فرازونشیب زندگی طلبگی ما(همنفس طلبه)

هم قدم تا خدا آباد

همنفس طلبه

طبقه بندی موضوعی

من ، او ، مادرشوهر

شنبه, ۱۳ تیر ۱۳۹۴، ۰۴:۰۴ ب.ظ

همسر من تنها پسر خانواده نبود اما از همان اوایل ازدواج دانستم که بسیار محبوب و مورد توجه مادرش است . بعد مذهبی و روحانی ایشان به این مسئله دامن می زد . این شد که ریز رفتارهای من در مواجه با همسرم مورد توجه و دقت اعضای خانواده شان قرار گرفت . این برای من که دختری کم سن و سال بودم سخت بود . کافی بود همسرم کوچکترین کمکی در امور منزل به من می کرد تا با واکنش جدی مادرشان مواجه شوم . من شاغل بودم بیشترین وقت من در بیرون از منزل می گذشت و به عنوان یک عروس کم تجربه گاهی انجام وظایف خانه ای که اغلب پراز مهمان هم بود برایم سخت می شد . بعضی وقتها توجهات خاص و ریز خانواده خصوصا مادرشوهرم به همسرم به لحاظ روحی باعث آزارم می شد . درست مثل وقتی که یک قاشق را به ته قابلمه می کشی و صدای حاصل از آن روحت را می آزارد.

در برهه های مختلف واکنش های متفاوتی داشتم . اوایل بغض گلویم را می فشرد . چشمانم پر از اشک می شد و سکوت می کردم. بعدها خودم را به بی تفاوتی می زدم و کار خودم را می کردم . گاهی تمام سعی ام را می کردم که در برابر مادرشان واکنش نشان بدهم و اعلام وجود کنم و حق مالکیتم را نسبت به همسرم به اثبات برسانم 

کم کم وقتی با حوزه آشنا شدم و در کلاسهای همسرداری استاد شرکت کردم راه حل را یافتم. انگار همین دیروز بود ، وقتی که با استاد صحبت کردم و او در کمال آرامش و متانت مدت طولانی برایم حرف زد . همه بچه ها گوش می دادند . من مات صحبت های استاد بودم و استاد قطره های ریز اشک را که از حاشیه چشمانم بیرون می زد به وضوح می دید . 

با آن صدای آرامبخش شان که همیشه مرا به یاد صدای چشمه ها می اندازد فرمود : راه حل منطقی این است که به جای اینهمه به بیراهه رفتن به توصیه قرآن عمل کنید . ضمن رعایت ادب و احترام و تواضع با قشنگترین شیوه با ایشان حرف بزنید . دلخوری هایتان را مطرح کنید . پاسخ ایشان را بشنوید در این محاوره ها راه حل های زیبایی را می یابید. گاهی می فهمید خیلی جاها شما هم اشتباه کرده اید یا دچار سوتفاهم شده اید . یا برعکس ایشان می فهمند که این کار باعث آزار شما می شود و... اما راه بعدی برایم قشنگتر آمد . انگار اصلا استاد آنرا برای من خلق کرده بود . به این رفتارها به چشم یک امتحان نگاه کن . امتحان خدا از خودت . مگر نه اینست که خدا هر کس را با چیزی امتحان می کند یکی را با پول ، یکی را با فرزند ، یکی را با همسر بداخلاق و ... به این فکر کن که خدا تو را به این شکل امتحان می کند . صبور باش تا از زمره ی صابران محشور شوی ....

شب جمعه بود . منزل مادرشوهرم میهمان بودیم . در کنار مادر همسرم نشسته بودم . اعضای خانواده هم کنار هم نشسته بودند . مادرهمسرم رو به آقا سید گفتند: برایت خورش کرفس درست بکنم ؟ آقاسید رو به مادر گفتند : نه من خورش کرفس دوست ندارم .ممنون یه چیز ساده تر درست کنید. مادر همسرم نگاهی کوتاه به من انداختند و طبق عادت همیشگی گفتند : خورش کرفس دوست نداری ؟!! تو که تا قبل از ازدواجت کرفس می خوردی چی شده که دیگه دوست نداری ؟ از بس چیز درست و حسابی نمی خوری اینقدر ضعیف شدی . نگاه کن ببین هرکس ازدواج می کنه چاق می شه تو برعکسی هر روز داری ضعیف تر می شی . 

داغ شدم . چهره و کلام استاد از جلوی چشمانم عبور کرد. چهره ی همسرم پر از نگرانی شد . می دانستم که نگران ناراحتی من است . به مادرشان نگاه کردم از ته دل خندیدم . در میان خنده هایم رو به ایشان ادامه دادم الهی من فداتون بشم اینقدر مهربونی شما . چقدر با احساسی شما . 

همسرم با دیدن احساسات و خنده من کاملا شوکه شده بود . مادر ایشان هم با خنده های من خنده شان گرفت و شروع کردند به خندیدن . پشت سر ایشان همسر و پدرشوهرم هم شروع کردند به خندیدن. 

وقتی به خانه برگشتم هر چه در دلم جستجو کردم اثری از ناراحتی و دلخوری نسبت به مادرشوهرم نبود . همه چیز خیلی آرام و قشنگ تمام شد . بی دلخوری و بی نگرانی .

موافقین ۶ مخالفین ۰ ۹۴/۰۴/۱۳
سیده طهورا آل طاها

مادرشوهر

نظرات  (۴۸)

سلام ...
ماشاالله چقد صبورید.
 خانم آل طه خواستگاری دارم که شرایطشون خیلی خوبه و دیروز هم جواب بله رو دادم...یه مسئله ای هست. پدرشون ی آپارتمان دارن و همه بچه ها دریکی از واحدها ساکن هستن و اقا هم میخوان در یکی از واحدها ساکن بشن.
درجلسه دوم گفتگو بهشون گفتم بنده با این قضیه موافق نیستم و ایشون گفتن میدونن یسری مشکلات ممکنه پیش بیاد و نمیخوان برای همیشه اونجا باشن. دیگه من ادامه ندادم و اصرار نکردم( شاید بخاطر این بود که نمیخواستم بره دیگه پیداش نشه!)

حالا هرچی سایت و اینا میخونم همگی نوشتن اصلا طبقه بالای خانواده شوهر نرین..حتی دکتر حبشی و فرهنگ و... همه میگن نرید!!چون ناخواسته موجب کدورت هایی میشه..

خانم آل طه همه چی خوبه فقط این ی مورده...ازطرفی وقتی با خودم فکر میکنم پدر اقا هزینه کردن و اپارتمانی درست کردن که بچه هاشون نزدیکشون باشن حالا من بگم من خونه اماده نمیخوام!! از طرفی وقتی به مشکلاتی که ممکنه ایجاد بشه( مثلا هرلحظه ممکنه بیان خونه ت یا دائما میگن بیاین پایین شام پیش ما یا استقلالت خدشه دار میشه) فکرمیکنم میگم بذار بگم و اصرار کنم که من خونه جدا میام!

خانم آل طه پیشنهاد شما چیه ؟ این اخر هفته که برای صحبت در مورد مراسم عقد و اینا میان بهشون بگمکه من دوست ندارم و شرط ضمن عقد بذارم که انتخاب محل سکونت با انتخاب زن و شوهر باشه؟

یا اینکه برم اون خونه و شرایط رو ببینم؟؟ اگه خوب بود که فبهالمراد اگه نه بعد از اونجا بریم؟؟
پاسخ:
سلام عزیزم. بله توصیه همه مشاوران و البته بنده همینه که به هیچ وجه با خانواده همسر یک جا و حتی همسایه نباشید چون شکاف بین نسلها مشکل ایجاد می کنه. 
اما شما الان به هم نزنین یا کاری نکنین که به هم بخوره. همسر شما گفته دایمی اونجا نیستید ان شاالله یه جوری هماهنگ کنید که هر چه سریعتر بعد یه مدت جدابشید. در این فاصله هم خودتون دیگه باید خیلی مراقب باشید حوصله کنید صبور باشید. خیلی چیزها رو سعی کنین اصلا نبینید نشنوید به روی خودتون نیارید . یه سری مسایل رو از همون اول خیلی محترمانه براشون جابندازید. خلاصه به خودتون بستگی داره که چطور زندگی کنین و چطور ادامه بدین درسته خیلی ها به مشکل می خورن اما هستند کسانیکه سالها با مادرشوهر و اقوامشون زندگی می کنن و خیلی مشکلشون حاد نیست و به هر حال با هم کنار میان. به مهارت شخصی شما در زندگی برمی گرده
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
***** ***** **** *** *** ***** ** *** **** * ***** *** ** ***** ** ********* ******* * ******* ******* *** ******* **** ** *** **** * ** *** *** ******* ***** ***** ** *** ***** ******* ** *** ** ***** ****** *** * *** *** ** ***** ***** * *** **** ******* **** * **** ****** ****** ***** ** ** ******* **** ***** *** ****** ** ***** *** ** ** **** ******

پاسخ:
سلام عزیزم .
اصلا این طور نیست. به هر حال سن ایشون بالا رفته و صبر و حوصله اش کم شده. افراد مسن مثل بچه ها هستن. حساس و کم حوصله و زود رنج. دقیقا عین اونا نیاز به مراقبت و دلسوزی و توجه دارن. موضوع خیلی ساده هست. برای خودت بزرگش نکن. احترام به ایشون تکلیف اخلاقی و شرعی شماست اما واقعیت اینه که ایشون تکلیفی در قبال نگهداری از بچه شما نداره.
جدای از این مطمئن باش بچه ات و خودت رو دوست داره فقط اونروز به هر دلیل حوصله نداشته. فقر آهن یکی از دلایل بی حوصلگیه. افراد مسن باید تغذیه مناسب داشته باشند. عموما درگیر افسردگی میشن و اونوقت حتی تحمل همسرشون و خودشون رو هم ندارن. همه ما یه روز به سن اونا میرسیم . درکشون کنیم تا درکمان کنند.
۲۴ بهمن ۹۴ ، ۱۷:۵۱ خواننده ی قدیمیِ خاموش

سلام بانو

دعا کنین من هم بتونم ظرفیت وجودمو بالا ببرم

خانواده همسرم با همسرم خیلی متفاوتن، عاشق مادیات و مهاجرت خارج کشور عقاید مخالف وووو

هرموقع میرم اونجا بعدش تا دو سه روز روحم گرفته و کدره

وقتی خواستم جواب مثبت بدم ، نیتم این بود که بخاطر همراهی این پسر نجیب و مجاهد صبر کنم ولی دریغ.....

با بی صبری هام اجری باقی نذاشتم ...ه  ه

۲۳ شهریور ۹۴ ، ۲۱:۰۸ از تبار نسیان...
اینهمه گذشت...
اینهمه از خود رد شدن
۱۸ شهریور ۹۴ ، ۱۷:۵۱ از تبار نسیان...
من نمیخوام:(

خب اینطوری که جهنم میشه این دنیا.

پاسخ:
چی رو نمی خواهید؟ 
من اصلا متوجه منظورتون نشدم
۱۶ مرداد ۹۴ ، ۲۱:۰۸ مامان نازنین زهرا
چه خوب دوباره پیداتون کردم.... راستش من هم از این دست حرفها وگاهی با غلظت بیشتر شنیدم...و اتفاقادقیقا رفتاری شبیه این داشتم ...انگار چیزی نبوده ونیست وایضا از طرف خواهر شوهر ...ولی نیت من با شما اززمین تا آسمون فرق داره من بیشتر از روی ترس جواب نمیدم چون شوهرم در هر صورت با من به شدت برخورد میکنه وبا اونها همراهی میکنه حتی با وجود این که اصلا جواب هم نمیدم اصلا اهلش نیستم..هی بگذریم..اما خیلی دوست دارم نیتمو درست کنم تا لااقل ثواب جمع کنم راهی دارین؟
پاسخ:
منم خوشحالم از اینکه می تونم دوباره در خدمتتون باشم. 
بهترین راه و ساده ترینش اینه که نیتتون رو از اینکه از روی ترس جواب نمی دید برگردانید به اینکه برای رضای خدا جواب نمی دم
۰۲ مرداد ۹۴ ، ۰۱:۱۱ عــ ـاکـ ـف ...
در ادامه ی کامنت قبلم:
نمی خوام بگم کسانی که همسر یک طلبه یا روحانی هستند،
تمام خصوصیات خوب اخلاقیشون به اونا برمیگرده و ناشی از همنشینی با اوناس!
اما مثلا خاله ی خودم همسر یک روحانیه!
یک روحانی که برای من سمبل یک مرده!
و آرامش همیشگیش باعث انتقالش به خاله ی من هم میشه!
و به خاطر همین خاله ی من از این رفتارای شما زیاد داره!
حتی خودم هم هر وقت شوهر خالم رو می بینم آروم میشم!
تا حالا هرچی طلبه دیدم آروم بودن!
احساس می کنم آرامششون خیلی تو زندگیا تاثیر داره!
شاید حس نشه!
ولی تاثیر خودشو میذاره!
بعضی وقتا فکر می کنم آرامششون ناشی از ایمان و اطمینانشون به خدا می شه!که جای هیچ نگرانی ای دیگه براشون نمیذاره!
(کاملا برداشت شخصیم بود!
هر چی که از زندگی خاله ام با چند تای دیگه از آقایون طلبه دیدم گفتم!
شما میتونی رد کنی)
:)))

پاسخ:
حقیقتش تا حد خیلی زیادی همین طور هست که شما می فرمایید. هر چند این قشر هم مثل بقیه ممکنه دچار خطا بشن اما اغلبشون بخاطر بعد مذهبی که دارن آرامش خاصی هم در رفتار و حتی نگاهشون هست . من کلا آدم عجولی هستم و ایشون همیشه منو آروم می کنن. یه مطلب دیگه که الان یادم اومدم خیلی مواقع هم شده که خانواده من رفتارهای نامناسبی داشتن یا بیان خوبی نسبت به ایشون نداشتن اما وقتی من می بینم که ایشون با متانت و آرامش و صبوری از کنار مسئله عبور می کنه طبیعتا من هم ترغیب می شم به جبران و سعی می کنم لااقل اندکی مثل ایشون باشم .
خدا ان شاالله زندگی مهدوی قسمت شما و خاله محترمتون کنه 
۰۲ مرداد ۹۴ ، ۰۱:۰۴ عــ ـاکـ ـف ...
چه برخورد منطقی ای!!!!
من اگر بودم...........!
:///////
واقعا صبرتون ماشاءالله داره
:)
پاسخ:
نه این طوری ها هم نیست گاهی من صبری را که باید داشته باشم ندارم
۲۳ تیر ۹۴ ، ۰۵:۰۷ نجمه خانم
نظرم قابلیت تایید ندارد؟
خوب در این صورت نمی شود قدم رنجه کنید در وب خودم پاسخ را بگذارید؟
پاسخ:
کدوم نظر عزیزم
شما یه نظر این پست داده بودید من پاسخ دادم . تایید هم شده . مگه کامنت دیگه ای گذاشته بودید؟
۲۱ تیر ۹۴ ، ۱۵:۵۲ یه دختر خسته
سلام 
من یه دختر 28 ساله ام، لیسانس نرم افزار دارم ولی سرکار نمیرم، 5ساله چادری شدم و توی شرکتهای خصوصی دوست ندارم کار کنم(اصلا به خاطر ظاهرم بهم کار نمیدن) و برای ارشد خوندن هم از نظر مالی شرایطشو ندارم ، خیلی دوست دارم بنده خوبی باشم ولی  باخودم میگم بهترین دوران جوونیم که دوران امتحانم بوده رو با گناه از دست دارم و الان خیلی افسرده و به شدت عصبی شدم، خیلی به مطالعات دینی علاقه دارم و دوست دارم کتاب بخونم ولی حقیقتا نمیدونم چکار کنم
یه روز میگم بشینم واسه ارشد بخونم ، یه روز میگم برم سرکار یا اینکه مطالعه کنم ،عاشق مطالعه دینی هستم ولی نمیدونم از کجا شروع کنم، یه مدتیه دارم خودم قران حفظ می کنم ولی امیدی به آینده ندارم و ....
ولی بازم نمیدونم چکار کنم، احساس میکنم شدیدا از هم سن و سالام عقب موندم
دیگه بریدم ، تپش قلب شدید گرفتم، شما یه برنامه به من بدید ، چکار کنم
پاسخ:
علیک سلام عزیزم
خواهر گلم این چه حرفیه که شما می زنی ؟ اینکه شما تونستی مسیر درست رو دقیقا در ایام جوانی پیدا کنی خیلی مهمه . اینکه تونستی به خودت غلبه کنی و اجازه ندادی محیط برات تصمیم بگیره بلکه خودت برای خودت تصمیم گرفتی .یعنی اینکه شما آغوش خدا را یافته اید .کافیست به او اعتماد کنید و خودتان را هم باور داشته باشید .
مسئله اینجاست که باید در خلوت با خودتان تصمیم بگیرید بهترین و ساده ترین کار اینه که روی یه برگه امکانات مالی و اجتماعی تون رو بنویسید بعد کارهایی رو هم که تصمیم دارید انجام بدید بنویسید و ببینید که برای رسیدن به تصمیم هاتون چقدر امکانات دارید و باامکانات موجود می تونید به کدوم تصمیم برسید . مثلا اگر فکر می کنید کار کردن براتون در اولویته ببینید چندجا هست که می تونید در آن جا مشغول بشید ایا موقعیت اجتماعی و مالی شون مناسب شما هست یا نه ؟ بعد ببینید در فاصله پیدا کردن کار ، چکار می تونید بکنید تا اوقات فراغتتون که باعث این آشفتگی در شما بشه رو پر کنید . می تونید موقتا مشغول تحصیل در یکی از حوزه ها بشید یا اینکه برای شرکت در کنکور ارشد اماده بشید . همه اینا نیاز به یک دقت نظر داره از طرف خودتون . من احساس می کنم شما باید وارد جریان آب بشید تا زمانیکه فقط تصمیم می گیرید اما دست به کار نمی شوید اوضاع همینه . بهتره بعضی از تصمیم ها رو با توجه به موقعیت و امکاناتتون عملی کنید و پشتکار هم داشته باشید . توصیه می کنم کار حفظ رو در یک مرکز معتبر و خوب ادامه بدید نه شخصی . احتمالا خیلی موفق نمی شید حسن رفتن به مراکز حفظ قرآن آشنایی با افراد مختلف و دوستان خوبه که خودش بخشی از زمان رو برای شما پر می کنه . موفق باشی عزیز دلم 
۲۱ تیر ۹۴ ، ۱۰:۳۳ نجمه خانم
سلام 
به توصیه بهشت زودهنگام اومدم 

چطوری تونستی از ته دل بخندی؟؟

از ته دلشو میگم نه خندیدن رو ها...

خنده ای که باعث شده اون ها هم بخندن خنده تصنعی نیست و شما میگی داغ شدی..
چطوری از ته دل خندیدی؟
پاسخ:
سلام نجمه بانو
خوش اومدی گلم 
چطور تونستم ؟؟؟ در یک لحظه تصمیم گرفتم و بعد از ته دل خیلی جدی و واقعی خندیدم. در اون یک لحظه فکر کردم می تونم سرم رو پایین بندازم و سکوت کنم و خون خونم رو بخوره بعد هم خیلی جدی و با اندکی ترشرویی به همسرم هشدار بدم که از این رفتار مادرش ناراحت شدم . می دونستم که بعدش همسرم هم از این رفتار مادرش پیش من شرمنده می شه و با نهایت تاسف و شرمندگی ازم عذرخواهی می کنه و من قطعا دوست ندارم همسرم برای کاری که مقصر نیست ازم عذرخواهی کنه . به خودم گفتم مادرشه دیگه چکار می تونه بکنه؟ اگه من جاش بودم توقع داشتم همسرم چطور رفتار کنه؟ به روم بیاره؟ یا نه محترمانه و دوستانه از کنار مسئله رد بشه .این اون چیزی نبود که می خواستم
کار بعدی که می تونستم بکنم این بود که مودبانه از مادرشوهرم دلیل این رفتارش رو بپرسم و بهشون بگم که رفتارش ناراحتم می کنه . ولی فکر کردم دیدم نفس خودم اون لحظه حتما در پوستش نمی گنجه احساس کردم باید این نفس را ادب کرد . این هم اون چیزی نبود که دنبالش بودم . 
به توصیه استاد عمل کردم صبر...... در عین اینکه از حرفشون در وهله اول ناراحت شدم داغ شدم اما بعد تمام شد ... هیچی ازش نموند . تصمیم گرفتم و بعد هم ...
۲۰ تیر ۹۴ ، ۱۲:۲۸ بانوی گمنام
سلام طهورا جان
عبادت خالصانه شب های قدرتون قبول درگاه حق
ان شالله بهترین تقدیر الهی نصیبتان
کربلا ...
پاسخ:
سلام عزیزم 
سلامت دارید ان شاالله که خداوند بهترین ها را نصیب شما بکند .
کربلاااااااااااااااااااااااااااااااااا ...............
۱۸ تیر ۹۴ ، ۱۵:۴۰ گمنام آشنا
سلام سییده طهورا جان

راهی که میفرمایید استاد مقابل روی شما قرار دا د را رفته ام

آنقدر لذت بخش است و شیرین که الان دارید حسش می کنید


من هم امتحانی سخت داشتم

و و قتی همانطور که خدا می خواست عمل میکردم چنان محبتی از خدا در دلم قرار می گرفت که شیطان فرصات گذاشتن تخم کینه در دلم نداشت


ما قدر نمی دانمیم


که......


مادر شوهرامون

خواهر شوهرامون

جاری هامون چه امتحانای ساده ای برامون هستند اگر.....


خدایی عمل کنیم
پاسخ:
علیک سلام عزیزم . شما ماشاالله استادی عزیزم . بی شک خیلی از من جلوترید . موفق باشید
سلام
واقعا واسه من عجیب بود...
یعنی من به شخصه اگر جای شما بودم یه داد و هوار راه می نداختم...
التماس دعای صبر.....
پاسخ:
سلام عزیزم.
اینو که حتما شوخی می گید و شکسته نفسی می فرمایید شما صبور تر از این حرفهایید
محتاجیم به دعا گلم 
۱۸ تیر ۹۴ ، ۱۱:۰۳ عاشق ولایت
سلام من هنگ کردم صددرصد
اینم سایته
هی میگم چراکسی بهم سرنمیزنه کاشف به عمل اومدادرس اشتباه دادم
قبلا سایت ساخته بودم اما رمز وکاربری یادم نبود
به خاطرهمین زدم paveh8
واقعا چی بگم به خودم خوبه
پاسخ:
سلام !!!!!!!!
چی شد ؟ یعنی آدرست  رو اشتباه داده بودی؟ 
بیا یه هم فکری بکنیم یه چیزی بهت بگیم ...!
۱۸ تیر ۹۴ ، ۰۱:۵۰ ♡بهشـــت زودهنـــگــام♡
انشالله خداوند هرچی تو این شبها از  معرفت و عشق به بزرگان و اهل دل عطا کرده به شما نازنین هم عطا کنه...
خیلیییییییییی برام دعا کنین... ازین در سطح و پوست موندن بیزارم... برام پرواز را دعا کنین...
پاسخ:
سلامت باشید عزیزم محبت دارید ان شاالله خداوند شما را هم از برکات این شب بهره مند فرماید
محتاجیم به دعا . برایتان از خدا عاقبت به خیری را خواستارم
سلام مشاور صبور!!
این شب ها بین جماعتی دعا می خونم، دعا میکنم، شب زنده داری می کنم و ...
اما همه چیز ظاهری، چون به دلم نمی شینه، چون هنوز با خودم صاف نیستم، چون میدونم خیلی جاها حسابی گیر دارم، با خیلی ها مشکل دارم، با خودم مشکل دارم و ... خودم می دونم کی ام، خدا هم می دونه من کی ام، می دونم خیلی جاها نمی تونم اونطوری باشم که او میخاد

باهاش صاف و صادقم حتی در کجروی ها، فکر کنم به خاطر همینه که دلم آرومه. اما یک ترسی از عاقبتم دارم، از اینکه این چیزی که اسمش را گذاشتم آرامش، صداقت و ... نکنه بی خیالی باشه، نکنه دوری از او باشه، نکنه من را به حال خودم رها کرده و من دارم خودم را فریب میدم.

این شب ها که همه دارند بر سر میزنند، زار زار به درگاهش گریه می کنند، جزع می کنند، زیادی با ارامش باهاش حرف زدم، دریغ از یک قطره اشک.

طهورا از اینکه بنده نباشم و آزاد باشم می ترسم.
چه کنم؟؟؟
پاسخ:
رهگذر عزیز باسلام.
بهترین کسی که می تونه خط کش اعمال باشه برامون ، خود ما هستیم . خود ما هیچ وقت به ما دروغ نمی گه . جاهایی که گرفتار کبر شدیم جاهایی که صدقه هامون برای خودمون بود نه خدا جاهایی که تهمت زدیم غیبت کردیم دروغ گفتیم همه اش در حافظه نفس لوامه ما ثبت می شه و توان کتمان آن را نداریم . باید به قلب رجوع کنیم قلب خانه خداست . تا زمانیکه شیطان در آن تخم گذاری نکنه پاک باقی می مونه . آرامش قلبی چیز خوبیه اما نداشتن بکا(اشک) برای اهل طریق بی معناست . برای اشک داشتن گاهی باید به چشم ها التماس کرد. دقت کنید ببینید نمازهایتان خصوصا نماز صبح قضا می شود یا نه ؟کبر هم بسیار خطرناک است خودم و شما را توصیه می کنم برای فرار از آن .ببینید که جنود رحمانی در شما بیدار تر است یا جنود شیطانی ؟باید سیر صعودتی تان را تقویت کنید . هشیار باشید که سیرهای دایره ای زنگ خطر است . مثل وقتی که مثلا به زیارت می روید یک پله صعود می کنید اما بعد غیبت می کنید و همان یک پله را دوباره نزول می کنید دوباره نماز مستحبی می خوانیم صعود می کنیم اما صدقه با منت یا برای خودمان می دهیم نزول می کنیم اینها خطرناک است .حرف برای گفتن زیاد است . 
۱۷ تیر ۹۴ ، ۱۷:۳۸ از جنس باد
سلام
طهورا جون امروز یکی یه سوالی ازم پرسید
گفت خوب شبای قدر باید بیدار بود و احیا کرد
حالا اگه من بین ساعت 10 تا 12 یا 10 تا یازده یساعتی بخوابم و بعد اون بیدار باشم تا نماز صبح مفهوم شب زنده داری از بین رفته؟
من جواب دادم فک نکنم ایراد داشته باشه ولی حالا از دوستم میپرسم بهت میگم.
 ایرادی داره؟
پاسخ:
سلام عزیزم. نه اشکالی نداره عزیزم .بیشتر توصیه به شب زنده داری همراه عبادت استغفارو... شده و استراحت های کوتاه اشکالی نداره.
شرمنده م این همه وقتتونو گرفتم طهورابانوجانم
۱۷ تیر ۹۴ ، ۱۴:۰۴ آویزووووووووووون
سلام علیکم و رحمه الله
آقا اولش بگم من یه پیام سلام و مبارک باشه و چقد اینجا قشنگه قبلا داده بودم که انگاری نیومده
این پستتو دوست داشتم ....خوب بود...
و البته به درد تازه عروسا میخورد...هه
طهورا جان برات دعا میکنم موفق باشی و خانواده ات سلامت
پاسخ:
علیک سلام عروس بانو
آغا منم از آخرش بگم دو پیام شما به دستم رسید و هر دوش هم تایید شد و کلی جواب هم زیرش برات نوشتم و ابراز خرسندی کردم که آخیش پیدات کردم و دیگه می تونم سر به سرت بگذارم .
به پای پستای شما که نمی رسه . سلامت باشید عزیزم.
چاکریم .............

سلام و عرض ادب و احترام بر طهورای عزیز،

طاعات و عبادت های شما قبول. من تاوان هستم و شرمنده شما. 

یادم هست اولین روزهایی که قدم در فضای مجازی گذاشتم، نه کسی را میشناختم ونه وبلاگ ها را. آن روزها به توصیه همسرم و صرفاً برای رهایی از بیکاری به وبلاگ نویسی رو آوردم و حقا که برایم بسیار مفید و با برکت بود. همان روزها از منشاد خواستم با توجه به شناختی که دارد چند تا از وبلاگهای خوب و ارزشی را به من معرفی کند. جالب بود که ایشان همان موقع گفت وبلاگ های خوب زیادند. اما، فقط شما و انار بانو را با اطمینان توصیه کرد. یادم هست که من هم اولین کامنت ها را برای شما و انار گذاشتم و بعد ها هم آرام آرام با بقیه ارتباط برقرار کردم و به برکت همین کار ارزشمند الآن خیلی چیز ها آموختم و با افراد زیادی هرچند مجازی آشنا شدم.

طهورای عزیز، من در این مدت از نوشته های شما بسیار بهره می بردم و از مشاوره هایی که به این و آن می دادی بیشتر می آموختم. در واقع بصورت چراغ خاموش خیلی چیز ها از شما یاد گرفتم. و الآن آموخته های زیادی از شما به یادگار دارم. ان شاءالله در مسیرحق ثابت قدم باشی و برای من هم دعا کنی. واقعش این است که الآن به شدت درگیر بچه داری و امور خانه هستم و واقعاً وقت کافی و لازم برای نوشتن ندارم و الاّ منشاد عزیزرا تنها نمی گذاشتم.

ببخشید که از این طریق برایت کامنت می ذارم . این عیب بیان است که اسم نویسنده وبلاگ را، هم در لب تاب منشاد و هم در کامپیوتر خانه ثبت کرده به همین دلیل با اسم خودم نمی شد کامنت بگذارم.
پاسخ:
تاوان عزیز و مهربانم سلام . طاعات شما قبول عزیز دل . قدرتان پر برکت باد .
فقط خدا می داند چقدر دلم برایت تنگ شده است . به محض خرابی بلاگفا ، یکی از نگرانی هایم گم کردن شما بود . از بعضی ها سراغتان را گرفتم اما بی فایده بود . خیلی خوشحالم که خوبی. همین واقعا کافیست . 
کارکردن در بیان برایم سخت است . بلاگفا با تمام عیب هایش برایم راحت تر بود . امیدوارم که هر روز بهتر از دیروز باشید و فرزندانی سالم و صالح را به میهن اسلامی مان تقدیم کنید . امید دارم که باز هم هر از گاهی با کامنت هایتان مرا از حالتان باخبر کنید . می دانم توقع زیادی است اما دل است دیگر کاری نمی شود کرد .
۱۶ تیر ۹۴ ، ۱۵:۵۳ نشانه گمنام
سلام و عرض ادب
طهوراجان طاعات و عبادات قبول
شهادت مولا علی ع بر شما تسلیت
پست جدید گذاشتم تونستین سر بزنین
یا علی االتماس دعای فرج
پاسخ:
سلام عزیزم
طاعات شما هم قبول باشه
شهادت حضرت بر شما هم تسلیت 
ان شاالله چشم
۱۶ تیر ۹۴ ، ۱۴:۵۹ از جنس باد
سلام طهورا جان
یه سوال
تو وب قبلیتون خونده بودم که خوردن رگ گردن مرغ حرومه.... منظور همونه ک وسط گردنه مرغه و رنگش سفیده؟
پاسخ:
سلام عزیزم اگه سوالتون این بوده من دیدم بهش جواب دادم اما توی این پست نبود . یادم نیست توی کدوم پست بود.
بله حرامه همون رگ که داخل گردن مرغه.
سلام طهورا جان طاعات قبول.خوشحالم دوباره پیداتون کردم استرسی داشتم که نگو...توی این شبهای عزیز خیلی برام دعا کن
پاسخ:
سلام هانا جان . خب خدا رو شکر که پیدا کردید. محتاجیم به دعا عزیزم
سلام چه خوبه که از تجربیاتتون میگید. برای افراد مجردی مثل من بسیار مفیده که هم یه پیش زمینه فکری داشته باشم هم راه حل منطقی.و البته به نظرم هدیه هم در روابط خیلی میتونه تاثیر گذار باشه و افراد و بهم نزدیک کنه.
پاسخ:
علیک سلام عزیزم سلامت باشید انجام وظیفه می کنم . بله هدیه دادن هم راه خوبیه اما راه حل نهایی نیست 
۱۶ تیر ۹۴ ، ۰۳:۰۷ شمیلی همسرم
لطفا اگر اطلاعات دینی درباره گوشت ها دارید بدید. سپاااااااااااااااااااااااااس
۱۶ تیر ۹۴ ، ۰۳:۰۲ شمیلی همسرم
سلام مهربون
میشه درباره گوشت ها یه توضیحی بدید!!
شنیدم روایت داریم گوشت گاو سمه و گوشت گوسفند شفا!!
درسته ؟؟!!
ما بیشتر از گوشت گوساله استفاده میکردیم. حذفش کنم؟؟!!

یا برای حذف گوشت مرغ ماشینی نظری ندارید؟؟!!
همش هورمونه. میدونم. اما خیلی از غذاهامون با گوشت مرغه. شما حذفش نکردید؟؟!!

اطراف ما مرغ محلی کاملا در دسترسه و همه جا پیدا میشه. اما خیلی گرونه و قابل مقایسه نیست!!!!!!!!!!!!!!!!!!
نمیدونم چیکار کنم! خیلی ذهنم درگیره!
کمککککککککککککککککککککککککککککک
پاسخ:
سلام خانوم گل عزیزم
بله گوشت گوساله سرد هست و اصلا مناسب نیست . سعی کن تا جاییکه برات مقدوره ازش استفاده نکنی به جای اون از گوشت گوسفند یا شتر استفاده کن . ضمن اینکه طعم گوشت گوسفند بهتر از گوساله هست .
نه لازم نیست مرغ رو حذف کنی اتفاقا این دغدغه منم بود و همسرم هم که در دانشکده دامپزشکی بودند با یکی از مسئولین ارشد دانشکده دوست صمیمی بودن از ایشون در همین مورد پرسیده بودن و ایشون هم کاملا مطمئنشون کردن که آنچه به مرغها داده می شه واکسنه و هورمون نیست . اما شما اگه براتون مقدوره از مرغ های محلی استفاده کنید البته یه سری خطرات هم هست که نباید ازش غفلت کنید مثل بیماری های مشترک دام و انسان . در صورت اطمینان از این مسئله از مرغابی و اردک استفاده کنید الحمدلله که شما به منابع اصیل طبیعی نزدیکید آرزو می کنم منم ساکن شهرهای شمالی بودم تا اون وقت می توانستم از این منابع استفاده کنم . 
من بعضی غذاها رو با گوشت مرغ باید درست کنم . غذاهایی مثل مرغ هندی . کراکت مرغ. مرغ مجلسی . ته چین مرغ. مرغ مکزیکی. هویچ پلو با مرغ. کوفته تبریزی. جوجه.. به نظرت جایگزین دیگه ای برای این غذاها هست ؟ فقط باید از مرغ استفاده کنم !
۱۶ تیر ۹۴ ، ۰۱:۱۲ ♡بهشـــت زودهنـــگــام♡
التماس دعا بانوی دوست داشتنی بلاگ....
پاسخ:
سلام ساکن بهشت .
۱۶ تیر ۹۴ ، ۰۰:۵۵ پرواز تا بینهایت
سلام طهورا جون
طاعاتتون قبول
بالاخره پیداتون کردم... هووووراااا دی:
خیلی دلم واستون تنگ شده بود
واقعا این امتحان سختیه . منکه اوائل ازدواجم بدجوری سرافکنده ازش بیرون اومدم...هرچی بیشتر تلاش میکردم کمتر موفق میشدم... کلا بنظر من خدا منو امتحان نکنه بهتره نمیدونم چرا امتحان شدن اینقدر سخته.. دی:
واسه ما هم خیلی دعا کنید.
راستی میشه پست تربیت فرزند بذارید بازهم الان من تو وضعیتی هستم که به شدت موندم با این گل پسرم چیکار کنم خیلی به راهنمایی هاتون نیاز دارم
پاسخ:
علیک سلام عزیزم
طاعات شما هم قبول 
شما محبت دارید منم از دیدن شما خوشحالم
چشم ان شاالله . اما شما مصداقی بفرمایید کوچولوتون چه مسئله ای داره تا بتونم کمکتون کنم
سلام.زندگی باخانواده همسرهم امتحانه؟بعدازهشت سال واقعا دیگه بریدم.
خییلییی دعامون کنید.خواهش میکنم.حال دل وروحم داغونههههه.دلم برای فاطمه خانم تودلم میسوزه 
پاسخ:
سلام عزیزم بله واقعا کار سخت و دشواری هست برای همینه که حضرت علی توصیه می کنن ازهم تا 40 منزل فاصله داشته باشن
محتاجیم به دعا . چی شد عزیزم مگه نتونستی سمت خودتون خونه پیدا کنید . 
بی طاقتی نکن شما که خیلی صبور و آروم بودی الان چی شده ؟
۱۴ تیر ۹۴ ، ۲۲:۱۴ از جنس باد
همین پست نظر گذاشته بودم
پاسخ:
عزیزم نظری نیست . دوباره زحمت بکشید
عزیزم احسنت میگم استادی واقعا استادی وقتی اینجور رفتارهارو از کسی یاد میگیرم کیف میکنم و دوست دارم از این نعمت الهی که به خانم‌ها داده (مهربونی وزبون شیرین) بهترین و بیشترین استفاده رو ببرم .
البته در مورد مادرشوهرمم بگم که خیییییلی گُله مادر دو طبقه در یه ساختمان باهم زندگی میکنیم خیلی خیلی خدارو شکر هوامو داره اگه اون نبود نمیدونم پسری رو چطور رفت و رو می‌کردم آخه خیلی کولیک داشت الان الحمدالله خیلی بهتر شده 
اما خوب خواهرشوهر دوتا و جاری ۳تا دارم میتونم از این روش برای رفتار با اونه استفاده کنم(آیکون یه عروس ذبل)
راسی میخواسم از این تریبون استفاده کنم و به یارشیخ عبدالزهرا سلامی کنن و بگم بامعرفت کجایی دلمون تنگیده واسه خودت نوشته‌هات خطراتت هنوز منتظریم او روضه خواند و .... بقیش چی شد بی انصاف ما رو تو خماری گذاشتی که......
پاسخ:
نه بابا عزیزم این حرفا چیه ماشاالله شما خودتون توانایید من باید شاگردی شما رو بکنم
خدا ان شاالله به ایشون عمر با عزت بده و به شما هم سربلندی عطا کنه.
یار شیخ به همتون سلام می رسونن ایشون هم وبلاگشون رو راه انداختن توی لینک هام هست . منتقل شدن به بلاگ.
الان در دور دست ها سیر آفاق و انفس می کنن . خدا ان شاالله بهشون عزت بده . 
۱۴ تیر ۹۴ ، ۱۵:۲۶ از جنس باد
پس نظر من کو؟
پاسخ:
نظر برای این پست ؟
فکر نکنم چیزی اومده باشه ! من همه رو تایید می کنم .
ای بابا اینم شده بلاگفا لابد!
۱۴ تیر ۹۴ ، ۱۴:۴۷ نشانه گمنام
سلام و عرض ادب
طهوراجان طاعات و عبادات قبول
آخرش برام خیلی جالب بود که با خنده قضیه رو تموم کردین چقدر خوبین انشاءالله هممون بتونیم این مدلی باشیم نه تنها با مادر شوهر بلکه در مقابل  خیلی کسای دیگه
ممنون از پستتون
یا علی التماس دعای فرج
خوشحال میشیم به کلبه ی ما هم سری بزنین

پاسخ:
طاعات شما هم قبول باشه ان شاالله
سلامت باشید 
چشم به شرط حیات خدمت می رسم 
۱۴ تیر ۹۴ ، ۱۴:۰۲ بنده ی خدا
سلام
خوش به حالتان که انقدر خود دار میتونید باشید
برای ما هم دعا کنید
خدا خیلی به من لطف کرده و مادر شوهری نصیبم کرد که هوامو داره و حرفی نمیزنه که ناراحت شم، وگرنه من که خیلی عقبم...
پاسخ:
سلام عزیزم بنده خوب خدا
خدا به مادرشوهر شما خیر دو دنیا عطاکنه و شما رو هم با مادرسادات محشور کنه ان شاالله
۱۴ تیر ۹۴ ، ۰۲:۳۸ ♡بهشـــت زودهنـــگــام♡
ولی من هیچوقت نمی تونم حرفمو به کسی که ناراحتم کرده بزنم:((
خیلیم بده
اکثر اوقات تو تنهایی همش خودخوری میکنم و خیلی که سرریز شه به همسر بنده خدا غر که نه درددل میکنم
همین زنجیریه که شما میگین
به قول نقی این مسائل زنجیر وار ادامه دارن!!
چطور بتونم حرفمو بزنم؟

پاسخ:
این خصلت رو تقریبا همه خانمها دارن . اما در واقع کار اشتباهی هست . بهترین کسی که می تونه بهتون کمک کنه خودتون هستین باید یکبار امتحان کنید تا ببینید هیچ اتفاق بدی نمی افته وقتی شما در کمال آرامش و متانت و ادب صحبت کنید هیچ چیز بدی اتفاق نمی افته. اگر می بینید که رودر رو شدن کار سختی هست تلفنی بگید . می تونید قبلش نکات مورد نظرتون رو روی یه برگه بنویسید که فراموش نکنید و هول نشید . سعی کنید آرامش خودتون رو حفظ کنید بار اول قطعا سخته اما کم کم براتون راحت می شه . و می بینید که محسنات زیادی داره
۱۴ تیر ۹۴ ، ۰۰:۳۷ همسر سید علی
سلام بانو 
مادرشوهر امتحان بزرگ من 
کلا بین من و خانواده همسرم تفاوت فرهنگی و شکاف بزرگ فرهنگی وجود داره که همه مشاورها متعجب از اینن که چطور شده با این همه تفاوت من و سید هم رو برای ازدواج و ادامه زندگیمون انتخاب کردیم
ان شالله که من هم بتونم سر بلند  بیرون بیام از امتحانات خداوند 
دعا کنید 
که دعا اثر دارد

پاسخ:
علیک سلام عزیزم
گاهی عروسها امتحان می شوند برای مادرشوهر ها و گاهی هم مادرشوهر امتحان می شود برای عروس. مهم این است که چطور از این امتحان سربلند بیرون بیایند.
بعضی وقتها از دل همین تفاوتها و شکافهای بزرگ جوانه هایی سبز می شود تماشایی ... مهم این است که از این شکاف و تفاوت پله های صعود درست کنیم برای خودمان .
۱۳ تیر ۹۴ ، ۲۲:۰۱ عاشق ولایت
حساس نشو حساس نشو
پدرومادر برفرزندولایت دارند
پاسخ:
مگه داریم ... مگه می شه ؟
بیام برات ؟
۱۳ تیر ۹۴ ، ۱۹:۴۶ یار شیخ عبدالزهرا(یار طلبگی و هزار و یک...)
سلام
آره واقعا روزه منو برده!
گرمترین شهر استان با دمای میگن ۵۰ ولی من فکر میکنم الکی میگن ما قالب تهی نکنیم.
آفتابش پوست آدمو برمیداره!
لب مرزم که هست شاید یه سر تا خارج هم رفتیم(((؛
احتمالا مشکل از اینترنتمونه.
چون نه گوگل باز میشه نه بلاگفا نه سایت حوزه خراسان.
فعلا گوشه اتاقم :-D 
پاسخ:
آخ الهی بمیرم . اتفاقا به آقای حسینی می گفتم شرایط اونجا رو . کاش اینقدر طولانی مدت نبود . این طوری خیلی خسته می شید.
خیلی توی آفتاب نرو برای شما که عادت نداری ممکنه ناراحت کننده باشه . 
می گم تا اونجایی یه سر هم برو خارج . ببین این خارج خارج که می گن کجاست. سوغاتی هم بیار.
حالا نری پناهنده شی ؟ 
همون گوشه بمون جات خوبه تکون نخور . 
سلام بانو
میگم این بلاگ هم دست کمی از بلاگفا نداره، الان چند دفعه اومدم نظر بگذارم نشده.
یک دفعه پست می آمد قسمت نظرات نمی آمد
یک دفعه پست هم نمی آمد فقط اسم در سایت می آمد
یک دفعه اصلا باز نمی شد
کلا مصیبتیه!

دو سوال داشتم:
ـ چطور میشه وقت انسان برکت پیدا کنه؟ در صورت امکان مصداقی توضیح دهید.
ـ اگر فردی بخواهد مثل شما یک مشاور و نویسنده خوب بشود باید چه مهارت های را کسب کند؟

سوالات شبیه سوالات امتحانات بود؟! یادش به خیر
پاسخ:
سلام عزیزم . بله کاملا درست می گید من بعد از سه ساعت تلاش موفق شدم وارد قسمت مدیریت بشم . خیلی اذیت می کنه . گمانم دست کمی نداره .
استاد اخلاق ما می فرمودن بعد از هر نماز واجب بدون اینکه صورت نماز رو به هم بزنید تسبیحات حضرت زهرا بگید و بعد از اتمام تسبیحات یک لااله الاالله بگید وقت شما وسعت پیدا می کنه . من امتحان کردم واقعا همین طور شد.
در مورد نویسندگی یه استعداد ذاتی باید وجود داشته باشه من از وقتی که خوندن و نوشتن یاد گرفتم به طور غریزی می نوشتم و گاهی شعر می گفتم . پدرم هم همین طورن . انگار یه چیز ارثیه . اما بعد از استعداد ذاتی حتما باید در کلاسهای مخصوص شرکت کرد تا این استعداد جهت بگیره نقاط قوت و ضعف قلم رو بشناسیم . بعد هم تا می توانیم باید کتابها و رمانهای خوب و قوی بخوانیم و در کنارش بنویسم گسترش لغات هم در این زمینه مهمه نباید ازش غافل شد . شرکت د ر مسابقات می تونه کمک زیادی بکنه تا نقاط قوت و ضعف کشف بشه .
در مورد مشاور شدن باید هم علمش رو داشت هم تجربه هم فن بیان هم باید به لحاظ اعتقادی اونقدر قوی بود که حرف و کلام تاثیر روی شنونده داشته باشه می شه کلاسهای دانشگاه رو شرکت کرد و در کنارش حتما حتما حتما در کلاسهای مشاوران مذهبی شرکت کرد مطالعه در این زمینه زیاد داشتن هم خیلی مهمه . می شود هم کلاس های دانشگاه رو شرکت نکرد اما باید در کلاسهای مشاوران مذهبی شرکت کرد در ضمن شروط دیگه ای هم که عرض کردم باید و الزاما باشه وگرنه موفقیت به دست نمیاد
الحمدلله که خدا وجودتون رو وسعت داد.
التماس دعا زیاد
پاسخ:
محتاجیم به دعا . بالا رفتن ظرفیت کار سختیه . دعا کنید در همه مراحل این طوری باشه
۱۳ تیر ۹۴ ، ۱۶:۵۵ شمیلی همسرم
خداروشکر من که با مادرشوهرجان هیچ مشکلی ندارم!
ان شاءلله که تحمل هممون بره بالا. و ریزبینی و حساسیتمون بیاد پایین...آمین
پاسخ:
سلام عزیزم . خدا رو شکر . الحمد لله . 
دعای قشنگی بود 
۱۳ تیر ۹۴ ، ۱۶:۴۷ بانوی گمنام
سلامطهورا جان طاعات و عبادتتون قبول
وقتی پست هاتون رو میخونم همش میگم منم ان شالله همینطور خواهم بود
ولی
هی با خودم میگم خوندنش آسون مرحله عمل سخت ! سخت ....
ان شالله بحق حضرت زهرا تو این شب های قدر حاجت هاتون روا
۱۳ تیر ۹۴ ، ۱۶:۳۵ از جنس باد
سلام خواهر
صبرتون پر برکت
خدا کمی از این صبوری بمن بده
حرف دارم باهاتون
یه سوال:
تو وبلاگ قبلیتون خونده بودم که خوردن رگ گردن مرغ حرام است. منظورتون همون سفیدست که وسط گردنه مرغه؟

اخه واقعا خیلیا نمیدونن و دیدم میخورن. منم بچه بودم میخوردم

پاسخ:
سلام عزیزم . اختیار داری شما خودت استادی 
منظور همون رگ داخل گردن مرغه دیگه رنگش رو یادم نیست . چون خودم از ترس اینکه نکنه توی سوپ حل بشه و مخصوصا بچه ها متوجه نشن و بخورن اصلا نمی ریزم. بله خیلی ها اصلا نمی دونن . حالا اشکال نداره بچه بودید . اما الان اگر استفاده می کنید مراقبت کنید فقط گوشتش خورده بشه
۱۳ تیر ۹۴ ، ۱۶:۲۹ ♡بهشـــت زودهنـــگــام♡
چه احساسات مشترکی!
خیلی مونده تا اندازه ی شما بزرگ شم
واقعا دلی به وسعت دریا میخواد که تیکه بشنوی و قربون صدقه بری ها!
جاریم از راه حل اول استفاده میکنه و به شدت احترام داره
من از سکوت و صبر...ولی امان از درون دلم!!
پاسخ:
بله استاد ما هم غالبا راه اول رو پیشنهاد می کنه چون راه دوم کار سختی هست . راه اول سریعتر به نتیجه می رسه و برکات و محسنات خوبی داره به شرط آنکه همراه با ادب و متانت و احترام باشه .
سکوت و صبر راهی که شما انتخاب کردید دشوارترین کار ممکنه و نتیجه مثبت نداره چون طرف مقابل کار خودشون می کنه اصلا متوجه ناراحتی شما نمی شه و شاید فکر کنه اصلا این مسئله شما رو ناراحت نمی کنه اما در عوض خودتون از درون همیشه احساس سرخوردگی می کنید داغون می شید در خلوتها مرتب با خودتون فکر می کنید که چرا اینو گفت چرا من سکوت می کنم گاهی هم که آستانه تحمل پایین میاد به همسر شکایت می شه و کلا" یه داستان دنباله دار بی نتیجه آغاز می شه 
۱۳ تیر ۹۴ ، ۱۶:۲۶ عاشق ولایت
به نظرم ایشان باید میگفتند غذاساده وحاضری باشه بهتره
نه اینکه بگن دوست ندارم اونم به مادر
احسن به شما که بامنطق پیش رفتید
پاسخ:
اگر ایشون این حرف رو می زدن هم مطمئن باشید باز یه حرفی از توش در می اومد.
اتفاقا آقا سید بسیار در رفتارهاشون نسبت به پدرومادرشون حساس و دقیق هستن . همیشه تمام قد خم می شوند و کف پای مادرشون رومی بوسند و به دستان پدرشون بوسه می زنن. همیشه اصرار دارن که مابین ابروهای مادرشون رو ببوسن . گاهی فکر می کنم اگر من هم پسری مثل ایشون داشتم آیا روی رفتارهای عروسم با پسرم حساس نمی شدم 
۱۳ تیر ۹۴ ، ۱۶:۲۳ یار شیخ عبدالزهرا
سلام
فعلا هستم با این آدرس.
تا بعد خدا چی بخواد.
البته بلاگفا اصلا برای من باز نمیشه
پاسخ:
علیک سلام یار شیخ . کیف احوال ؟ می بینم که به قول نقی روزه تو رو برده . چه خبرا ؟ بعد از تلفنی که بهت زدم یادم اومد که در مورد وبلاگت چیزی نپرسیدم . اما دیگه گفتم مزاحمت نشم .
چرا باز نمی شه . برای اکثرا باز شده من تونستم پست بذارم و تغییر آدرسم رو اطلاع بگذارم هنوزم اونجا دوستان کامنت می ذارن که می رم پاسخ می دم البته بعضی ها هم وبشون کلا حذف شد مثل فاطمه رضوان صاحب وبلاگ زن آقا . بعضی ها هم پست های سال 93 شون از بین رفته . خلاصه کلا بلاگفا قابل اطمینان نیست . 
اما اینجا هنوزم منو اذیت می کنه دنگ و فنگش زیاده . 
۱۳ تیر ۹۴ ، ۱۶:۱۰ علی اصغر کریم خانی
جالب بود
پاسخ:
سلامت باشید متشکرم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">