فرازونشیب زندگی طلبگی ما(همنفس طلبه)

هم قدم تا خدا آباد

همنفس طلبه

طبقه بندی موضوعی

مادر زن فقط مادر زن های قدیمی...!!!

چهارشنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۷، ۰۹:۱۲ ب.ظ

فحش می شنید , کتک می خورد . حرف های مردم و خنده های زیر زیرکی شان تمامی نداشت. بعضی ها دلسوزی می کردند . می گفتند:آقاجان چرا زن تان را طلاق نمی دهید . این برای شما خوب نیست که هر دفعه یا پای چشم تان کبود است یا سروکله تان زخمی و آشفته است . 

اما زیر بار نمی رفت . می گفت :من اگر قرار باشد به جایی برسم , به واسطه مادر زنم میرسم. 

لبخند میزد و محجوبانه سرش را پایین می انداخت و می رفت...


آنروز عصر , درست وقتی که داشت از خانه بیرون می آمد , همان موقع که برگشت تا پاسخ همسرش را بدهد , دردی عمیق تا مغز استخوانش را سوزاند. پاهایش شل شد . دستش را به دیوار گرفت تا زمین نخورد . مایعی گرم و سرخ , صورتش را پر کرد . تمام جانش از ضربه جسمی سخت , درد می کرد. قابلمه کج و کوله گوشه حیاط افتاده بود. مادر زنش دست به کمر و حق به جانب نگاهش می کرد. "حق ات بود"... این جمله را گفت و از بالکن به داخل برگشت.


آخرین روزهای عمرش می گفتند:آقا جان کمی استراحت کنید.

می گفت :خداوند آنقدر علوم مختلف را به من داده , که حتی فرصت جابه جا کردن بالشتم را هم ندارم...


خدایش بیامرزد... مرحوم حداد را می گویم . شاگرد آیت الله قاضی...



موافقین ۳ مخالفین ۱ ۹۷/۱۱/۱۰
سیده طهورا آل طاها

نظرات  (۳۵)

سلام

 

هستید؟

پاسخ:
احتمالا دیر پاسخ دادم ولی... علیک سلام
۲۷ تیر ۹۸ ، ۰۹:۲۷ زهرا شیرازی
چرا دیگه نیستی؟
چرا نمینویسی؟؟
حالت خوبه بانو؟
پاسخ:
زندگیه دیگه. بالا و پایین داره
سلام
ببخشید مزاحمتون میشم من یه سوالی دارم
میدونم که خانم همیز رو میشناسید،ایشون تو صوت انتخاب همسر گفتن (نقل به مضمون)به شرطی در زندگی با شوهر اینده موفق میشید که الان تعامل مثبت با پدر داشته باشید.
خب من تو این مسئله به معنای واقعی کلمه داغونم.سعی خودمو کردم ولی نمیشه.نمیتونم با پدرم خوب باشم.من کم میارم.خودمو ناتوان میبینم .از طرفی کمال طلب هستم و این کم اوردنه خیلی اذیتم میکنه. تعامل مثبت با پدرم واسم یه پروژه عظیم و نشدنیه.دلایلشم زیاده روحیات و اخلاقیات پدرم .نفرتی که مادرم از پدرم داره و این نفرت ریز ریز به من تزریق میکنه.منم نمیتونم در برابر این رفتار مادرم خیلی مقاوم باشم.
بذارید کارهایی که انجام دادم براتون توضیح بدم:
اول سعی کردم پدرمو بشناسم واسه همین ریز به ریز رفتارشو زیر نظر گرفتم .نتیجه این شد که پدر من ادم سرد و خشک و بی محبته .حرف حرف خودشه.یک دندس.اهل مشورت نیست.خودش برای کل خانواده تصمیم میگیره بدون اینکه نظر کسیو بپرسی.خوش قلبه ولی بروز نمیده.ابراز علاقه نمیکنه.خیییییییلی خخخیییلی کم حرف و صبور و ارومه.اهل صحبت نیست اهل حل مسئله نیست.ادمی نیست که بشه تو مشکلات روش حساب کرد.راز دار نیست.به ادم ارامش نمیده .بی مسئولیته تنبله.هیچ وقت دروغ نمیگه به هممممه راستشو میگه. تو فامیل هیچ احترامی نداره.کسی جدیش نمیگیره. یا حرف نمیزنه یا  حرفای منفی میزنه. اهل گردش نیست اهل مهمونی نیست هیج جا نمیره.با هیچ کس رفت و امد نداره. با مادرش قهره با سه تا خواهراش قهره از مادر من که همسرش باشه متنفره.هیچ دوستی نداره. فقط نماز میخونه و قران میخونه و میره مسجد همین.خیلی تو جمع ما رو ضایع میکنه
بزارید براتون مثال بزنم
مثلا
بابام یک روز از بیرون اومد خونه دیدیم ماشینش نیست گفتیم ماشین کحاست گفت فروختم
به همین راحتی 
داییم سهم ارث مامانمو ریخت به حساب بابام.مامانم بهش گفت پولو بیاره گفت خرج کردم و ندارم 
پول بازنشستگیشو داد تو یک هفته خرج کرد
واسه خودش میره خونه میبینه قولنامه میکنه و ما مجبوریم بریم اون خونه زندگی کنیم .بهش میگیم خب بزار ما هم بیایم خونه رو ببینیم میگه نه 
واسه من خواستگار میاد واسه خودش رد میکنه واسه خودش میزاره بیان خونه .بدون اینکه از من نظر بپرسه بدون اینکه با مامانم مشورت کنه‌.اینجوری که من از کلاس برمیگردم خونه متوجه میشم امشب قراره یکی بیار خونمون خواستگاری .از مامانم میپرسم میگه من نمیدونم بابات گفت .از بابام میپرسم اصلا جواب نمیده روشو بر میگردونه طرف تلویزیون.(من واقعااااا حالم از این کار بهم میخوره حس میکنم اضافه ایم ادم حسابم نمیکنن عین عهد قلقلک میرزا میخوان واسه من شوور انتخاب کنن)به بابام میگم بیا با هم صحبت کنیم درباره ازدواج من ،اصلا به حرفم گوش نمیده.میگه تو فکر نمیکنی من بلد نیستم.دوباره یه مدت بعد یکی یه پسریو یه نفر بهم معرفی کرد من به معرف گفتم باید یا مامانش به مامانم زنگ بزنه یا باباش به بابام زنگ بزنه .طرف زنگ نمیزد ولی میگفت بیا فلان جا ببینمت منم نرفتم بابام رفته با معرف صحبت کرده اومده به من میگه پاشو برو پسررو ببین .میگم اخه پدر من اون پسر به من نمیگه تو چجور ادمی هستی که وقتی نه مامانم بهت زنگ میزنه نه بابام بهت زنگ میزنه چجوری با بابات پاشدی اومدی ؟.
فکر میکنید بابام بهم چی گفت؟
گفت خب با مامان برو
من از دست این پدر چیکار کنم؟
من چجوری با این پدر تعامل مثبت داشته باشم؟
من همه ی راه های خوبو امتحان کردم جواب نمیده دروغ گفتن و دور زدن هم امتحان کردم خییییلی خوب جواب میده ولی بعدش حالم از خودم بهم میخوره.
اما مشکلات من به اینجا ختم نمیشه
مامانم هم کم اتش بیار معرکه نیست
به حدی پشت سر بابام غیبت میکنه که من روانی میشم میگم مامان این کار منو عصبی میکنه برو به خود بابا بگو مشکلاتتو با بابا به من نگو من حالم بد میشه.نیگه نه من اینارو میگم تو یاد بگیری.تو بدونی بابات ادم نیست.تو بدونی بابات دیوانس روانیه.
هی من بهش میگم تموم کن هی میگه نه 
هر بار خواستم با بابام درباره مسئله ای حرف بزنم اومده وسط بحثمون و دعوا انداخته
مثلا من تو اتاقم به بابامم میگم بیاد تو اتاق با هم حرف بزنیم (با تمام چیزایی که بالا تعریف کردم بازم حاضرم باهاش حرف بزنم .)مامانم تو اشپزخونس از تو اشپز خونه میدوه میاد تو اتاق .من یه چیزی از بابام میپرسم بابام تا میاد جواب بده مامان سریع بهش میپره که اره تو نمیفهمی.تو عقل نداری.این چی میگه تو چی میگی؟بعد بر میگرده روبه من میگه این بابات عقل تو سرش نداره رواتیه دیوانس مادر و خواهرش اون اوایل ازدواج به من گفتن از این طلاق بگیر این ادم نیست من گوش ندادم.اینا واسه من طلا نخریدن اینا واسه من کادو چرت خریدن.
به اینجا که میرسه کلا مسئله ای من داشتم دربارش حرف میزدم فراموش میشه اینجا مامان بابا شروع میکنن به هم دعوا گرفتن.اونوقت بابام فکر میکنه که من و مامان تیم تشکیل دادیم که لهش کنیم بعد به من میگه اره تو هم شبیه مادرتی مادرت از من متنفره توهم شبیه مامانتی.به اینجا که میرسه بابام منو نفرین میکنه . به مامانم میگم چرا اینجوری میکنی ؟اینطوری رفتار نکن .اینجا مامانم منو نفرین میکنه.
جفتشون منو نفرین میکنن
من الان گناهم چیه؟من الان چیکار کنم؟به خدا خسته شدم 😭
هی میام همه چیزو درست کنم هی نمیزارن
پدر و مادر من هیچ کدومشون نمیخوان اشتباهاشونو قبول کنن.من چیکار کنم؟
هی یاد حرف خانم همیز می افتم که گفتن اگه نتونین با پدرتون تعامل مثبت داشته باشین با شوهرتون هم نمیتونید خوشبخت بشید. بعد یه سوال میاد تو ذهنم که یعنی من تمام مشکلاتو با شوهرم هم خواهم داشت؟به خدا من دیگه نمیکشم .من تحملشو ندارم.هی میام سعی کنم درست کنن هی نمیشه .یاد حرف اقای شهاب مرادی افتادم که میگفتن سعی نکنید پدر و مادر تغییر بدید .با خودم میگم پس من چجوری این شرایطو درست کنم ؟
من چیکار کنم ؟😭
ببخشید خیلی بد نوشتم چون ذهنم خیلی اشفتس
۲۲ سالمه
من میخوام ازدواج موفق داشته باشم و اون جمله ی خانم همیز که اگر میخواین ازدواج خوبی داشته باشید باید الان با پدرتون خوب باشید به شدت منو آزار میده.
من که الان عاق هم شدم 😭😭😭😭😭



پاسخ:
سلام عزیزم. متاسفم واقعا از این شرایط تلخ .
صحبت خانم همیز وجوه مختلف داره. شما به پدرتون احترام بگذارین. دستش رو ببوسید.حتی اگه رفتارش با شما خوب نیست به ایشون بی توجه نباشید. چون اسلام چنین اجازه ای رو به ما نداده. همه چیز رو رعایت کنید در این صورت نفرین لفظی پدر و مادرتون هیچ تاثیری نداره . خداوند عادل هست عزیزم. اما مشروط بر اینکه شما کاری برخلاف دستور اسلام درباره شون انجام ندین. همین که شما با وجود بدخلقی والدین , بهشون احترام بگذارید مشمول شرط خانم همیز شدین. اگه پدر شما در حق شما ظلمی بکنه , قطعا باید روز قیامت پاسخگوی شما باشه اما تا اون روز شما مطابق اسلام با ایشون رفتار کنید
سلام.
یه خبری از خودتون به ما بدین.
پاسخ:
سلام. در خدمتم
۲۳ خرداد ۹۸ ، ۰۹:۴۶ دخترک مژده
سلام
خوبید؟
پیدایتان نیست؟
نگران شدیم!؟؟

من مجبور شدم بحمدالله قید همسرطلبه شدن رو بزنم!
سربزنید
پاسخ:
سلام.
برای چی قیدش رو زدید؟چرا بحمدلله حالا؟!
سلام طهورا جان.
خانمی بچه‌ی دو ساله داره و می‌خواد بره حج تمتع بدون بچه. البته پدر پیش بچه می‌مونه. به نظرتون این دوری یک ماهه مادر به بچه آسیبی نمی‌رسونه؟؟
پاسخ:
سلام . اگه خانم واجب الحج باشه سوالتون شرعیه و باید از دفتر مرجعتون بپرسبد
سلام طهورا جان.
خانمی بچه‌ی دو ساله داره و می‌خواد بره حج تمتع بدون بچه. البته پدر پیش بچه می‌مونه. به نظرتون این دوری یک ماهه مادر به بچه آسیبی نمی‌رسونه؟؟
و یه سوال دیگه

بعضی آدمها یه کاری میکنن که ازشون دلخور میشیم و یا عصبانی
شاید سالها بگذره از اون اتفاقات ولی خاطره تلخش میمونه

من از اون آدمها میگذرم و میگم همه ممکنه اشتباه کنن
ولی از اون خاطره تلخی که مونده خیلی اذیت میشم. بغض, گریه, حسرت
گاهی میگم اگه وقتی بچه بودم فلانی این کارا رو باهام نمیکرد یا اون حرفا رو نمیزد شاید الان من فلان مشکل رو توی زندگی نداشتم. و برای این مسأله غصه میخورم!

البته خیلی خودمو درگیر نمیکنم. ولی اگه یادم بیاد ناراحت میشم

این هم کینه هست؟ یا طبیعیه؟!
پاسخ:
شما احتمالا یک فرد درونگرا , حساس و زودرنج هستید باید یاد بگیرید ساده بگیرید تا ساده بگذره. 
ممکنه سودایی هم باشید به پزشک طب سنتی مراجعه گنید
سلام علیکم
طاعات و عباداتتون قبول باشه انشاءالله
التماس دعا دارم توی این شبهای عزیز

ممنون میشم راهنماییم کنید...

رفتاری از شوهرم دیدم که دلم یکم گرفته
ایشون یه سری اتفاقات که توی خانواده خودشون یا بین دوست و آشناها میفته رو یا نمیگه یا خیلی دیر میگه
نمیدونم چرا؛ ولی خودش میگه چرا وقتی هنوز قطعی نشده بگم که ذهنت مشغول بشه!

مثلا جداشدن برادرش از جاریم رو دو روز مونده بود به اینکه برن محضر به من گفت. با اینکه از چند ماه قبلش میدونست
حالا تصور کنید قبل از جداییشون من چند روز خونه مادرشوهرم هستم و خبری از این ماجرا ندارم. برادرشوهرم تنها میاد و میره و خانومش باهاش نیست. من چندبار میخواستم بپرسم جاریم کجاست و چرا نمیاد. بنظرتون یه طوری نمیشد!

درباره دلیل جداییشون که میپرسیدم, شوهرم سربالا جواب میداد. بعدا چیزهایی که جسته و گریخته از دیگران شنیدم و برام سوال شده بود رو به شوهرم گفتم. گفتم میخوام دقیقتر بدونم که چرا میگن فلان شد و ... . ولی ایشون میگفت من نمیخوام غیبتشون رو کنم و دیدگاهت نسبت به برادرم یا زن سابقش منفی بشه


اینقدر از این قضیه دلخور شدم که اصلا دلم نمیخواد توی مسائل خانوادشون باشم و هرچی پیش بیاد خودمو بی تفاوت نشون میدم و فقط میگم انشالله خیر باشه

از بی خبری بدم میاد. از اینکه همه, همه چیو بدونن فقط من ندونم!
مثل فوت بابام که همه میدونستن, ولی تا برسم به خونمون بهم نگفتن
مثل اولین باری که خاله شدم ولی چون بچه بودم ازم مخفی میکردن

نمیدونم من بیخود حساسم یا واقعا باید حساس باشم؟!!!!!!!!؟؟؟؟؟

چطور اینو به شوهرم بفهمونم که یه چیزی رو که دونستنش عادیه و اتفاقی نمیفته, سر وقتش بگه نه دقیقه آخر؟
با اینکه به اصطلاح دهن لق نیستم. اصولا کم حرف میزنم و معمولا راجع به زندگی دیگران صحبت نمیکنم و شوهرم اینو میدونه!
پاسخ:
سلام. عزیزم رفتار همسر شما عجیب نیست. این خصلت اغلب اقایونه. اتفاقا خصلت بدی نیست . یادتون باشه در هر صورت این اتفاق یه اتفاق خصوصی و مربوط به حریم شخصی اونا بوده . واقعا دونستن زودتر از موعد این موضوع چه کمکی بهتون می کرده که وقتی فمیدید , نکرده؟ به خصلت همسرتون احترام بگذارید.
شما هم اگه خدایی نکرده در وضعیت مشابه همسرتون بودید شاید همین کار رو می کردین. درستش هم همین بود. لزومی نداره تحت عنوان زن و شوهر بودن از همه اسرار خانواده هم خبر داشته باشید
سلام. خوبین؟ چی شده که ما توفیق خوندن مطالب شما رو از دست دادیم؟
پاسخ:
سلام. مینویسم
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
سلام
**** *** ***** ***** *** ****
**** ** *** **** ********* ****** ***** ***** ********* * *** *** * ****** *** ***** ***** ***** *** **** ******** **** **** ***** ***** ** *** *** * ****** * *** ****** * *** ****** ***** **** **** ** ****** ******
*** **** **** ** ****** * *** ******* ** *** ***** *** *** * *** **** 
** *** **** ** ****** ***** **** **** *** *****
*** **** *** ** *** ***** ** **** **** **** *** ***** **** *** *** ********* ** ****** **** ***** **** ** **** **** * ***** **** *** ** ***** ** **** **** *** ********** ****** **** ** ******* *****
پاسخ:
سلام . نه تشخیصش کار شما نیست برین مشاوره پیش از ازدواج
موفق
این ظلم پذیری رو نمیپذیرم ولی خب حتما ظرافتهایی هست که علم نداریم.

+شما مشاور هستید؟ به لحاظ تخصصی عرض میکنم.
پاسخ:
بله
۳۱ فروردين ۹۸ ، ۰۹:۵۳ دخترک مژده دهنده
سلام
اعیاد مبارک!
سربزنید
پاسخ:
سلام.ممنون
سلام طهورا بانو
اعیاد شعبانیه مبارک
ببخشید ی سوال دارم : وقتی برای جلسه اول خواستگاری بیرون از خونه قرار میزاریم (مثل پارک) پدر دختر هم باید باشه ؟ یا فقط دختر و مادر؟
پاسخ:
سلام. جلسه اول چرا پارک؟
دستم خورد کامنتم نصفه ارسال شد!!
خلاصه میگفتم که من بدون هیچ راهنمایی تو روابط اجتماعی و برخورد با همسر و خانواده اش و کارهای منزل دست و پا زدم و بارها شکست خوردم تا به اینجا رسیدم.
به نظرتون بچه دار شدنم با وجود همچین مادری و احساسم نسبت به ایشون کار خطرناکی نیست؟
به تربیت و روحیه ی بچم صدمه ای نمیزنه؟
پاسخ:
سلام. نه عزیزم . اما در کلاسهای تربیت فرزند شرکت کنید
۱۶ اسفند ۹۷ ، ۱۳:۲۷ دخترک مژده
سلام
خوبید؟سربزنیدحتما!
اگه میشه آدرس وبلاگ سوگل خانوم رو بدید
پاسخ:
سلام عزیزم. ادرس کی ؟نمیدونم منظورتون کیه
سلام اومدم به خانم دخترک مژده یه چیز بگم در فرهنگ ما اینجوری به دخترا تلقین میکنن که با ازدواج درهای بهشت به روشون باز میشه دیگه اصلا همه چی حله و گل و بلبل میشه اوضاع و...تصوری که غالب دخترا قبل از ازدواج دارن اینه..برم و راحت شم برم و ازادی پیدا کنم برم و ..وقتی ازدواج میکنی گاهی وقتا اینقدر مسئولیت روی دوشت سنگینی میکنه و اینقدر گاهی وقتها در نقش زن خونه مستاصل میشی که دعا میکنی کاش میشد یهو همه چیزو رو رها کنم و بشم اون دختر خونه بی مسئولیت!!تازه این وقتیه که بچه نداری دیگه وقتی بچه دار بشی که هیچی
دختر خوب و عزیز ازدواج یه مرحله سختی از زندگیه وقتی ادم ازدواج میکنه با یک عالمه چالشو سختی و اتفاقات غیرقابل پیش بینی روبرو میشه که اگه نتونی از پسش بربیای و خودتو با شرایط وفق بدی واقعا می بازی..گرچه رشد فردی که ادم بدست بیاره خیلی زیاده فقط اینو میخواستم بگم تو اگه نتونی الان ادم قوی ای باش الان نتونی عاقلانه فکر کنی الان نتونی از پس مشکلاتت بر بیای ازدواج هیچ کاری برای تو نمیتونه بکنه..توی زندگی متاهلی همه چیز گلستان نیست و مسئله اینه باید بجنگی وقوی باشی باید محکم باشی تا بتونی یه زندگی خوب رقم بزنی وگرنه اگه بخوای با همین افکاری که جامعه تو کله ادم میکنه  که دست تو دست باشین همیشه و تو بمیری من بمیرم و وارد یه زندگی شی چیزی از مسکلاتت کم نمیشه که هیچ یه عالمه مسئولیت هم به واسطه پذیرفتن نقش جدید میاد روی شونت.

چرا هیچ گره ای با دعای مادر من باز نمی شه؟! خیلی برام عجیبه اصلا دعاهاش برای ما اثر نداره.
پاسخ:
شاید اراده خدا براتون بهتره
۲۹ بهمن ۹۷ ، ۱۰:۵۴ زهرا شیرازی به مر
با اجازه صابخونه
خواهر منم همچین شرایطی رو داشتم و دارم
بعد فوت مادربزرگم که مادرم دچار یه افسردگی شدیددد شد این وضع بدتر هم شد.
هرجوری شده با یه طبیب اسلامی حاذق ارتباط بگیرید و براشون داروهایی که مزاجشو اصلاح کنه بگیرید. 
ما به بهونه پادرد همچین کاری کردیم و صفرابر و سودابر و تقویت عصب براشون گرفتیم
خیلی بهتر شدن
یه جوری این مسائل بدبینی و ... از غلبه مزاجه که درمان باید بشه. بقیه اش هم خود شناسی و تقوا میخواد 
مستقیم بگی برو برا درمان موثر نیست. به بهانه قلب و پا و ... براش دارو بگیر
یه جوری هم سر خودتو گرم کن که خیلی نشنوی حرفا رو

سلام طهورا خانم
ببخشید صبورا جان کنکوری هستن؟که نوشتین یه روز بدون درس و تست؟
صبورا جان نخبه ممتاز شدن؟
ببخشید چون اکانت اینستا تدارم نتونستم اونجا بنویسم
پاسخ:
سلام عزیزم.
نه هنوز کنکوری نیست . بیشتر نگران اون سالی هست که باید کنکور بده.
ما فقط تو اون همایش دعوت بودیم. جز مهمان ها بودیم عزیزم.
۲۵ بهمن ۹۷ ، ۱۹:۲۳ دخترک مژده
سلام
شماکه بدتر از مادر من هستید؟!؟
خیلی جوابها براتون داشتم اما واقعا حوصله شرح قصه نیست!...
پاسخ:
سلام.
خدا مادرتون رو حفظ کنه. بهش احترام بگذارید خیلی از گره ها با دعای مادرتون باز میشه
۲۱ بهمن ۹۷ ، ۲۰:۵۱ آویزووووووووون
سلام طهورا جان...خوبید شما؟دختر ای گلت  خوبن
ما رو یادت هست هنوز...
ما گه گاهی سر میزنیم 
از مطالب خوبت استفاده میکنیم
گفتم پیامی بدیم عرض ارادتی بکنیم
مخلصیم
پاسخ:
سلاااام به روی ماهت. مگه میشه یادم بره. خیلی پیش میاد که یادت کنم.
سلام خسته نباشید
من هروقت میرم خونه مادرم شروع میکنه به غیبت کردن از خواه. برادرام یا زن داداش هام حتی وقتی زنگ میزنم بازم غیبت میکنه من چند بار مستقیم و غیر مستقیم از مضرات غیبت گفتم بهش وسعی کردم حرف و عوض کنم ولی باز فایده نداره دلیلشم واسه غیبتش اینه که میگه آخه آدمو میسوزونن باکارهاشون درصورتی که اینطوری نیس.تازگی هافحش هم میده.اگه یه جوری هن بخوای در بری میگه شماها منو درک نمیکنین گریه میکنه میگه پس من دردمو به کی بگم.دیگه نمیدونم چکار کنم.باهمه هم بدرفتاری میکنه با این وجود انتظار  داره هیچی بهش نگن من دخترشم چیزی بهش نمیگم ولی واقعا به عروسا حق میدم.دیگه نمیدونم چکارکنم
پاسخ:
سلام عزیزم. موقعی که غیبت می کنه بحث رو عوض کنید. اما اگه هیچ جور نمیشه وقتی داره صحبت می کنه, سعی جنید توجه نکنید و نشنوید. حواس خودتون رو پرت کنید
۱۹ بهمن ۹۷ ، ۰۹:۳۳ دخترک مژده
سلام
اگه بخواید به دختری مثل من راه حل بدید برای فراموش کردن ازدواج چی میگید؟!
اون دختر در5تاشرایط مهم قرارداره:
1-درشهرش،قدم به قدم طلبه است و دخترانی بسیااارجوان باهمسرانشان،که هردفعه داغ دختر تازه میشه،وجودداره.حتی وقتی لباس روحانیت پدرش رو توی خونه میبینه!
2-اهل خودارضایی بوده ازهمون9سالگی و 2سال هست که فهمیده چه غلطی میکرده واز مهرماه هم به زووورر تونسته 1چله+15روز+10روز پاک بمونه.مزاجش هم بسیااررگرمه!
3-تمام دوسان صمیمی و مهمتر:وفادارش؛متاهلند و سرخونه زندگیشون.
4-برای سال آخر دبیرستان هم اومده توی مدرسه ی تازه و ازدوستاش حسابی جداشده.حسااابیی هم داره تلاش میکنه این تنهایی رو رفعش بکنه اما نمیشه!
5-مادرش بخاطرمشغله زیاد،محبت کردن به دخترش رو فراموش کرده.بهش هم بخاطر وجود1دختربزرگتر،هییچچچ اعتمادی نداره و حسابی کوچک میشماردش!
پاسخ:
سلام عزیزم.
تحمل این شرایط واقعا سخته و من این رو خیلی خوب درک می کنم. اما این شرایط خوب یا بد الان پیش اومده و باید یاد بگیرید شما روی شرایط سوار بشی نه اینکه شرایط بر شما غلبه کنه.
اولین کار اینه که به توصیه قران گوش کنید و تقوا پیشه کنید. دومین توصیه که خیلی هم مهمه اینکه اصلا از همین امروز که پیام رو می خونید , دیگه به ازدواج فکر نکنید. کلا از ذهن تون پاک کنید. مگر اینکه خواستگار براتون بیاد و شما بخواهید دراین باره فکر کنید و تصمیم بگیرید. در غیر اینصورت دیگه بهش فکر نکنید. حتی اگه می بینید رفت و امد با دوستان متاهل براتون ناراحت کننده هست , رفت و امد رو کم کنید. هر چیزی که باعث بشه این فکر مثل خوره به جون شما بیفته براتون خوب نیست پس برای جلوگیری از فکرهای بیهوده باید اوقات بیکاری تون رو کاهش بدید. فعالیت هنری خصوصا بافتنی و بعدش خیاطی و البته سفالگری . پرداختن به این امر برای شما حکم دارو رو داره. حتما و حتما باید هفته ای یکبار برید استخر. از خواندن رمان عای عاشقانه اکیدا پرهیز کنید . فعالیت جسمی و مغزی تون رو بیشتر کنید اونقدر زیاد که وقتی به رختخواب میرید سریع خوابتون ببره. با دوستان مجردتون سفرهای یکروزه یا تفریح درون شهری برید. با دخترهایی که در این زمینه  به شما افکار منفی تزریق می کنن رابطه تون رو کم کنید . اگه افکار منفی اذیتتون می کنه اونا رو بنویسید و بعد پاره کنید و توی جوی آب نزدیک خونه بریز و دیگه بهش فکر نکنید . اگه یه وقت افکار منفی اذیتتون کرد دوش ولرم بگیرید. برای خودتون منبع درامد داشته باشید حتی اگه کم باشه. بجای اینکه از صبح تا شب به این موضوع فکر کنید و خودتون رو رنج بدید یاد بگیرید باهاش کنار بیایید به رضای خدا کاملاااااا راضی باشید . دعا کنید اما اصرار نکنید. زندگی کنید .همه چیز در ازدواج خلاصه نمیشه. اگه تمایلات جنسی اذیتتون می کنه ورزش کنید . گرمی جات نخورید . پیش دکتر طب سنتی برای درمان برید. روزه زیاد بگیرید. برای زندگی تون برنامه بریزید.
قرار نیست هر کس که به هر دلیل ازدواج نکرده محکوم به نابودی باشه.
با خانواده و خصوصا مادرت حرف بزن. مشکل رو بگو. حتی اگه اتفاق خاصی نیفته , تهش اینه که حرفت رو زدی. اما بگو نذار روی دلت بمونه.
یعنی چی که اگه ازدواج نکردی پس تنهایی و اگر تنها موندی دیگه نمیشه کاریش کرد. این شرایط شما در حال حاضر امتحان شماست می خوای چکار کنی؟بشینی یکی پیدا بشه کمکت کنه؟خیالت راحت هیچ کس برات کاری نمی کنه. خودت باید به داد خودت برسی. 

اخه این چه بساطیه که تا یکی ازدواج نکرده افسرده میشه فکر می کنه بدبخت شده , تنها شده و...... از بس توی سر دختر بچه های ما می کنن که یه روز عروس میشی یه روز مامان میشی یه روز فلان میشی اون دختر بچه معصوم وقتی بزرگ شد و به هر علت عروسی نکرد فکر می کنه تنهاست بیچاره است. 
بلند شو یه تکون به خودت بده خدا بهت تن سالم داده. عقل سالم داده . یه خانواده داده . منت به سرت گذاشته شما الان مسلمان و شیعه هستی و..... چرا عادت کردیم انگشت می کنیم توی همون یه نداشته مون.
دختر خوب , عزیزدلم , جانم اینقدر این موضوع رو برای خودت گنده نکن. بشین سر زندگی ات. به حرفم گوش کن به رضای خدا راضی باش و دیگه اصرار نکن. شاید گره کا رت همینه. همین راضی نبودن
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
**** ****** ****
******* *** ** ** ** ****** ****
***** **** ***** **** ****** * ***** ** ** ** **** ***** *** **** **** ******
** **** ***** ** *** **** **** **** ***** **** **** *********
***** ** *** ****** ***** ** *** ** **** **** *** ******** ***** ****** *** *** * *** ***** ***** **** **** **** *** ******
*** ** ** ****** ***** *** *** ** ***** ***** **** ***** ** ** **** ** **** ** **** ******* **** ****** **** ** *** *** *** ********* ** ** ** ** ******* ******
*** **** **** ***** ***** **** *** ****** ** ** *** ***** **** ** ** ** ***** ***** ***** *** * **** *** ***** **** ***** **** ***** *********** ** ** ******** * **** ** *** *** **********
** **** ** ***** **** **** * **** ***** ** **** **************** ****** ** *** *****
******* ***** * ***** ***** * *** **** ** ******** **** ** * ** * ******** ***** *** *****
******* **** ** *** ***** **** **** ** ***** ****

***** ******* ****
پاسخ:
سلام عزیزم. من تا حالا برای مشاوره هام از کسی پول نگرفتم عزیزم. هرقت دوست داشتید پیامک بدید تا بهتون وقت مشاوره بدم. مشاوره ها کاملا رایگانه. تا جاییکه بتونم در خدمتتون هستم. مشکل شما رو خیلی بخاطر ندارم چون تعداد زیاده . فقط من به اقایون مشاوره تلفنی نمیدم. اگه شماره ام رو داری پیامک بده اگه نداری شماره خودت رو بذار تا بهت پیامک بدم .
نگران هم نباش مشکلات هر چقدر که بزرگ باشه , خدا از اون بزرگتره
سلام علیکم

به قدیم و جدید نیست
یکسر این داستان همیشگی است
خدا توفیق عبودیت عنایت کند
پاسخ:
علیک سلام. درست میفرمایید
داماد هم دامادهای قدیم!
مادر زن هم مادر زن های جدید...

خدا رو شکر، مادر شماره دو رو مثل مادر شماره دوستش دارم.
و همسر محترم نیز ایضاً...


۱۳ بهمن ۹۷ ، ۱۱:۳۷ زهرا شیرازی
چقدر خودساختگی کرده که رسیده به این مقام صبر!
خدا به ما هم کمک کنه
۱۲ بهمن ۹۷ ، ۰۸:۳۷ دخترک مژده
سلام
خوبید؟
التماس دعای زیااااددد
سربزنید
پاسخ:
سلام به روی ماهت عزیزم
انشالله از ما هم دستگیری کنند اقا سید هاشم حداد
بقول مقام معظم رهبری راه حق راه ایت الله قاضی و شاگردانش هست
از ایت الله قاضی ب اقای سیدهاشم حداد واز ایشان ب علامه طهرانی رسید وصایت و رهبری این راه...

 وبلاگتون رو همیشه دنبال میکنم
بنده هم ایسنتام درباره آموزه های همین مکتب هست خوشحال میشم ببینید
Husayni.r
سلام
تامل برانگیزه
اگه اشتباه نکنم یه روایت ازشون خوندم : یکبار که در مقابل مادرزنشان سکوت کرده و از خانه بیرون رفتند با چشم برزخی میبینند روح سرکش که شبیه یه حیوان بوده ازشون جدا میشه و میره 
پاسخ:
سلام. بله درسته
واو! عجب صبری..!
خدا رحمت شون کنه

و تشکر از شما
۱۰ بهمن ۹۷ ، ۲۱:۱۹ دختـرِ بی بی
سلام علیکم.بله من این داستان رو قبلا هم شنیده بودم
عجب صبری...
حتی فکرشم نمیتونم بکنم
ولی سوالی که پیش میاد برام اینه که مگه نباید در مقابل ظلم ایستاد
این صبر باعث نمیشه اون در ظلمش پیش روی کنه و پرروتربشه؟
پاسخ:
سلام. 
نمی دونم راستش. یه ظرافت هایی این وسط هست که عقل من بهش نمیرسه.
ولی ببینید چه کار می تونسته بکنه ؟جز اینکه زنش رو طلاق بده یا مادرزنش رو بیرون کنه؟خب شاید زنش ادم خوبی بوده اگه طلاقش می داد , زن بیچاره بدبخت میشد . دیگه کسی حاضر بود باهاش ازدواج کنه؟شاید مادر زنش کسی رو نداشته باشه جز اونها. بی سر پناه میشد

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">