فرازونشیب زندگی طلبگی ما(همنفس طلبه)

هم قدم تا خدا آباد

همنفس طلبه

طبقه بندی موضوعی

۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «همسرداری» ثبت شده است

زن می گفت در مانده شده ام . موقع گفتن این جمله جوری دستهایش را مشت می کرد که انگار تمام رنج هایش را در مشتش گرفته است و با تمام قدرت می فشاردشان.  

باصدایی آهسته و خسته ادامه داد : دختر خانه که بودم برای فرار از اوضاع نابسامان منزل ، تمام هوش و حواسم را به درسم می دادم. پدرم گاهی به بهانه های واهی مادرم را زیر مشت و لگد می گرفت . مادرم هم کم نمی آورد . تندی می کرد . جواب پدرم را می داد . بعضی وقتها دستش را روی نقطه ضعف های پدر می گذاشت و بر تنش های خانه اضافه می کرد . پدر ، تربیت را در کتک زدن می دید . در داد و بیداد کردن . سعی می کرد با مرافعه های گاه و بیگاهش ما را به خیال خودش تربیت کند . توی خانه ی پدر کم کتک نخورده بودم . تحقیر می شدم . کم کم به این نتیجه رسیدم که بهتر است ازدواج کنم تا شاید به این وسیله به آرامش برسم. بعدادامه داد الان هفت سال  است که ازدواج کرده ام . همسرم مرد بدی نیست . اما هیچ وقت در هیچ کاری مرا سهیم نمی کند. هیچ وقت نظر مرا نمی پرسد . خانه مان را می فروشد بدون آنکه من بدانم . خانه می خرد بدون آنکه من متوجه شوم . ماشینش را عوض می کند و من بی خبرم. انگار من در خانه اش فقط مسئول شست و شو و پخت و پز هستم . حتی مرا در تربیت فرزندمان هم قابل نمی داند . ترجیح می دهد با دیگران مشورت کند . ترجیح می دهد از آنها نظر بخواهد . گاهی تلاش می کنم ترحم فرزند شش ساله ام را جلب کنم .برایش از سختی های زندگی ام می گویم . 

انگار برق به من وصل کرده باشند ، سرم را به سرعت بلند کردم . این کار را در مورد همسرتان هم کرده اید ؟ زن کنجکاوانه نگاهم کرد و گفت : بله . همان اوایل ازدواج شرح مفصلی از تمام سختی های خانه ی پدری ام برایش گفته بودم . از تحقیر ها ، توهین ها و کتک ها گفته بودم . یکبار هم برایش یک نامه نوشتم . به او گفتم که مادرم همیشه درگیر با پدرم بود و پدرم هم مرا از کتک هایش بی نصیب نمی گذاشت . به او گفته بودم تو هم برایم شوهر باش و هم پدر . 

روی صندلی وا رفتم . حالا همه چیز روشن شده بود . به روشنی روز . روی کاغذ کنار دستم نوشتم : 

زن باید در خانه پدری اش گرامی داشته شود . تا در منزل همسرش هم گرامی باشد . اما اگر احیانا" غیر از این شد به یاد داشته باشید هرگز از گرفتاری ها و حقارتهایی که در منزل پدر کشیدید پیش مرد حرفی نزنید . چرا که همواره به شما به چشم موجودی حقیر و بی ارزش نگاه می کند که توانایی مشورت در امور مهم زندگی مشترک را ندارد . توانایی تربیت فرزندش را ندارد. هرگز سعی نکنید ترحم فرزندانتان را جلب کنید یادتان باشد که بچه ها به مادرانی قدرتمند نیاز دارند که بتوانند در لحظات بحرانی از آنها کمک و مشاوره بگیرند.



۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ خرداد ۹۴ ، ۱۸:۱۴
سیده طهورا آل طاها

باران به شدت می بارید . پسر خانواده هنوز بازنگشته بود .  

چند دقیقه بعد صدای زنگ خانه خبر از آمدن پسر می دهد . پدر در حالیکه به لباسهای خیس پسرش نگاه می کند می گوید : چند بار بهت گفتم با خودت چتر ببر . 

دختر خانواده پشت چشمهایش را نازک می کند و در دنباله ی حرف پدر می گوید : ولش کن بابا این همیشه همین طوریه . کلا" سر به هواست. 

مادر در حالیکه با یک حوله از راه می رسد با نرمی و مهربانی می گوید : آخ ! الهی بمیرم . پسرم زیر بارون خیس شده . از دست این بارون که دلش اومد و لباسای پسرم رو خیس کرد. 

پسر قند توی دلش آب می شود . حوله را از دست مادر می گیرد و با نگاه های سرشار از محبت او را از نظر می گذراند.. 

متنی که در بالا گفته شد دقیقا عین عباراتی بود که استاد ما در تعریف مادری کردن برای همسر می گفتند. منظور از مادری کردن برای همسر این است که : همان طور که مادر به سرعت از خطاهای فرزندش می گذرد و با هر شرایطی اعم از بیماری و یا ... خود را سازگار می کند و زبان خوش دارد ما هم باید سعی کنیم از خطاهای همسر بگذریم در شرایط های غیرقابل پیش بینی همراه و همگام او باشیم . زبان خوش داشته باشیم و در یک جمله سازگار باشیم . مردها اغلب به این نوع محبت نیاز دارند .



۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ خرداد ۹۴ ، ۱۸:۰۹
سیده طهورا آل طاها

زن جوان ظاهرا" 25 ساله به نظر می آمد . این پا و آن پا شد و شروع به صحبت کرد : از وقتی ازدواج کردیم رابطه ی من با مادرشوهرم تعریفی نداشت . همیشه احساس می کردم که مادرشوهرم مثل یک رقیب قصد ربودن همسرم را دارد . ماه های اول وقتی می دیدم که مادرشوهرم چطور مثل پروانه دور همسرم می چرخد کفرم درمی آمد . برخلاف مادرشوهرم پدر شوهرم مرد مهربانی است . خیلی زیاد هوای مرا دارد . از من تعریف می کند . خصوصا از دست پخت و خانه داری ام . اوایل سعی می کردم به رفتار گرم پدرشوهرم قانع باشم و مرتب دلم را به همین خوش می کردم . اما به وضوح می دیدم که رفتار مادر شوهرم بدتر می شود. کم کم تصمیم گرفتم تا در برابر رفتارهای مادرشوهرم عکس العمل نشان بدهم . هر بار که منزلشان می رفتیم یا آنها به منزل ما می آمدند درست مثل پروانه دور شوهرم می چرخیدم. زیادی تحویلش می گرفتم. مرتب می نشستم کنارش و با او صحبت و شوخی می کردم . تمام تلاشم این بود که مادرشوهرم کمتر فرصت کند تا با همسرم خلوتی داشته باشد و قربان صدقه اش برود . احساس می کردم این طوری دلم خنک می شود . اما راستش را بخواهید دیگر از این وضعیت خسته شده ام . تمام زندگی ام شده جنگ میان من و مادرشوهرم . بدون رد و بدل شدن هیچ حرف خاصی که نشان دهنده ی مشکلی میان ما باشد با هم در نبردی نرم به سر می بریم و این مرا رنج می دهد . اینکه مرتب باید مراقب همسرم و مادرش باشم کلافه ام می کنم . از طرفی دلم برای اینهمه مظلومیت خودم می سوزد. 

کلام زن که به اینجا رسید استاد لبخند کمرنگی زد و رشته ی کلام را به دست گرفت : پس شما خودتان را مظلوم هم می دانید . زن حق به جانب سرتکان داد. استاد ادامه داد: اما شما مقصرید . هم شما و هم پدرهمسرتان. زن که چشمش گرد شده بود پرسید : پدرشوهرم چرا؟! استاد گفت : پدر شوهر شما احتمالا به دلیل مشکلات قدیمی که با همسرش داشته به شما توجه خاصی دارد و این رفتار او مادرشوهر شما را نسبت به شما تحریک می کند. هروقت که دیدید پدرشوهرتان زیادی به شما توجه دارد احساس خطر کنید. همین طور شما با توجه های بی موردتان به همسرتان احساسات مادرش را تحریک می کنید . چه اشکالی دارد اگر اجازه بدهید مادرشوهرتان در مقام یک مادر به فرزندش محبت کند . قربان صدقه اش برود . دوستش داشته باشد . درست است که مادرشوهرها هم باید مرز این رفتارشان را بدانند اما شما هم با حس حسادتتان بیشتر او را تحریک کردید.یادتان باشد که نباید زیاد به مادرشوهرتان و خانواده ی همسرتان پیله کنید این رفتار باعث خستگی همسرتان می شود و از اینکه مرتب باید بین شما و آنها باشد کلافه می شود . به جای این پیله کردن ها به خدا اعتمادکنید و او را باور داشته باشید . خواسته های خودتان را بزرگ کنید و اینقدر کوچک فکر نکنید . مردها بچه های بزرگی هستند که فقط قد کشیده اند. آنها هر چقدر هم که بزرگ شده باشند به محبت مادر نیازمندند . آنها را از داشتن این محبت محروم نکنید.  

زن قصد خروج داشت که استاد صدایش زد : یک نکته ی دیگر - " یادت باشد جلوی مادرشوهرت لباس های تنگ که اندام مرتب و منظمت را نشان می دهد نپوشی ."! تا زن آمد دلیلش را بپرسد استاد ادامه داد : مادر شوهرها اغلب پا به سن گذاشته اند و از اینکه شما با این اندام و لباسهای تنگ و کوتاه جلوی آنها و خصوصا" پدرشوهرتان راه بروید عصبی و ناراحت می شوند و این مسئله آرام آرام شرایط را برای شما سخت می کند. 

زن به نشانه ی قدردانی سری تکان داد و از در بیرون رفت . شاید می رفت که طرحی نو در اندازد...



۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ خرداد ۹۴ ، ۱۸:۰۶
سیده طهورا آل طاها

همین طور یک بند حرف می زد. اشک می ریخت و حرف می زد . استاد ٬ انگار اجازه داده بود تا خوب خودش را خالی کند . حتی یک کلمه هم حرف نمی زد. زن جوان که ساکت شد . از او پرسید : از کی فهمیدی که شوهرت شرب خمر می کند ؟ زن که گویا دوباره سر درد و دلش باز شده بود با بغض گفت : از سه ماه بعد از عروسی مان. یک روز دیدم خیلی عادی شیشه های مشروب را توی یخچال خانه می گذارد . من تا به حال مشروب ندیده بودم . گفتم اینا چیه ؟! وقتی فهمیدم خیلی ناراحت شدم . خانواده ی پدرم و خانواده ی همسرم هر دو آدمهای آبرو داری هستند. می دانستم که خانواده اش بی خبرند . اما مشخص بود که سالهاست شرب خمر می کند. استاد پرسید : به کسی هم چیزی گفتی ؟ پدرش را با خبر کردی ؟ زن باعجله گفت : نه نه اصلا" . نخواستم آبرویش را پیش پدرش ببرم . می دانستم که باید رازدار شوهرم باشم.

استاد در حالی که انگار ته قضیه را خوانده است پرسید: پس چه شد که الان اینجا هستی ؟ زن دردمندانه ادامه داد: آخه دو هفته پیش با همه ی اقواممان رفتیم شمال ٬ ویلای یکی از آشناها. آنجا بود که همسرم در کمال ناباوری من٬  بطری مشروبش را بیرون آورد و جلوی چشمان متعجب همه و خصوصا پدرم ٬ وقیحانه آنرا سر کشید! من از شدت شرمندگی و ناراحتی هزار بار مردم و زنده شدم. پدرم ٬ به حالت سکته افتاد. آبرویمان جلوی همه رفت . آبروی من و همسرم هم ...

استاد رشته را به دست گرفت : راز داری و امانتداری فقط تا زمانی است که همسر شما مرتکب کار خلاف شرع و یا گناه کبیره نشده است . وقتی دیدید که همسرتان مرتکب گناه کبیره می شود . وقتی دیدید که کار خلاف شرع و اخلاق انجام می دهد دیگر راز داری معنا ندارد . باید آنرا افشا کنید. در اولین برخورد هم پدرش را در جریان بگذارید. راز داری دیروز شما ٬ آبرو ریزی امروز را به دنبال داشت .



۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ خرداد ۹۴ ، ۱۱:۰۵
سیده طهورا آل طاها

اصرار داشت که همراه همسرش بیایند . کمی طول کشید تا آقا سید متوجه شان کند که من به مردها مشاوره نمی دهم. بالاخره شماره منزل را گرفت و قرار شد که تماس بگیرد تا تلفنی در جریان مشکلی که داشت قرار بگیرم. صبح فردا زنگ زد . خانمی ۲۴ ساله که مدتی از آغاز زندگی مشترکشان می گذشت . خودش و همسرش هر دو تحصیل کرده بودند. بسیار مذهبی و مقید .

می گفت : قبل از شما با دیگران هم مشورت کرده ام ٬ همه گفته اند که تو زیادی به همسرت بها می دهی . پررو شده . چرا اینقدر به دلش راه می آیی . پرسیدم : این کسانی که به شما مشاوره دادند ٬ مشاور بودند ؟ گفت : نه . مادرم ٬ خاله ام ...! ادامه داد : مدتی است که فهمیده ایم همسرم ناباروری دارد. موسسه رویان هم رفته ایم . اینقدر رفته ام و آمده ام خسته شده ام . کلافه شدم از بس مثل موش آزمایشگاهی از من آزمایشهای مدل به مدل گرفتند. هزینه ی درمانی ناباروری هم بالاست . همسرم یک کارمند ساده است و حقوقش کفاف اینهمه آزمایش و روشهای بارداری را نمی دهد. خسته می شوم . من دلم بچه می خواهد . همسرم را هم دوست دارم ٬ اما از این همه انتظار و رفت و آمد از یک طرف و فشار مالی از طرف دیگر بریده ام . همسرم زیر بار کلی قرض رفته و مدام هم می گوید : به خواست خدا راضی باشیم .

سکوت کرده بودم تا تمام حرفهایش را بزند . ادامه داد: دو روز پیش وقتی داشتم تلفنی با مادرم صحبت می کردم ٬ تمام ماجرا را برایش گفتم . شرح دادم که فعلا بچه دار نمی شویم . از رفت و آمدهایمان و آزمایشهای مدل به مدل ٬ از قرض های کلان ٬ مشکلات مالی و همین طور حقوق پایین همسرم همه را گفتم.کمی سبک تر شدم.

شب ٬ وقتی همسرم به خانه آمد ٬ مثل همیشه تحویلم نگرفت . توی خودش بود . اولش خیلی محل نگذاشتم اما کم کم حوصله ام سر رفت . گفتم : چی شده چرا اخم هات رو در هم کردی؟ جوابی نداد . بحث کم کم بالا گرفت و وسط اونهمه بحث نمی دونم چی شد که گفتم : می دونی چیه ٬ تو بچه دار نمی شی اصلا حق طلاق الان با منه . چون نقص از طرف توئه .!! من با مادرم هم صحبت کردم . بهش گفتم که از نظر مالی مشکل داریم که هیچ ٬ بچه دار هم نمی شیم.

ادامه داد : تا حرف به اینجا رسید ٬ برخلاف همیشه که همسرم آرامم می کرد. فریاد بلندی کشید . لباس پوشید و از درب منزل بیرون رفت . امروز صبح هم با دادگاه خانواده صحبت کرده تا بریم برای طلاق !! به اینجا که رسید ٬ صدایش شروع کرد به لرزیدن . من همسرم را دوست دارم . عصبانی شدم و یک چیزی گفتم . حالا چرا اون باید این کارو بکنه .!؟ چرا اون نباید توی زندگی اش مثل حضرت علی رفتار کنه ؟!

سکوت را شکستم و شروع کردم : زندگی همینه پر از پستی و بلندی ٬ پر از فراز و فرود ٬ یک روز با توئه و یک روز علیه تو . قرار نیست در روزهایی که زندگی بر وفق مرادمان نیست زود کم بیاوریم . خسته شویم . از کوره در برویم . مگه خدا تعهد داده که همیشه همه چیز باید بر وفق مرادمان باشد؟ مگر غیر از این است که فرموده : ما انسان را در رنج آفریدیم . مگر غیر از این است که قرار است در این کوره ی دنیا آب دیده شویم تا بتوانیم طلای وجودمان را در صحرای محشر به عنوان اشرف مخلوقات به نمایشی عزتمندانه بگذاریم ؟ شما در معرض امتحان خدایید و بایدتمام تلاشتان را بکنید تا از آن سربلند بیرون بیایید .

اما بعد ... شما که خوب روضه می خوانید گاهی بر این روضه ها اشکی هم بریزید بد نیست ! شما که دوست دارید همسرتان برای شما مثل حضرت علی باشد برای حضرت زهرا ٬ انصافا" ٬ خودتان چقدر برایش مثل حضرت زهرا بودید برای حضرت علی ؟! برایش شرح دادم که : وقتی مردتان خسته از کار روزانه آمد و دیدید که خسته و دمغ است کافی است که مدتی به حال خودش رهایش کنید . صبور باشید . بی کلام محبت کنید . چای بیاورید و اجازه بدهید که مرد آرام آرام به شرایط طبیعی باز گردد. همسر شما الان در شرایط روحی مناسبی نیست اینکه احساس می کند دچار نقصی است که آن نقص برای شما دردسر و ناراحتی درست کرده به اندازه ی کافی عصبی و کلافه هست نباید با نیش و کنایه هایتان نمک به زخمش می پاشیدید. نباید در کمال بی انصافی آن را به رخ همسرتان می کشیدید. نباید تمام اقتدار مردانه اش را هدف می گرفتی . مگر نمی دانید که غیبت حرام است . غیبت نفرت می آورد وقتی شما تحت عنوان درد دل از معایب رفتاری همسرتان به کسی غیر از یک مشاور واقعی حرف می زنید ٬  غیبت همسرتان را می کنید و بدون اینکه بفهمید نفرت همسرتان را برای خود خریده اید. آنوقت مرد بدون اینکه دلیلش را بداند احساس می کند که دیگر محبت قلبی به همسرش ندارد یا آن محبت قلبی کمرنگ شده است .

اما آن فریاد بلند و عکس العمل امروزش برای طلاق نه بخاطر نیش وکنایه های شما که بخاطر این بود که شما نتوانستید امانت نگهدارید. پرسید : کدام امانت ؟! چیزی پیش من نبود. گفتم : شما اسرار همسرتان را که نزد شما به امانت بود افشا کردید. یادتان باشد که مردها دوست ندارند اطلاعات مالی شان و مسائل خصوصی شان از چارچوب خانه بیرون برود. و شما در کمال بی توجهی این کار را کردید.

** این مکالمه ۲ ساعت به طول انجامید و من تنها خلاصه و اهم آنرا خدمت شما ارائه دادم .یادمان باشد اسرار مالی و خصوصی همسرانمان را افشا نکنیم و امانت داران خوبی برای شوهرانمان باشیم .**

 



۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ خرداد ۹۴ ، ۱۱:۰۳
سیده طهورا آل طاها

زن که وارد اتاق شد نگاهی کامل به سراپایش انداختم . تصورم از همسر یک فیلم ساز چیزدیگری بود! او اما یک زن کاملا" ساده ٬ آرام و معمولی بود. از آن دست زنهایی که خوب می شویند و خوب می پزند. گذاشتم تا خودش بیشتر از خودش بگوید. می گفت : همسرم مرد بدی نیست . اما احساس می کنم از من خسته شده . فکر می کنم انگار من برایش آن زنی که باید باشم نیستم و این مرا اذیت می کنم. ادامه داد : من تمام سعی ام را می کنم تا فقط در برابرش یک کلمه بگویم" چشم ." کمتر اظهار نظر می کنم و اجازه می دهم تا خودش تصمیم بگیرد. سعی می کنم تا خانه همیشه تمیز باشد . غذا همیشه آماده باشد . لباسهایش همیشه شسته و اتو کشیده باشد . او تحصیل کرده ی دانشگاه است چند باری از من خواست که درس بخوانم و فعالیتی داشته باشم اما من ترجیح می دهم فقط خانه داری کنم . حوصله ی درس خواندن ندارم . در خانه اینقدر لباس نشسته و اتو نکشیده منتظرم هستند که فرصتی برای درس خواندن و کلاس ورزش رفتن و دستی به سر و رویم کشیدن باقی نمی ماند. بعد هم آهی کشید و گفت : همه می گویند از بس تو خوبی شوهرت پررو شده . خسته شده ام همه اش احساس می کنم که یک جای کار می لنگد.

زن نگاهی کرد و منتظر شد. لبخند کوتاهی زدم و گفتم: شما درست حدس زدید کار شما می لنگد اما نه از یک جا از چند جا.! برای شروع پرسیدم: همسرتان چه فیلمهایی می سازد ؟ گفت تاریخی ٬ خانوادگی ... ادامه دادم : در این فیلم ها قهرمان زن است یا یک مرد؟ متعجب گفت : بیشتر وقتها یک زن است . گاهی هم که مرد هست در کنارش یک زن است که مرتب به او مشورت می دهد.

ادامه دادم : شما باید زودتر از اینها می فهمیدید که همسر شما ٬ دوست دارد که شما نه یک زن ساده ی خانه دار که فقط شستن و پختن می داند بلکه زنی مطیع و صاحب نظر و دارای رای مستقل باشید .شوهر شما از صبح تا شب با زنانی سروکار دارد که علاوه بر تحصیلات بالا ٬ بیرون از خانه فعالیت می کنند واغلب شاید پوشش مناسبی هم ندارند پس برای حفظ زندگی ات بهتر است که علاوه بر یک زن مطیع و خانه دار دانش علمی خودتان را بالا ببرید تا بتوانید در کنار همسرتان ابراز عقیده کنید و مشاوره بدهید .به کلاسهای ورزشی بروید تا از خمودگی و پیری زودرس حفظ شویدو تناسب اندام داشته باشید و روحیه تان هم شاداب شود . بعضی وقتها به خودتان برسید تا جوانتر به نظر بیایید. بیشتر مردها از زنهای شل و بی عرضه خوششان نمی آید و می خواهند که همسرشان علاوه بر مطیع بود توانمند هم باشد. بهتر است که ما زنها گاهی به رفتارهای همسرمان دقیق شویم تا بفهمیم که مرد زندگی ما ٬ از ما چه می خواهد .



۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ خرداد ۹۴ ، ۱۱:۰۱
سیده طهورا آل طاها

از ازدواجشان مدت زیادی نگذشته بود . زن و شوهر تمام دیشب را با جر وبحث به صبح رسانده بودند. مرد خسته و کلافه ٬ به سرکارش رفته بود و زن عصبی و گریان در منزل مانده بود. زن تا عصر مشغول نقشه کشیدن بود تا حق مرد را کف دستش بگذارد و به اصطلاح گربه را دم حجله بکشد . مرد دوست نداشت ماجرا کش بیاید . همسرش را دوست داشت و تصمیم گرفته بود بعد از ورود به منزل همه ی دلخوری زن را از دلش بیرون بیاورد. درست مثل اکثر قهرهایشان که زن ناز می کرد و مرد ناز او را می کشید .فرصت نکرده بود تا ناهارش را سرکارش بخورد ٬ گرسنه و خسته به خانه آمد تا با همسرش غذایی بخورند و او ماجرا را تمام کند. زنگ در خانه را زد ٬ همسرش آیفون را برداشت . با صدای خشکی پرسید: کیه ؟ مرد جواب داد : باز کن . زن با مکثی کوتاه در را باز کرد. مرد پله ها را دو تا یکی بالا آمد. زنگ در آپارتمان را به صدا در آورد . یکبار ٬ دو بار ٬ سه بار ... اما خبری نبود. زن در را باز نمی کرد. مرد با دست چند ضربه به در زد. زن با صدای بلند گفت : چیه ؟ در رو باز نمی کنم . برو خونه ی همون مامانت . مرد خشکش زد. آرام گفت : در رو باز کن . همسایه ها صدا رو می شنون خوب نیست . با هم صحبت می کنیم . باور کن الان خیلی گرسنه و خسته ام. زن گفت : غذا چیه ؟! من غذا درست نکردم گفتم برو خونه مامانت .! مرد ٬ احساس کرد که صدای در آپارتمان همسایه ی بالایی را می شنود که باز می شود. پله ها را به سمت موتور خانه ی آپارتمان دوید.چند ساعتی همان جا ماند . دوباره بالا آمد و در زد . خانوم در رو باز کن بذار با هم صحبت کنیم این کارت خوب نیست . اما در همچنان روی یک پاشنه می چرخید و زن در را باز نمی کرد و همچنان به قهر و ناز کردنش ادامه می داد. مرد شب را در موتور خانه خوابید و صبح فردا دوباره به سرکارش برگشت و عصر دوباره به خانه آمد . باز هم در زد اما خبری نشد. تلفن همراهش به صدا در آمد . زن در پیامکی کوتاه نوشته بود : قهر کردم رفتم خونه ی بابام . مرد خشمگین شد .از اینکه می دید تا این حد تحقیر شده است به ستوه آمده بود. تصمیمش را گرفته بود . نازکشیدن کافی است . اصلا لازم نیست که برگردد. سه هفته بود که از زن خبری نبود. زن پشیمان شده بود . فهمیده بود که تند رفته دوست داشت بازگردد اما غرورش اجازه نمی داد . مرتب فکر می کرد شاید مثل همیشه شوهرش بیاید اما این بار مثل دفعات گذشته نبود. مردنیامد. وقتی زن این حرفها را تعریف می کرد با خودم فکر کردم ٬ ببین که چه ساده کانون زندگی از هم پاشیده شد . کاش زن ٬ اقتدار مردش را اینطور نمی شکست . کاش مرد فقط یکبار دیگر ٬ فقط یکبار دیگر زن را بازمی گرداند. یادمان باشد زن نباید به سادگی خانه اش را ترک کند مردها تا اندازه ای حوصله ی ناز کشیدن دارند اما وقتی این ماجرا قصه ی مداوم زندگی شان شود خسته می شوند و همه چیز را رها می کنند و آنوقت است که زن می ماند و کوهی از ای کاش ها ....


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ خرداد ۹۴ ، ۱۰:۵۹
سیده طهورا آل طاها

خانواده شماره (۱):

سکوت بر خانه حاکم است . جز صدای مجری تلوزیون هیچ صدای دیگری شنیده نمی شود. تلوزیون از صبح تا شب روشن است چرا که همدم بانوی خانه است . تلوزیون ٬ نه وسیله ای برای اوقات فراغت که یکی از اعضای خانواده است . عضوی که نمی شنود فقط می گوید. مادر از صبح سرگرم کار است . رسیدگی به تمام امور منزل از خرید گرفته تا پرداخت قبض های خانه و انجام امور بانکی . مادر در خرج و مخارج خانه سهیم است و با تمام این احوال خوب می شوید و خوب می پزد. مرد خانه ٬ صبح ها خیلی زود می رود و شبها خیلی دیر می آید . اغلب شبها ٬ شام را بیرون از منزل صرف کرده است . بچه ها هر کدام سرشان به موبایل و تب لت و لب تاپ خودشان گرم است .هر کدام در اتاق خودشان هستند و درب اتاق هم ٬ همیشه بسته است . توی آشپزخانه درست کنار یخچال ٬ یک تخته ی وایت برد سفید کوچک تنها راه ارتباطی اعضای منزل با هم است . یادداشت هفته : پدر: روز جمعه منزل خواهرم دعوتیم می آیید؟ دختر: نه ٬ من درس دارم می خوام توی خونه تنها باشم. پسر: نه ٬ حوصله ندارم با بچه ها می خواهیم برویم کوه. مادر: مگه تو خونه خواهر من اومدی که من بیام.

همان شب در خانه شماره (۱): جنجال و سروصدا میان زن و شوهر مثل بیشتر شبها بالا گرفته است .خانه پراست از داد و بیداد فحاشی  .

خانه شماره(۲): صبح مرد خانه با بدرقه همسرش به سرکار می رود. زن بچه ها را ٬ راهی مدرسه می کند . حالا نوبت مرور کارهای منزل است. در این خانه برای هرکس تقسیم کار شده است . پسر مسوول خرید نان منزل است و اینکه هر شب کیسه زباله را بیرون از منزل بگذارد. دختر بخشی از نظافت منزل را به عهده دارد. درست کردن شام امشب و شستن ظرفهای ناهار با دختر است . مادر امروز علاوه بر درست کردن ناهار یک برنامه کوچک ورزشی هم دارد . خرید منزل کاملا به عهده ی مرد خانه است . اصولا در این خانه مدیریت مسائل خارج از منزل ٬ اعم از پرداخت قبوض ٬ کارهای بانکی همه و همه با مرد خانه است . در حالیکه مدیریت مسائل داخل منزل و تربیت بچه ها کاملا با زن است .

عصر همان روز خانه شماره (۲): دختر و پسر بر سر یک اختلاف سلیقه با هم درگیرند. مادر اجازه می دهد تا بچه ها خودشان راه حل درست راپیدا کنند. مرد خانه خسته از کار روزانه با استقبال همسر وارد منزل می شود. همه با هم شام می خورند . بعد از صرف شام ٬ تلوزیون روشن می شود تا اهالی منزل سریال مورد علاقه را ببینند. پدر از دعوت خواهرش می گوید و اینکه جمعه منزل آنها دعوتند. دختر: من نمی تونم ٬ درس دارم . باید خونه باشم که به درسهام برسم. مادر : شما اجازه ندارید توی منزل تنها باشید. اما اگر درس دارید می توانید از فردا برنامه ریزی کنید و بخشی از اوقات بی کاری ات را درس روز شنبه را مرور کنی تا روز جمعه همراه ما به مهمانی بیایی. پسر : من نمیام٬ با بچه ها قرار کوه داریم . بهشون قول دادم که می رم .پدر: عه ! چقدر خوب . من عاشق کوه نوردی هستم . قبل از اینکه قول رفتن را به دوستانت بدهی با ما مشورت کرده بودی؟ من یه پیشنهاد خوب دارم . با دوستانت صحبت کن و بگو که با خانواده باید به مهمانی بروی . می توانی ساعت کوه رفتن را یکی دوساعت جلو بکشید تا هم به کوه برسید و هم زودتر به خانه برگردی تا بتوانی به مهمانی منزل عمه ات برویم . به دوستانت بگو که پدرت حاضره همه رو با هم با ماشینش به کوه برسونه. دوست دارم با دوستات آشنا بشم . مادردر خلوت رو به پدر می گوید: اما شما دو هفته پیش منزل خواهرم نیامدید. فکر نکنم من دوست داشته باشم که بیایم. بحث و جدل آهسته آهسته بالا می گیرد. به همین راحتی میان زن و شوهر دعوا می شود. مرد به شدت عصبانی است و زن هم . بچه ها در اتاق های خود خوابند و خبراز دعوا ندارند. بعد از ساعتی مشاجره ٬ هر دو راه حل را در آرامش می یابند. مرد توضیح می دهد که هفته گذشته بابت چه مشکلی به منزل خواهر همسرش نیامده و عذر خواهی می کند . زن عذرخواهی را می پذیرد. هر دو احساس خوبی دارند.

خانه شماره(۳): بسیار شبیه خانه شماره دو است . با این تفاوت که به ندرت میان اهالی خانواده ٬ خصوصا زن و شوهر کشمکش و بگو مگو راه می افتد. زن و شوهر مسیر درست را یافته اند و هر دو برای رفع مشکل دیگران تلاش می کنند. یکی از کارهای زن و شوهر ٬ مشکل زدایی از خانه های دیگران است . مرد در این خانواده ٬ عنصری مقتدر با قلبی رئوف است و زن ٬ در اوج قدرت مطیع کامل شوهرش است . در این خانه ٬ مرد برای خانواده اش ٬ مثل آسمان است برای زمین و زن خوب می داند که مردش از موجودی شل و بی عرضه که تنها می شوید و می پزد و کار می کند خوشش نمی آید .

راستی ٬ خانه شما کدام خانه است ؟  



۸ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ خرداد ۹۴ ، ۱۰:۵۷
سیده طهورا آل طاها

طهورا ٬ راه دشوار و پرفراز و نشیبی را طی کرده بود. گاهی به زمین خورده بود و گاهی با توسل و عنایت آل الله یا علی گویان بلند شده بود. اما اکنون هر چه بود راه سخت تری را در پیش داشت . باید بر تمام اشتباهاتش خط قرمز می کشید و از همه آنچه به خطا رفته بود باز می گشت . ۱۰ سال کم نبود ٬ باید بیشتر این سالها را که همسری و مادری کرده بود بازمی گشت . باید بر غرور کاذبش پا می گذاشت . باید یاد می گرفت همسرش ولی فقیه خانه اش هست . باید اطاعت می کرد٬ تبعیت می کرد و اطاعت و تبعیت را به دخترانش هم یاد می داد . این برای کسی که غرورش تا به حال اجازه اطاعت از هیچ مردی را به او نداده بود ٬ سخت بود. این کار از من به تنهایی ساخته نبود. طهورا احساس ضعف می کرد و سخت می ترسید. همین روزها بود که اولین سفر کربلای آقا سید به لطف الهی هماهنگ شد . اولین سفری که ایشان روحانی کاروان نیز بودند. دلم برای آستان حضرت دوست پر می کشید ٬ دخترها کوچک بودند و سفر دشوار . برای همین همراهی اش برایم مقدور نبود. فکری مثل شهاب از ذهنم گذشت . کاغذ آوردم و قلم . به یادم آمدم - ن والقلم و مایسطرون- اینگونه شدم که نوشتم . تمام آنچه در دلم بود٬ تمام حاجتم٬ تمام نیازم٬ تمام ترسم٬ تمام اضطراب و اضطرارم را. چنگ زدم به ساحت کبریایی حضرت ارباب ٬ که یا حسین ٬ یا حضرت پدر٬ دخترت را دریاب که به غایت عاجز است و ناتوان . از او می خواستم و می گریستم . تمام نامه ام سرتاسر از اشک شد. خیس خیس. من با تمام نیازم به حبل الله چنگ زدم و از خودش برای بقای دوباره زندگی ام کمک خواستم . از او خواستم که در راه اصلاحم دعا کند و برای همسرم نیز طلب صبر و گذشت کردم . خوب می دانستم این مسیر ٬ مسیری نیست که من یک تنه آنرا طی کنم . من نیاز به همراهی همسرم داشتم . پس برای او نیز دعا کردم و اینچنین شد که وقتی همسر از اولین سفر زیارتی اش بازگشت دیگر آن آقاسیدی که من می شناختم نبود . خدایی تر شده بود و ملکوتی تر و من نیز . انگار دست حیدری ارباب٬ قلبم را پر از آرامشی فاطمی کرده بود و من تابع همسر شدم . تابع محض . امروز می توانم امیدوار باشم که اگر روزی آقایم آمدم تابعش باشم. طهورا تبعیت را آموخته است . طهورا تبعیت را از اربابش آموخته است .

سنگ صبور همسرباشید: غمخوار شوهرتان باشید و در ناراحتی هایش شریک باشد. وقتی از مشکلاتش می گوید فقط گوش کنید او در این لحظه محتاج پند و اندرز نیست ٬ هیچ گاه از اشتباهش چماقی بر علیه او نسازید و نگوید "من که گفته بودم این کار را نکن."

لقمه گرفتن برای همسر٬ یک کار بسیار ساده ٬ کم زحمت و در عین حال باارزش است . از انجام چنین کارهایی دریغ نکنید و بدانید اگر قلب همسر خود را از محبت سیراب کنید٬ در واقع خوشبختی کل خانواده را تضمین کرده اید.

چگونه با همسر درددل کنید: قبل از صحبت با همسر٬ سعی کنید خود را جای او بگذارید این طوری به مشکلات او پی میبرید. قبل از صحبت ٬اگر مقصر ماجرایی٬ خودتان هستید از همسرتان پوزش بخواهید چراکه در این صورت او هم آماده ی عذرخواهی می شود. حرفهایتان را با زخم زبان و تحقیر بیان نکنید. هرگز او را با دیگران مقایسه نکنید بلکه خطاهایش را با رفتارهای خوب خودش مقایسه کنید. دلخوری ها و رنجش های کوچک و گذشته های دور را یادآوری نکنید و او را وادار نکنید به گناهش اعتراف کند و عذرخواهی نماید. موقع گفتگو به همسرتان هم اجازه ی صحبت بدهید تا او هم تخلیه روانی شود و به آرامش برسد.

آنچه در ابتدای این پست برای شما از خودم نوشتم برای این بود تا یادآوری کنم : تمام آنچه گفتیم و شما خواندید تنها ۱۰درصد از راه است یادمان نرود ۹۰ درصد راه - در داشتن خانواده ای مهدوی و متعالی - توکل و توسل می باشد.


۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۴ ، ۱۲:۰۳
سیده طهورا آل طاها