد دوم رابطه نداشتند و جاهل هم به مساله بودند فقط عقد باطله و به هم حرام ابدی نشده اند می تونند بعد از تمام شدن عده مجدد عقد بخوانند
پاسخ:
سلام . شرایط به گونه ای بود که حرام ابد می شدند
۰۶ اسفند ۹۶ ، ۱۶:۵۶ دخترک مژده دهنده
سلام
بله.من 4ماه دیگه17سالم میشه
توی شهرقم مخصوصامدرسه قرآنی که من درس میخونم،دختران از16سالگی ازدواج میکنند
پاسخ:
سلام عزیزم.
کار درست , همان کاری هست که خودتون هم فرمودید. برای ازدواج رضایت پدرتون و همچنین مادرتون رو کسب کنید. شما هنوز فرصت دارید. ان شاالله که عاقبت بخیر شوید
۰۵ اسفند ۹۶ ، ۲۱:۵۵ دخترک مژده دهنده
بله چون میگه1-خواهربزرگترمجردم هس2-نمیدونم چرا ولی رشدعقلی منوانکارمیکننند
3-پدرم هم مورداول روقبول داره
بله میتونم پدرم رو راضی کنم.حرفموقبول دارند!
حتی اگه پدرم هم راضی باشند،بالاخره مادر،مادرهست واحترامش حداقل برای16سال بزرگ کردن،بجاست!
پاسخ:
شما ۱۶ساله هستی عزیزم؟
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است

**** ***** ***

******** *** ****** * ******* * ****** ***** *** *****

** ***** ** **** ***** * **** ** ***** ****** ******** *****

 

***** *** ** ******** ******** *****

*** ***** ** ** ***** * ***** ***** ***** ***** ** *** **** *** **** *** *** ** ** ***** ***** *** ***** * **** * * * *** **** * ** **** ** **** **** ****** *****

***** **** ** ***** **** *** **** *** ***** ***** ***** ***** **** * ** **** ******** ***** *** *** **** **** ** *** * ***** ***** ** *** ***** ** *** * *** ** ** ******* * *** *** *** **** ** ** ******* ****** **** ***** **** * ***

****** ***** *** ***** *** **** *******

* ** **** **** ** ** **** ***** **** ** ****

***** ** ***** * **** **** **** ** ***** *** *** *** *** ** *** ***** ***** **** ***** *****

******* ***** *** *** *** ** **** ***** **** ***** ** ***** * ********

*** ***** **** ** **** ****** ** ***** **** * **** * ***** ** ** ****** *******

******* *****

** ****** ***** ***** *

***** *** ** ***** ** ***** ******* **

**** **** ****** ***** ****

**** ** ***** ** ****** ***** ** *** ** ****** ** ******** *****

** *** ***** **** *

** *** *** ***** ** ******* *** *** **** **** **** *** *

****** ** ****** ** ******

****** ** *** **** *** ***

****** ** ** **** ******* ***** *** **** ******

پاسخ:
عزیزم سلام. در مورد اول :معمولا بنده وارد این مباحث نمی شم اولا تخصص اون رو ندارم ثانیا تمایلی برای ورود به این مباحث رو ندارم چه برای آموزش چه برای درمان. اما همین قدر عرض کنم خدمتتون که اضطراب و استرس های روزانه و همچنین مزاج طرفین در این مورد موثر هست. اشتغال شما , از شما وقت , حوصله , انرژی و اعصاب می گیره بهترین ساعات روز رو مجبورین صرف کار بیرون از خونه بکنید و خستگی و ضعف تون در نهایت برای خونه می مونه. هر چقدر هم سعی کنید و بگید که نه من تو خونه هم انرژی میذارم اما واقعیت اینه که شما بشدت به خودت فشار میاری تا هر دو جنبه کار بیرون و داخل خونه رو به بهترین شکلش انجام بدی و این باعث خستگی و تحلیل قوای جسمی و روانی و در نهایت کاهش میل جنسی شما میشه. کم شدن میزان خواب و افزایش خستگی از دلایل این کاهش هست. ممکنه ظاهرا رضایت طرفین باشه اما شاید نگاه همسرتون متفاوت باشه.
در مورد دوم هم عرض کنم حتما محبت کلامی موثره اگر همسرتون اینطور نیستند دو تا وجه داره ... اول اینکه مردها ذاتا ابراز کردن براشون سخته و اساسا شکل ابراز کردنشون متفاوته و شاید خیلی دلیلی براش نداشته باشن اما نیاز به ابراز کردن در شما وجود داره و عدم ابراز علاقه توسط مرد , در حقیقت برای خانوم سخته. 
حتما محبتتون رو ابراز کنید , شوهرتون بهش نیاز داره. احتمالا اشتغال شما و مسایلی که در بالا عرض کردم , می تونه از دلایل عدم تمایل شما باشه. چراکه اشتغال زن , روحیه مردانگی رو در زن تقویت کرده و ظرافتهای زنانه رو ازش سلب یا کمرنگ می کنه
۰۴ اسفند ۹۶ ، ۰۸:۴۵ دخترک مژده دهنده
سلام
ان شاءالله ک براشون مشکلی پیش نیومده باشه
راستش منم ازهمچین روزی میترسم!
روزی ک بالاخره بخاطر رضایت ندادن مادرم،دلم ومغزم را نتوانم در زنجیر نگهدارم...
روزی که خودمم به همچین راهی کشیده شوم
واقعانمیدانم دیگر چیکارکنم برای راضی کردن مادرم؟!؟؟؟؟!!
حتی خودم هم ازیکی ازمشاورین،یک تست ازدواج گرفتم که نتیجه اش هم این شدکه موقعیت من برای ازدواج مناسبه!حتی باهمسرحاج آقای دهنوی،دوست خانوادگی هستیم و باایشون درتماس هستم اماتاحالاازترس مادرم تونستم کامل باهاشون حرف بزنم!
پاسخ:
سلام. مادرتون با ازدواج شما مخالفه؟خب چرا؟دلیل ایشون چیه؟بعد برای صحت عقد شما ،رضایت پدر یا جد پدری تون شرطه
لطف کنید اینجا بهم جواب بدید
ممنونم
پاسخ:
عزیزدلم سلام. خیلی زیاد معذرت می خوام بابت تاخیر در پاسخگویی . بیماری و کارهای ایام فاطمیه و مشغله ها مانع شد ان شاالله حلال بفرمایید.
خواهر عزیزم کاری که از دست من بر میاد اینه که بهتون توصیه کنم با توجه به اختلاف سنی که با ایشون دارید و روحیه ای که ایشون دارن , ببینید چه زمان هایی و در چه بحران ها و مشکلاتی ایشون دست به این کار می زنند , خودتان مانع از بروز این مسایل بشوید. هنوز هم توصیه می کنم گوشی همسرتون رو چک نکنید , این چک کردن ها اگر قرار بود برای شما مفید واقع بشه تا حالا شده بود اما واقعیت اینه که این کار فقط گره ای به وضعیت روانی شما میزنه ولی گره ای رو باز نمی کنه و نهایتا شوهر شما رو به سمت پنهان کاری و لجبازی سوق میده. 
همسر شما نیاز به بررسی رفتاری داره باید دلیل کارش مشخص بشه و قاعدتا انجام این کار برای من مقدور نیست. 
اطلاعات من از نحوه عملکرد رفتاری شما در منزل صفره. به هر حال منکنه دلیل بعضی رفتارهای ایشون در عملکرد شما نهفته باشه پس نیاز به موشکافی هست. 
باتمام این اوصاف من می تونم آدرس یک مشاور خوب رو بهتون بدم به اتفاق همسرتون تشریف ببرید ان شاالله نتیجه می گیرین.
کلا مسئله برای من مبهم شده:))
حتی اگر عقد موقتش هم صحیح بوده، تا وقتی با دومی رابطه ای برقرار نشده باشه که حرام ابدی نمیشن!
پاسخ:
عقد دوم باطل محسوب میشه جان دلم
مگه عقد بی اجازه ولی موجب نمیشه اون عقد باطل باشه؟
عقد اشکال دار ولی غیرباطل هم داریم؟
پاسخ:
بله . عقد بی اذن ولی اشکال داره
۰۲ اسفند ۹۶ ، ۱۳:۲۸ زهرا شیرازی

عجب قضیه ای شداااا!!!

تهش چی میشه؟؟

خب دختر خنگ تو که اولیو نمیخواستی ، با یه تلفن تمومش میکردی. کافی بود بگه مدت باقیمونده را بهت میبخشم. خلاص!!

البته عده اش میمونه :(


پاسخ:
بله عده هم مهمه. در هر صورت کار خراب میشد. تهش رو نمی دونم چی شد. تازه این نمونه خیللللی خوبش بود. بدتر از این رو هم دارم 
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
کسی که قبل از ازدواج با یک نفر رابطه داشته باشه ولی رابطه *** **** **** * **** ****** ******* ***** *** * *** ***** ** ** **** ****** *** ****** **** ** *** **** ***** ***** ** ** ***** ***** **** *** *** * *** **** ****** *** * ***** *********** **** ***** **** ********* ** ******* ******

پاسخ:
دو تا نکته بسیار اساسی و خطرناک هست. اول :مرجع دختر و مرجع پسر کی بوده؟ایا مرجع هر کدام جداگانه خواندن صیغه به فارسی را قصد انشا می دانند یا خیر. اگه ندانند صیغه باطل و ارتباط حرام و ازدواج بعدش محل سواله باید طرفین موضوع رو در اولین فرصت از مرجعشون کسب تکلیف کنن و تا اون موقع احتیاطا رعایت کنن.
۲_ دختر باکره بوده؟اگه بوده برای صیغه اذن پدرش رو داشته؟اگه نداشته صیغه محل اشکاله و ازدواج هم به تبعش ممکنه محل اشکال باشه . حتما بگید از مرجعشون بپرسن. 
۳_آیا ازدواج دایم بعد از اتمام مهلت صیغه موقت اتفاق افتاده؟اگه هنوز مدت صیغه موقت تموم نشده بوده و صیغه عقد دایم خونده شده باشه , عقد دایم باطل و ارتباط محل اشکاله..


توصیه می کنم همین الان بگید با دفتر مرجعشون جداگانه , هم پسر و هم دختر کسب تکلیف کنن. ان شاالله مشکلی نباشه
سلام بانو
ای وای و صد ای وای... چه کرده این دختر با زندگی خودش....
وای فکرشم وحشتناکه
تو این ماجرا فقط دختره ضرر کرد
پاسخ:
سلام . متاسفانه در این دوستی ها در بیشتر از نود درصد موارد دختر بشدت متضرر میشه.
۰۲ اسفند ۹۶ ، ۱۰:۵۷ پلڪــــ شیشـہ اے
چه قدر وحشتناک :|
خدا عاقبتمون رو بخیر کنه.
چه اوضاع سختی.
واااای چقدر وحشتناک
اما یک سوال،وقتی این خانم عقد موقتش با مهرداد اشکال داشته، پس دیگه توی عقد نبوده که بحث حرام ابدی پیش بیاد. یعنی اگر رابطه ای با مهرداد داشته زنا محسوب میشده، نه رابطه ازدواج. پس دیگه چرا باید به همسرش حرام بشه؟
پاسخ:
چون هنوز توی عقد بودن که عقد دوم اتفاق می افته پس عقد دوم باطل محسوب میشه 
سلام
چه فاجعه ای برای خودش درست کرده!
حالا این در صورتیه که اون "او" ایشون رضایت به طلاق بده...پسره میتونه بگه زنمه به هیچ وجه من الوجوه طلاقش نمیدم! اینم نمیتونه رابطه داشته باشه. حکم عدم تمکین میگیره مرده. میره زن میگیره...این دخترم میمونه که دندونشو موش ست بشن...
یا ابالفضل! 
پاسخ:
سلام عزیزم.. کلا طرف رو نابود کردی داداچ.... 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">