فرازونشیب زندگی طلبگی ما(همنفس طلبه)

هم قدم تا خدا آباد

همنفس طلبه

طبقه بندی موضوعی

۲۴ مطلب با موضوع «اجتماعی» ثبت شده است

توصیه های افطار و سحر ، باید ها و نبایدها از منظر طب سنتی :


- اولین توصیه به همه دوستان خصوصا مادران و همسران این است که حتما مزاج همسر و فرزندان خود را بدانند . برای تشخیص بهتراین کار به متخصص طب سنتی مراجعه کنید .


- توصیه های افطاری :

بهتر است برای وعده های افطاری از غذاهای سبک که خلط غلیظ تولید نمی کنند استفاده کنیم . پرخوری و درهم خوری بدترین کاری است که یک روزه دار بعد از ساعتها گرسنگی ممکن است انجام دهد. اشتباه و تصور غلط بعدی این است که روزه دار ، برای تحمل روزهای روزه داری ، تا سحر بیدار بماند و بعد از خوردن یک سحری مفصل به همراه آب زیاد از ترس تشنگی روزانه ، تا عصر بخوابد . این قطعا" هدف از روزه داری نخواهد بود . ضمن اینکه آسیب جدی به سیستم گوارشی و سلامت بدن وارد می شود . 

یادمان باشد قرار نیست در ایام رمضان فعالیت روزمره متوقف شود . می شود با یک الگوی صحیح تغذیه رمضان خوبی را پشت سر گذاشت .


- از غذاهای مناسب افطار شیر برنج است . شیربرنج به همراه عسل و کمی دارچین یک افطاری مناسب و لطیف است .

- شمالی های عزیز ، حتما" رشته خوشکار را می شناسند . باید گفت رشته خوشکار از منظر طب سنتی یکی از بهترین گزینه های تغذیه است . رشته خوشکار تولید خون صالح کرده و یک وعده بسیار مناسب برای افطار شماست . خصوصا" اگر بعد از آن سکنجبین بخورید .

- تخم مرغ عسلی یکی دیگر از غذاهای بسیار مغذی و لطیف برای وعده افطار است . خصوصا" زرده آن . دقت داشته باشید تخم مرغ عسلی و نه نیمرو یا تخم مرغ سفت شده . 

بهترین روش برای درست کردن تخم مرغ عسلی :

تخم مرغ را بسته به تعداد آن در ظرف مناسب آب گذاشته و بعد از جوش آمدن آب ، سه دقیقه اجازه جوشیدن تخم مرغ را می دهیم بلافاصله بعد از سه دقیقه تخم مرغ را بردارید و به همراه کمی دارچین یا آبلیموی غیر صنعتی مصرف کنید . 

- غذای مناسب بعدی برای وعده افطار نخود آب است . نخود آب بسیار لطیف و مغذی است .

بهترین روش برای درست کردن نخود آب :

نخود را خیس کرده سپس با پیاز به همراه کمی زردچوبه و اندکی گوشت گوسفند می پزیم .

- از در هم خوردن انواع سبزی ها برای افطار بپرهیزید . بهترین سبزی ها برای وعده افطار نعنا و ریحان است .

- شله زرد نیز از غذاهای خوب افطار است .

- هرگز در وعده افطار پلو و خورشت نخورید . اگر قصد خوردن شام دارید از کتلت گوشت یا همان شامی کباب استفاده کنید آنهم بدون برنج و برای هر نفر 2 عدد کافیست 

لازم به ذکر است کوکو سیب زمینی بدترین غذا برای وعده افطار است چراکه تولید خلط غیظ می کند.

- سوب جو به همراه بال مرغ ، خامه ، هویج و جعفری غذای بسیار خوب و لطیفی برای وعده افطار شماست .

- اگر همشهری ما باشید حتما" آش ترخینه را می شناسید . آش ترخینه را با حبوبات کم برای افطار میل کنید .

- دم کردن ده عدد عناب که قبلا" آنرا دانه به دانه تیغ زده اید نیز مناسب است . 

- خوردن میوه در وعده افطار خوبست اما حتما یک ساعت بعد از افطار و در حجم کم 

- یکی از مشکلات روزه داری در ایام گرم سال ترس از تشنگی است . چاره کار نوشیدن مکرر آب در سحر نیست چرا که آب اضافه به سرعت دفع شده و مشکلی را حل نمی کند برای حل بحران توصیه های زیر را جدی بگیرید :


1- شیره ی بادام : مقدار 21 عدد بادام خام را پوست کنده و به همراه 2 قاشق غذاخوری عسل و یک لیوان آب در مخلوط کن بریزید و سپس میل نمایید . این ترکیب رطوبت از دست رفته را به شما باز می گرداند . خصوصا برای افرادی که مزاج خشک دارند برای تولید رطوبت مناسب است .

2- فالوده سیب : ترکیب سیب شیرین و رسیده ی رنده شده با عسل و زعفران بعد از افطار 

3- دسری مناسب که برای رفع یبوست نیز مناسب است .همچنین رطوبت را به بدن باز می گرداند ، 5 عدد آلو را خیس کنید و همراه 5 عدد انجیر مصرف کنید . 

4- مقداری تخم خرفه را با دوغی که خودتان درست کرده اید ، خیس کنید . می بینید که خرفه دوغ را به خودش می گیرد . دوباره و چند باره این کار را انجام دهید سپس در وعده سحر 1 قاشق چایخوری از آن را بخورید . این ترکیب رطوبت زایی خوبی دارد و برای رفع عطش مناسب است .

5- سکنجبین : سکنجبین یک معجزه است . انواع بسیار زیادی دارد . اینجا معروف ترین نوع آن که برای وعده سحر و افطار برای رفع تشنگی مناسب است خدمتتان ارایه میشود . توصیه می کنم به عنوان یک بانوی خانه به جای خرید سکنجبین آماده ، خودتان آنرا به شیوه ای که عرض می کنم درست کنید: مقدار سه لیوان شکر ( برای ماه رمضان به جای شکر از نبات یا عسل استفاده کنید) به اضافه سه لیوان آب را در ظرف بجوشانید . حرارت را کم کنید . اجازه بدهید تا به قوام برسد و سپس کف گیری کنید . وقتی قوام آمد نصف لیوان سرکه را اضافه کنید و اجازه دهید تا قوام بیاید . حرارت گاز همچنان کم باشد . دائم به هم بزنید وقتی کاملا غلیظ شد زیر آنرا خاموش کرده و مقداری نعنا را به آن اضافه کنید و بعد از چند دقیقه نعنا را خارج کرده دور بیندازید . اگر می خواهید به سکنجبین زعفران اضافه کنید این کار را قبل از خوردن انجام دهید . یادتان باشد چند قطره زعفران کافیست .سکنجبین شما آماده است.

6- سکنجبین خیار: برای درست کردن این نوشیدنی بسیار خوشمزه کافیست یک خیار بوته ای درشت که تخم داشته باشد را بشویید . سپس وسط خیار که تخم بیشتری را داردبا پوست رنده کنید و داخل شربت سکنجبین تان بریزید اجازه بدهید تا این ترکیب چند ساعت توی یخچال بماند تا خواص خیار را به خودش جذب کند بعد آنرا نوش جان کنید .

7- خوردن آب سیب نیز در رفع عطش مناسب است .

- برای رفع بوی بد دهان در ماه رمضان از رب انار و رب به در وعده افطار استفاده کنید .

- فرنی همراه با عسل نیز از وعده های مناسب برای افطار است .

- خوردن حلوا و حلیم برای وعده افطار ابدا توصیه نمی شود . 


توصیه ای برای رفع یبوست :

علاوه بر یکی دو توصیه ای که در موارد بالا برای حل این مشکل اشاره شد می توانید 2 قاشق غذاخوری خاکشیر را در یک لیوان آب جوش ریخته و سپس روی لیوان را برای چند دقیقه بپوشانید تا دم بکشد سپس با کمی نبات یا عسل میل نمایید .


بایدهای وعده ی سحری :

- در وعده سحر از انواع پلو و خورشت ها استفاده کنید .

- خوردن حلوا به شرطی که در آن افراط نکنید تا تشنه نشوید خوبست .

- خوردن حلیم به عنوان یک غذای سنگین برای سحر مناسب است .

- سالاد زود هضم است لذا برای سحر توصیه نمی شود.

- در وعده سحر از نوشابه گاز دار استفاده نکنید . چون بعد از عبور از معده باعث ایجاد گرسنگی می شود . بجای آن از شربت سکنجبین یا خاکشیر یا تخم شربتی استفاده کنید .

- خورشت آلو اسفناج برای سحر مناسب است .  


موارد فوق بخشی از آن چیزی است که ما در این ترم در محضر استاد خود دکتر یارقلی آموختیم . ان شاالله که مفید واقع شود .التماس دعا...

۵۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ خرداد ۹۶ ، ۱۵:۱۶
سیده طهورا آل طاها

عاشورا گذشت ....

عاشورا گذشت و باز من زنده ماندم . از خودم در عجبم ...! می شنوم و جان از کالبدم به در نمی شود. چه جان سخت شده ام من ...!!


بزرگی می گفت : این تحمل ، محصول دست ولایت است بر قلوب شیعیان . تا جان از کف ندهند در اندوه این مصیبت عظمیم ... میان هروله هایم و جدالم با رفتن و ماندن ، فریاد خودم را می شنیدم که : شما را به خدا ، بگذارید از شرم این بی شرمی بشریت ، قالب تهی کنم . دست ولایتتان را از این قلب نیم سوخته بردارید شاید باز ایستد از این تپش های مدام ...


کنارم دخترکی بال بال می زد . میان فرازهای ناحیه ی مقدسه ، انگار داشت جان می داد . میان آشفته بازار روز دهم محرم ، میان هیاهوی اضطرارِ ظهرِ روز دهم ، از ترس از دست رفتن دخترک مرتب به پاهایش دست می کشیدم تا مطمئن شوم هنوز زنده است . هنوز جان دارد .

دخترک ده ساله بود ... با موهایی خرمایی و گیس بافته شده ... 

میان فرازهای ناحیه ی مقدسه ، دیدم که دارد پَر پَر می زند . خودم را دیدم که دست انداخته ام زیر بدنش و میان جمعیت زنها ، فریاد می زنم .... دخترک دارد جان می دهد ...


کاش من بجای او بودم . روح او لطیف تر از این حرفها بود و روح من سنگ تر از این حرفها ....


تمام حجت من بر مسلمانی ، روی نیزه های آخته خودنمایی می کرد . من حقیقت را عریان می دیدم . من حقیقت را دیدم ... پاره پاره ....

تمام دشت ، پر از حقیقت شده بود ....

ماه هاشمی من بر روی نیزه ها بر این همه سخت جانی ام لبخند می زد ....

عاشورا گذشت و من هنوز زنده ام ....

موافقین ۱۱ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۹۵ ، ۰۰:۵۵
سیده طهورا آل طاها

شب اول محرم ، سینه زنت آرزوشه ، با دستای یه پیرغلامت پیرهن سیاه بپوشه ...


باز محرم از راه رسید و من دیوانه و آشفته ی توام ....


باز محرم از راه رسید و من واله و شیدا ، کوچه به کوچه تو را می جویم ...


باز محرم از راه رسید و من ناباورانه ، زنده ام ، نفس می کشم . چه درد جانکاهیست این نفس های مدام ، این نفس های بریده بریده . نفس هایی که مرا می برد تا روز دهم ... تا عاشورا...


باز محرم از راه رسید و من ناباورانه زنده ام ، می شنوم . چه درد جانکاهیست این شنیدن های پی در پی . گوشهایم مرا می برند تا فریاد استغاثه ی طفلکانت ... تا مظلومیتت . تا غریو هل من ناصرت....


باز محرم از راه رسید و من ناباورانه زنده ام ، می بینم . چه درد جانکاهیست این دیدن . چشمهایم از حدقه بیرون می آید ، بیرون نمی آید ... چشمهایم مرا راه می برند . می برند تا گودال ، تا حسین آباد .... 


خدایا ، این تن نحیف ، این دستان لرزان ، این قلب شرحه شرحه تاب محرم ندارد . مرا از محرم بگیر. بگذار این تن رها شود از این رنج مدام . این درد مرا در خودش فرو خواهد برد . 


موافقین ۹ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۹۵ ، ۲۱:۱۵
سیده طهورا آل طاها

مشغول تماشای ویترین کتابفروشی بودم . 

زن جوان از مقابلم رد شد . وضعیت پوشش زن آنقدر ناهنجار بود که برای چند لحظه نظرم را به خودش جلب کرد .علاوه بر پوشش نامناسب ، آرایش چهره اش به شکل عجیبی توی ذوق می زد . 

نگاهم را از زن جوان گرفتم .

زن جوان جلوی من در حرکت بود و من پشت سرش . به وضوح می دیدم که شکل ظاهری زن چطور نگاه هر عابری را به خودش مشغول کرده است . از دختر خانمی که خودش ظاهر چندان موجهی نداشت اما تا زن جوان را دید روی ترش کرد و زیر لب غرولند کرد که : دیگه شورهمه چیز را در می آورند ؛ گرفته تا ، موتور سواری که بی توجه به خیابان و عابرین محو تماشای زن جوان بود و من در همان چند لحظه واهمه داشتم نکند با عابر یا جدول کنار خیابان تصادف کند .

از میان هیاهو ها متوجه مردی شدم که با قدم هایی تند خودش را به زن جوان می رساند . فکر کردم باید کاری داشته باشد یا شاید رهگذر با غیرتی است که برای امر به معروف این طور عجله دارد .

چه خیال باطلی ...!

مرد خودش را به پشت سر زن جوان رساند . بی توجه به نگاه مردم ....

با صدای بلند کلمات نامناسبی به زن جوان گفت . 

همانطور که نزدیکتر می شد از زن خواست تا شماره اش را بدهد یا دست کم با او همراه شود.

زن جوان یکدفعه ایستاد . شاید چیزی نظرش را جلب کرده بود .

با احتیاط برگشت ....

زن و مرد برای چندثانیه در هم دقیق شدند . 

من ایستادم .

زمان ایستاد .

نمی دانم به گمانم ساعتها یا شاید سالها ....!!

زن جیغ می کشید . 

مرد هر چه ناسزا بلد بود همراه با مشت و لگد نثار زن جوان می کرد .

از میان کلمات زن جوان می شنیدم ... خجالت نمی کشی ؟! 

از میان کلمات مرد می شنیدم ... حیا نمی کنی ؟!

عابرین جمع شدند .

کنجکاو شدم .

تلاشها برای تمام شدن ماجرا بی فایده بود .

یکدفعه همه جا ساکت شد . 

وقتی که مرد گفت : دخالت نکنید موضوع خانوادگی است . این خانم همسر من است .

زن جوان از شنیدن این جمله خجالت کشید ..!

مرد از گفتن این جمله خجالت کشید ...! شاید بیشتر از زن ...

۴۱ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۰ شهریور ۹۵ ، ۱۱:۳۲
سیده طهورا آل طاها

خصوصیت افراددرون گرا : حساس ، زودرنج، استرسی ، عصبی ، مسوولیت پذیر، مردد در تصمیم ، محتاط ، اعتماد به نفس پایین ، جزئی نگر، دقیق و فرد گرا. معمولا بچه های فرد (بچه اول و سوم و..) درون گرا هستند.

برون گرا: کلی نگر، سطحی ، دمدمی مزاج، ریسک پذیر، شاد ، زودباور، خونسرد و جمع گرا. معمولا بچه های دوم و چهارم و.. برون گرا هستند.

همه ی انسانها یکسری از خصوصیات درون گرا ها را دارند و یکسری خصوصیات برون گراها. آنچه مهم است، خصوصیات غالب است . مثلا" اگر فردی 4 خصوصیت درون گرا و 7 خصوصیت برون گرا دارد، یک فرد برون گراست چون خصوصیت غالبش برون گرایی است.

درون گراها شب امتحان میل به سکوت و آرامش دارند و موقع درس خواندن با توجه به استرس خیلی خوب درس می خوانند. موقع امتحان کم خوابی پیدا می کنند.به دلیل استرس عرق سرد می کنند و دستانشان یخ می کند. آنها تمام کتاب اعم از پارگراف ها را هم کاملا" دقیق و جدی می خوانند.

برون گراها دقیقا برعکسند. سطحی درس می خوانند. شب امتحان راحت می خوابند. 40 دقیقه درس خواندن یک درون گرا معادل 130 دقیقه درس خواندن برون گراست. عیب اصلی برون گرا ها عدم تمرکز آنهاست.

در انتخاب رشته درون گراها بهتر است در رشته های فردی و جزئی و عمیق مثل : مهندسی نرم افزار و عمران و الکترونیک و معماری در رشته ریاضی و جراحی قلب و چشم  و رشته های پزشکی تخصصی در تجربی و کلام و فلسفه و منطق و حسابداری در انسانی و معماری و گرافیک و عکاسی ادامه تحصیل دهند .

در انتخاب رشته برون گراها بهتر است در رشته های سطحی کلی و جمعی ادامه تحصیل دهند مثلا در ریاضی مهندسی صنایع و مکانیک در تجربی پزشکی عمومی در انسانی مشاوره و جامعه شناسی و الهیات و علوم قرآنی و مبلغ و در هنر بازیگری و فیلم سازی ادامه تحصیل دهند . این افراد بیشتر دوست دارند مدیر باشند و جمعی را اداره کنند.

ما در ازدواج 2 تا صفت داریم : 1- صفت منطبق . 2- صفت مکمل

در صفت منطبق طرف مقابل بهتر است مثل خودمان باشد. در این صفت جنسیت مطرح نیست . مثلا" در اعتقادات، در اعتقادات جنسیت مطرح نیست . این صفتی هست که هم در زن است و هم در مرد. لذا باید در اعتقادات یکی مثل خودمان را داشته باشیم . یک زن بانماز با یک مرد بانماز ازدواج کند .

در صفت مکمل جنسیت مطرح است . مثلا" زن احساسی و مرد احساسی درست نمی شود چون صفت مرد اقتدار است . زن احساسی و مرد منطقی درست می شود.

تیپ شخصیتی از صفتهای منطبق در بحث ازدواج است . لذا یک درون گرا بهتر است با یک درون گرا ازدواج کند تا سازگاری بیشتر شود.

*مبحث تیپ های شخصیتی یک مبحث دنباله دار و قابل بررسی است . آنچه در مطالب فوق خدمت بزرگواران ارائه شد ، تنها بخشی جزیی و خلاصه شده بود.امیدوارم که مورد رضایت دوستان باشد.

 

موافقین ۱۲ مخالفین ۳ ۲۲ تیر ۹۵ ، ۱۸:۴۵
سیده طهورا آل طاها

زن سن و سال زیادی نداشت . در حالیکه دستان پسرک کوچکش را در دست داشت برای مشاوره قدم به داخل اتاق گذاشت . پسرک به نظر 4 ساله می آمد . محکم به مادرش چسبیده بود و خیره خیره نگاهش می کرد . زن با اشاره ی مشاور روی صندلی نشست . چند ثانیه ای به سکوت گذشت تا زن بتواند خودش را جمع و جور کند و لب به سخن بگشاید . 

لحظاتی بعد ، آرام آرام شروع به صحبت کرد . من و شوهرم در دانشگاه با هم آشنا شدیم . یکی دو ترم که از آشنایی مان گذاشت . همسرم برای خواستگاری رسمی اقدام کرد اما مادر و خصوصا پدرم با این وصلت مخالف بودند . از نظر پدرم من و او هیچ سنخیتی با هم نداشتیم . 

می دانستم که پدرومادر شوهرم هم با ازدواج ما کاملا" مخالفند . اولش به اصرار های معمولی ختم می شد . من به پدرومادرم اصرار می کردم که " هومن " پسر خوبی است . مرد زندگیست . من با او خوشبخت می شوم . ته تمام اصرارهایم هم همین یک جمله بود" یا هومن یا هیچ کس ".

هومن هم به خانواده اش اصرار می کرد من " مریم " را می شناسم او زن خوبی برای من است . یا مریم یا من اصلا" ازدواج نمی کنم .

کم کم شکل این اصرارها به کشمکش های خانوادگی تبدیل شد . به قهرهای طولانی مدت . به اعتصاب غذا . به تهدید های جورواجور.

هومن برای اینکه پدرش را تحت فشار بگذارد برای چند هفته به طور کامل از خانه فرار کرد . او تک فرزند خانواده بود و این کارش لطمه ی شدیدی به عواطف پدر و خصوصا" مادرش وارد کرد. همان وقت بود که پدر هومن در حالیکه هنوز با ازدواج ما موافق نبود ، به اجبار تن به موافقت داد . 

هومن تعریف می کرد که چطور در آخرین روزهای قبل از ازدواجمان پدر و مادرش گریه می کردند و از او می خواستند که نظرش را عوض کند . تعریف می کرد که چطور پدرش با ناراحتی او را به خودش واگذار کرد و هرگز برایش دعای خیر نکرد. 

بعد از موافقت اجباری خانواده هومن و اصرارها و تهدیدهای من ، پدرم برای جلوگیری از آبروریزی در میان فامیل به سختی موافقت کرد تا من و هومن به عقد هم دربیاییم اما درست روز قبل از عقدمان گفت : من با این وصلت موافق نبودم الان هم برایت همه کار می کنم . جشن عقدتان را می گیرم . جهیزیه ات را می دهم و هر کاری که لازم است یک پدر برای دخترش بکند اما بعد از ازدواجت در صورت بروز هر مشکل یا ناراحتی حق برگشت به سمت ما را نداری . یادت باشد اگر شوهرت همان طور که من حدس می زنم مرد زندگی نبود میان ما و در خانه ی ما جایگاهی برای بازگشت نداری.

زن دردمندانه ادامه داد : پدرم با این حرفش انگار جگرمرا آتش زد . ترس از بی پشت و پناه بودن اما، هرگز مانع نشد که من در ازدواجم با هومن دچار تردید شوم . هرچند می دانستم که تمام پل های پشت سرم را خراب کرده ام .

تا یکسال بعد از ازدواجمان همه چیز خوب و معمولی بود . من امیدوار بودم که بالاخره خانواده هایمان با دیدن نوه شان ما را ببخشند و ما بتوانیم به کانون گرم خانواده هامان برگردیم اما این طور نشد. پدر هومن به شدت از رفتارهای او ناراحت بود و اصلا خیال بخشیدن او را نداشت . پدر و مادر من با اینکه ظاهر امر را پیش شوهرم حفظ می کردند اما کاملا مشخص بود که تا چه اندازه از رفتارهای من دلشکسته اند .

کم کم شرایط عوض شد . رفتارهای هومن مشکوک بود . شب ها یا دیر می آمد یا اصلا نمی آمد . اخلاقش تغییر کرده بود . خیلی نگذشت که متوجه شدم با چند نفر رابطه دارد . اولش مثل تمام زن ها داد و بیداد راه انداختم . قهر کردم . تهدید کردم . اما هیچ کدام فایده نداشت . هومن کار خودش را می کرد . با اینکه می دانست من در جریان مسئله هستم اما اصلا" شرم نمی کرد و به کارش ادامه می داد . بعد از یکسال و نیم مقاومت تسلیم شدم . آنهم به بدترین شکل ممکن .

گفتم هر کاری می خواهی بکن . هر جور دوست داری رفتار کن فقط بیا توی خونه و جلوی چشم خودم باش. این طوری به خیال خودم می خواستم از ارتباطش با افراد متعدد جلوگیری کنم . 

زن ادامه داد : می دانم تصمیم اشتباهی گرفتم . می دانم که نباید چنین حماقتی را می کردم اما در نهایت سادگی ... حرفهایش که به اینجا رسید زد زیر گریه و بقیه کلماتش را خورد .

وقتی آرامتر شد در میان بغضی که انگار داشت خفه اش می کرد گفت : خیلی برایم سخت است که شوهرم مقابل چشمانم این طور تحقیرم کند . وقتی کوچکترین اعتراضی می کنم در کمال آرامش می گوید : من به خاطر تو ؛ پدر و مادرم را ترک کردم فکر کردی برایم سخت است که به خاطر اینها ، تو را ترک کنم ؟ زندگی من همین هست اگر خیلی ناراحتی برگردخانه ی پدرت ...

زن همچنان ادامه می داد . گوشهای مشاور درست مثل قلبش در حرارت می سوخت . 

گاهی با حماقت ها و اشتباهاتمان ، تمام آینده مان را به تباهی می کشانیم . اسم یک هوس زودگذر را " عشق " می گذاریم و خودمان را پیش پایش ذبح می کنیم .

کاش مریم می دانست شکستن دل پدر و مادرش چه عواقب شومی را برایش رقم می زند. کاش پدر مریم می دانست که گفتن همان یک جمله درست روز قبل از عقد دخترش چطور تمام راه های بازگشت را برایش خراب می کند و سرنوشتی تاریک و بی پناه را برای دخترش رقم می زند.

کاش هومن می دانست که پدرش تا آخر عمر بر او ولایت دارد و تخطی از خواست پدر و عاق مادر چه پتک سنگینی را بر ستون های زندگی اش می کوبد و آنرا چون پشم زده شده پود پود می کند.

خوب که نگاه کنیم می بینیم می شد که از تمام این اتفاقات جلوگیری کرد . می شد حیای چشم داشت و زود به هر کسی دل نبست . می شد که گاهی ، فقط گاهی از تجربه ی بزرگ ترها استفاده کرد و به آنها اطمینان داشت . می شد که بعضی وقتها بخاطر رضایت پدر و مادر پا بر هوس گذاشت و به تن هر رابطه ای لباس مقدس عشق نکرد . می شد به خدا اعتماد کرد . می شد هر روز را با این عهد آغاز کرد که : " عالم محضر خداست ، در محضر خدا گناه نخواهم کرد."


همین الان نوشت : دوستان بزرگوار ، یکی از خواهران تقاضا داشتند که در صورت امکان برای شفای پسرکوچکش دعا کنید . ان شاالله که به مدد حدیث شریف کسا خداوند به تن تمام کودکان لباس سلامتی بپوشاند و قلب مادرانشان را به برکت آن آرامش دهد.


۲۹ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۹۵ ، ۱۹:۳۳
سیده طهورا آل طاها

* یکی از مشکلاتی که اخیرا" با آن روبرو هستیم این است که بعضی از مادرها زیادی به پسرهایشان در سنین نوجوانی به بعد محبت می کنند . این محبت های مکرر پسرها را بسیار شبیه دخترها می کند و این می شود که وقتی این پسر بچه مرد شد و همسر اختیار کرد به جای آنکه توانایی جلب محبت همسرش را داشته باشد خودش از کمبود محبتی که توقع دارد زنش مانند مادرش به او داشته باشد رنج می برد . این خلا کم کم باعث می شود که او برای جلب محبت بیشتر دست به رفتارهایی بزند که منشا بسیاری از مشکلات خواهد شد .

* زندگی زناشویی مثل نردبان است . سربالایی و سختی دارد . اما همین سربالایی و سختی هاست که زن و مرد را به اوج میرساند . اینکه توقع داشته باشیم در طول زندگی همه اش سوار سرسره باشیم و در کمترین نوع فشار و سختی به سر ببریم غلط است . چرا که این سرسره و سرازیری هرگز زن و مرد را به اوج نمی رساند چه بسا آنها را به قعر بکشاند.

* داشتن بینش سیاسی برای زن ، یک موهبت است . زن سیاسی می تواند شهید پرورش دهد . می تواند مادر شهید بشود . زن سیاسی می تواند نیروی مهدوی تربیت کند و هر جا که مردها کم بیاورند این زن سیاسی است که می تواند فریاد بزند و از حق دفاع کند . حضرت زهرا و آسیه نمونه های بارز این نوع زنان هستند . در واقع زن مهدوی باید یک تحلیلگر سیاسی باشد.

*اینکه امروز حرم حضرت زینب کانون تربیت لشکر جهانی آخر الزمان شده است یعنی : تربیت فرزند بر مدار مادران و زنهاست . 


** بعدا" نوشت : مشروح سخنرانی ایشان از شبکه سه سیما پخش خواهد شد.

موافقین ۱۴ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۵ ، ۱۴:۳۱
سیده طهورا آل طاها

سالهای زیادی را منتظر آمدنش بودیم . کودک بودنم هرگز باعث نشد که غمهای نهفته در چشمهای مهربان خواهرم را نبینم . کودک بودنم هرگز باعث نشد که جای تک تک زخم زبانهای اطرافیان را بر قلب دوست داشتنی خواهرم نبینم .

انگار تمام کودکی ام گوش شده بود تا بشنود : بچه دار نمی شه . دختر شون رو به پسر ما انداختن . سادگی کردیم دختر از تهران گرفتیم . باید دخترخاله مان را برایش می گرفتیم . 7 سال گذشته ، چشممون سفید شد از بس منتظر تولد بچه اینها شدیم . انتظار فایده نداره باید برایش زن دیگری بگیریم شاید اجاق این یکی کور نباشه .

با همه ی کودکی ام می دانستم که خواهرم چطور زیر بار اینهمه اندوه خرد می شود. شوهرش هر بار که از جبهه برمی گشت دلداری اش می داد که : اینها همه حرفهای خاله زنکی است . رها کن این حرفها را . به خواست خدا راضی باش . من دوستت دارم چه بچه دار بشوی چه نشوی . آرام باش تا من با آرامش به منطقه بروم . تا دلم مرتب آشوب تو را نداشته باشد ...

زمان گذشت و به مدد عنایت امام رضا خواهرم صاحب پسری شد که" سجاد " نامیدنش .

حالا سجاد برای خودش مردی شده است . در آستانه ی بیست و سه سالگی . 

دوست دارم در لباس دامادی اش ببینمش . با وسواس برایش به دنبال دختر می گشتم . سلیقه اش را خوب می دانم . هر چه باشد من خاله اش هستم . 

من بالیدنش را به چشم دیده بودم . من چهاردست و پا رفتنش ، روی دو پا ایستادنش ، دویدن هایش را دیده بودم . من دیده بودم که چطور از حروف کلمه می سازد و از کلمه ها جمله . من دیده بودمش وقتی محرم ها در امامزاده چیذر و پای مداحی حاج محمود ملکوتی می شود و غریو " حسین حسین" مردانه اش تمام جانم را از خوشی پر می کند . من دیده بودمش وقتی که به فرماندهی حاج محمد ناظری دلاورانه می رزمد . من دیده بودمش ... با همین چشمهای خودم ... 

حالا من ، خاله اش ، می خواستم برایش زن بگیرم .... 

قرار شده بودم خواهرم با او صحبت کند تا با خانواده دختر صحبت کنیم و برویم برای خواستگاری اما...

سجاد من مرد شده است . آنقدر مرد که می خواهد برود . سجاد من بزرگ شده است . آنقدر بزرگ که دنیا را با تمام تعلقاتش سه طلاقه کرده است . سجاد من از پریدن در زمین خسته است می خواهد اوج بگیرد . تا آسمان ... تا دفاع از حریم عمه جانش ... سجاد من غیور شده است . آنقدر که نمی خواهد ، نمی تواند ناموس آل الله را یکبار دیگر اسیر ببیند. 

سجاد من در لباس رزم خواستنی تر خواهد شد ...

۶۹ نظر موافقین ۱۱ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۵:۴۳
سیده طهورا آل طاها

ساعت از 8شب گذشته بود . مرد روحانی خسته از کار روزانه به اتاقش آمد .طلبه ها رفته بودند و حوزه کاملا" خلوت شده بود. مردروحانی که استاد جوان همین حوزه بود، روی زمین نشست تا غذایی که از ظهر برایش باقی مانده بود به عنوان شامِ شب بخورد . چند سالی می شد که از این حوزه برایش دعوت نامه فرستاده بودند . در شهر خودشان ، برای یک طلبه مانند او کار زیادی نبود و مرد روحانی برای تامین مخارج خانواده اش مجبور شده بود تا از شهر دوست داشتنی اش و از کنار همسر و چهار فرزندش دل بکند و به تهران بیاید . تمام وقتش را در این حوزه می گذارند . روزها درس می داد و شبها مطالعه می کرد . هر دو هفته یکبار عصرهای پنجشنبه به شهرشان می رفت و جمعه ها آخر شب باز می گشت . مخارج رفت و آمد بالا بود و او نمی توانست بیشتر از این به خانواده اش سر بزند. همیشه دلش برای بچه هایش تنگ بود .یادش می آمد که خیلی وقت بود که نتوانسته بود یک دل سیر بچه هایش را ببیند. 

دستش را زیر سرش گذاشت و در تنهایی و سکوت خودش به سالهای دور رفت . پدرومادرش خیلی دوست داشتند تا پسرشان دکتر بشود . همیشه می گفتند : حیف است تو اینهمه استعداد داری . با این هوش و استعدادت می توانی دکتر خوب و حاذقی شوی . وقتی که بزرگ تر شد انگار آرمان هایش هم تغییر کرد . هدف هایش هم با او بزرگ شدند . بزرگ و بزرگتر. 

اواخر شهریور آن سال را خوب به یاد می آورد . همان روزهایی که با مشقت توانسته بود رضایت پدرش را برای شرکت در کلاسهای حوزه به دست بیاورد . به زودی در حوزه هم درخشید . استعداد و توانایی اش در درک و بحث تحسین اساتید را برمی انگیخت . 

به خواستگاری رفت و همان جا به همسرش گفت : من یک طلبه ی ساده ام . قرار است نان خور امام زمان باشم پس از من انتظار نداشته باشید که چشمم به دست پدرم باشد . هر چه از مال دنیا دارم شهریه ای است که پس انداز کرده ام به اضافه ی کتابهایم که تمام سرمایه ام هست . گفته بود : شما منزل پدرتان در یک رفاه نسبی هستید اگر با من ازدواج کنید مجبور می شوید مرتب همراه من به روستاهای دورافتاده یا شهرستانهای کوچک برای تبلیغ هجرت کنید . شاید مجبور شوید مدتهای طولانی تنها بمانید . رفاهی که من می توانم برایتان فراهم کنم اندک و جزیی است . ممکن است مجبور باشید سختی های زیادی بکشید . حالا با تمام این احوال حاضرید همسر من شوید؟

مرد روحانی دختر جوانی را به یاد می آورد که چادرش را محکمتر کرد و زیر لب گفت : ان شاالله بتوانم همراه خوبی برای شاگرد امام صادق باشم .

حالا سالها از آن روزها می گذشت و زنِ زندگی اش هیچ چیز از همراهی کم نگذاشته بود . بزرگ کردن بچه ها کار سختی بود ولی زن صادق تر از این بود که قولش را فراموش کند . زندگی در یک خانه ی اجاره ای کوچک و مسئولیت تربیت 4 بچه کار راحتی نبود . او می دانست که زندگی طلبگی با تجملات میانه ای ندارد . یعنی اصلا نمی شد با حقوق طلبگی تجملاتی هم شد . باید مراقبت می کرد که نکند دخل و خرج خانه به هم بریزد. اما گاهی کار واقعا سخت می شد . مثل زمستان سال گذشته که فاطمه زهرا ، سخت مریض شد . پول درمان سر به فلک می گذاشت و آنها ناچار شدند تا کتابهای مرد روحانی را بفروشند تا بخشی از هزینه ی درمان را تامین کنند . 

مرد روحانی ، نگاهی به ساعت دیواری انداخت . عقربه های ساعت به کندی دنبال هم می کردند . ساعت نه شب بود . خواب اما انگار ، با چشمهایش بیگانه بود . فکر و خیال مخارج درمانی فاطمه زهرا ، آرامش نمی گذاشت . باید چاره ای می اندیشید. پس فردا نوبت بیمارستان داشت ودستش خالی بود.بلند شد . وضو گرفت . قامت به نماز بست . سر به سجده گذاشت . سر از خاک برداشت . دستانش به آسمان رفت . تا ناکجا آباد . شاید می خواست ستاره ها را دست چین کند . سکوتش را شکست . الهی بحق باب الحوائج علی اصغر ....

هنوز کلامش منعقد نشده بود که صدای زنگ تلفن بلند شد . مردی از آن سوی خط می گفت : سلام حاج آقا چند جا سفارش نظافت خونه بهمون دادن ، کسی رو ندارم بفرستم ، شما میری ؟ قند توی دل مرد روحانی آب شد . بله ی بلند و بالایی گفت . 

سر به سجده گذاشت . الحمدلله ... شکرا"لله ... 

مرد روحانی می دانست . کار عار نیست . رزق حلال درآوردن برای خانواده عین جهاد در راه خداست. طلبه ها نمی دانستند استاد اخلاق حوزه شان ، شغل دومی هم دارد . نظافت منازل ...

******************************************************************

بعدا" نوشت: با اینکه قبلا به عنواین مختلف به این نکته تاکید کرده بودم لاکن بر خودم فرض دیدم که مجددا" خدمت دوستان عرض کنم ، مطالب این وبلاگ در 98درصد موارد کاملا منطبق بر واقعیت است . لاکن در بعضی موارد به دلایلی ازجمله مسائل امنیتی فرد مورد بحث یا حفظ ساختار داستانی ماجرا دخل و تصرف هایی در اصل مسئله داده ام . به طور مثال "مردروحانی" مورد بحث در این پست که یکی از دوستان همسرم هستند بر طبق آنچه گفته شد برای امرار معاش خانواده پرجمعیت خود مجبور به هجرت به تهران شده و اکنون چند سالی است که به دور از خانواده در این شهر اقامت دارند و شبها را در محل کار خود زندگی می کنند. ایشان برای گذران زندگی مثل خیلی از طلبه ها که به کارهای مختلف از جمله کارگری ساختمان ،شاگردی مغازه، نانوایی و... مشغول هستند به نظافت منازل می پردازند و اصلا و ابدا از این موضوع ناراحت یا شاکی نیستند و معتقدند درآوردن رزق حلال وظیفه ی مرد خانواده است و بابت آن شاکر نیز هستند . اما به دلیل حفظ مسائل امنیتی بنده شغل اصلی ایشان را در این پست ، قید نکرده ام . در واقع ایشان مدرس حوزه نیستند و به کار دیگری مشغول هستند. بحمدلله فرزندان ایشان در کمال صحت و سلامت هستند و بنده صرفا جهت حفظ ساختار داستانی پست صحبت از بیماری فرزند ایشان داشتم . آنچه مسلم هست این است که چارچوب کلی کاملا منطبق بر واقعیت می باشد . سایر پست ها هم ممکن است از این قاعده مستثنی نباشند.

۴۲ نظر موافقین ۱۱ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۹۴ ، ۲۰:۰۳
سیده طهورا آل طاها

عربستان سعودی روابط خود با تهران را قطع کرد ...


میان هیاهوی خبرهای سخت و تلخ شنیدن این خبر چون نسیمی آرامش بخش تمام جانم را صفا داد . چشمانم برق زد . چشمانی که مدتها بود در حسرت از دست دادن شیرمردان شهید شهرم در سوریه و سامرا ، بارانی بود . قلبم را روشن کرد . قلبی که هنوز که هنوز است در ماتم فاجعه ی مِنا نشسته است .قلبی که عزادار کودکان یمن است . قلبی که در حسرت بی خبری از شیخ فرزانه زکزاکی نشسته است . بی اختیار قرآنم را در آغوش می کشم . و لبریز می شوم از حس خوشی . 

امیدوار می شوم که زین پس ایران و ایرانی ، ننگ ارتباط با یک دولت سگ صفت وهابی را از پیشانی خود پاک می کند . 

آل سعود از ما عصبانی باش و از این عصبانیت بمیر . 


موتوا بغیظکم (بخشم خود بمیرید)

موافقین ۱۵ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۴ ، ۰۹:۵۸
سیده طهورا آل طاها