فرازونشیب زندگی طلبگی ما(همنفس طلبه)

هم قدم تا خدا آباد

همنفس طلبه

طبقه بندی موضوعی

با محرم ...

يكشنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۵، ۰۹:۱۵ ب.ظ

شب اول محرم ، سینه زنت آرزوشه ، با دستای یه پیرغلامت پیرهن سیاه بپوشه ...


باز محرم از راه رسید و من دیوانه و آشفته ی توام ....


باز محرم از راه رسید و من واله و شیدا ، کوچه به کوچه تو را می جویم ...


باز محرم از راه رسید و من ناباورانه ، زنده ام ، نفس می کشم . چه درد جانکاهیست این نفس های مدام ، این نفس های بریده بریده . نفس هایی که مرا می برد تا روز دهم ... تا عاشورا...


باز محرم از راه رسید و من ناباورانه زنده ام ، می شنوم . چه درد جانکاهیست این شنیدن های پی در پی . گوشهایم مرا می برند تا فریاد استغاثه ی طفلکانت ... تا مظلومیتت . تا غریو هل من ناصرت....


باز محرم از راه رسید و من ناباورانه زنده ام ، می بینم . چه درد جانکاهیست این دیدن . چشمهایم از حدقه بیرون می آید ، بیرون نمی آید ... چشمهایم مرا راه می برند . می برند تا گودال ، تا حسین آباد .... 


خدایا ، این تن نحیف ، این دستان لرزان ، این قلب شرحه شرحه تاب محرم ندارد . مرا از محرم بگیر. بگذار این تن رها شود از این رنج مدام . این درد مرا در خودش فرو خواهد برد . 


موافقین ۹ مخالفین ۰ ۹۵/۰۷/۱۱
سیده طهورا آل طاها