فرازونشیب زندگی طلبگی ما(همنفس طلبه)

هم قدم تا خدا آباد

همنفس طلبه

طبقه بندی موضوعی

من خواستگاری آغاز

شنبه, ۲ خرداد ۱۳۹۴، ۰۶:۵۰ ب.ظ

مراسم خواستگاری انجام شد ساده بی تکلف مثل همه مراسم های دیگر. بزرگترها گفتند :عروس و داماد بروند با هم صحبتهایشان را بکنند. عروس و داماد چه کلمه ی رویایی و زیبایی. کلی حرف آماده کرده بودم اما دریغ از اینکه آقاسید مجال بدهد من هم یک جمله بگویم چنان بالای منبر رفته بود که پایین هم نمی آمد. حرفهایش که ته کشید گفت : شما حرفی برای گفتن ندارید؟ خدا می داند که آن لحظه چقدر دلم می خواست یکبار دیگر حالش را بگیرم اما نمی شد تا آمدم دهان باز کنم پدر سرفه ی کوتاهی کرد و گفت : خب حرفهایتان هم که دیگه تمام شد تشریف بیارید.

به قول سیده بانو آقا مارو می گی سوسمارو می گی ... قرارنامزدی گذاشته شد برای اواسط بهمن. دلم خیلی شور می زد بحث شیرین مهریه فکرم را خیلی مشغول کرده بود . مادر می گفت : دخترم دانشگاهی است استقلال مالی داره چی کم داره که بخوام مهریه اش را کم بذارم؟ اما من از خواست آقا سید خبرداشتم ۱۴ تا سکه نه کم نه زیاد در غیر اینصورت همه چیز را به هم می زد. من هم که دیگر یک دل نه صد دل رفته بودم پی کارم...

شب نامزدی هم از راه رسید اقوام درجه یک آمدند و انگشتر آوردند چادر سفید و پارچه و یک سبد گل .صحبت به مهریه رسید و قلب من لحظه به لحظه به کف پایم نزدیکتر. پدر گفت ۱۲۴ تا سکه .پدر آقا سید این پا و آن پا شد اگه اجازه بدین نظر آقا سید رو هم بپرسیم؟آقا سید شروع کرد:بسم الله الرحمن الرحیم. مهریه حق زنه و به گردن شوهره که اون رو پرداخت کنه من باید چیزی رو بپذیرم که از عهده اش بربیام وگرنه حق الناس به گردنم می افته. اگه شما اجازه بدین به نام ۱۴ معصوم ۱۴ سکه.

سکوت همه جا رو گرفت. نگاه ها به سمت من خیره شد بابا پرسید: طهورا جان بابا شما موافقی؟ چنان بله ای گفتم که هنوز که هنوز است خودم خجالت می کشم. همه چیز تمام شده بود و مانده بود یک صیغه عقد موقت تا زمانیکه کار آزمایشگاه و محضر تمام شود . نظرها متفاوت بود آخر سر قرار شد برویم سر مزار شهدای گمنام و آنجا صیغه عقد موقت مان را بخوانیم . به مدت ۲ هفته به طور موقت به هم محرم شدیم تا کارهای آزمایشگاه و بعضی خریدهای ابتدایی تمام شود.

به زودی عازم آزمایشگاه شدیم و این آغاز سختی های طهورا شد....



موافقین ۷ مخالفین ۰ ۹۴/۰۳/۰۲
سیده طهورا آل طاها

خواستگاری

نظرات  (۱۸)

۲۲ اسفند ۹۷ ، ۱۲:۴۹ انگیزه برتر
Thanks for finally talking about >من خواستگاری آغاز ::
فرازونشیب زندگی طلبگی ما(همنفس طلبه)
۲۸ دی ۹۷ ، ۱۵:۵۷ بنیاد بین المللی غدیر واحد استان مرکزی
Good way of telling, and good piece of writing
to get data on the topic of my presentation subject matter, which i am going to deliver in academy.
وای خیلی خوبه ساییتون
سلام
من چند روز پیش یه کامنت گذاشته بودم!
به دستتون نرسید؟
پاسخ:
سلام. کامنت شما خصوصی بود. کامنتهای خصوصی قابلیت پاسخگویی و عمومی شدن ندارند. لطفا مجددا کامنت بگذارید و مثل همین کامنت ، آنرا خصوصی نکنید
سلام خواهرجان

ایشون از سفر برگشتن
تو این مدت فکر کردم دیدم کلا نمیخوام این ارتباط باشه،حتی اگه ایشون ادم خوبی باشه،شرایط خوبی نداره برای من حداقل

ایشون دیروز صبح پیام دادن که رسیدن بعدشم من پیام دادم که تصمیمم چیه و کلی فکر کرذم و نظرم منفیه
ایشونم گفتن یه روز به من مهلت بدید تا فکر کنم و نظر خودمو بگم.
پاسخ:
سلام . کار درستی کردید نظر ایشون هم اصلا تعیین کننده و دارای اهمیت نیست این نظر شماست که مهمه و نظرتون هم منفیه تا می تونید از ایشون دوری کنید و دیگه هرگز به پیام هاش پاسخ ندید حواست باشه اگه ایشون ادم درستی نباشه از هزار شیوه روانشناسی یا نرم افزاری و سخت افزاری برای وادار کردن شما به ادامه رابطه استفاده می کنه. اگر احساس کردی قصد ازار و یا سواستفاده رو داره حتما به والدینت اطلاع بده یادت باشه والدینت هر چقدر هم که مورد پسند تو نباشن یا واکنششون تو رو بترسونه امن ترین اغوش برای تو هستن.
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
*******

** ***** ** *** ****
*** *** **** *** *******

*** ** *** ** * *** **********

*** **** *** ** *** ****** *** *********
**** *** **
** *** ********


***** *********

پاسخ:
چی!!!!!؟؟چکار کردی دختر خوب . چرا قبلش مشورت نکردی؟دعا کن اونقدر انسان شریفی باشه که از عکست سواستفاده نکنه.یا شروع به باج خواهی نکنه. ان شاالله که این طور نمیشه اما اگه دیدی قصد سو استفاده داره یا عکست رو به هر شکل یا فتوشاپ شده جایی دیدی وحشت نکن دست و پات رو گم نکن به جای برخورد وحشت زده و ترس الود اولین کاری که می کنی این باشه که با صداقت کامل به والدینت بگو. یادت باشه دادو بیداد احتمالی و مشاجره و دعوای احتمالی از طرف والدنت هزاران برابر بهتر و باشرف تر از باج دادن به این افراده. اما همیشه این خانواده ات هستن که در کنارتن و ازت حمایت می کنن. حتی اگر ایشون واقعا صادق هم می بودن و این وصلت سر هم میگرفت در طول زندگی متوجه می شدی که این شیوه خوبی برای اشنایی و ازدواج نبوده چون کم کم عدم اعتماد از طرف هر دوتون شروع می شد اون کم کم به فعالیتت در فضای مجازی حساس میشد که نکنه یه وقت کس دیگه ای پیدا شه همین طور حتی در فضای حقیقی. شما هم همین حس رو پیدا می کردی کم کم به این فکر می افتادی نکنه همانطور که با من اشنا شد با کس دیگه ای هم اشنا بشه.
سلام

ای وای
حواسم به اینکه بابا راضی نباشه حرام میشه نبود...
خب چشم...
فعلا که نیستن
اومدن جمعش میکنم
ان شاء الله:(
پاسخ:
علیک سلام. افرین به اینهمه منطق شما. خیلی زود می فهمید که چه کار درستی می کنید
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
****** **** *****

***** ******
***** ******** *** ** ****** *** ****** ** ****** ** ** *** ** ** *** ******* *** ** ** *** ********* ***** ******
**** *** ** *** *** **** ****
** *****
* **** ** *****
**** **** ** ******** ** ***** * ******
***** *** ** **** **** * **** *** ** ** *** *** ** ***** * **** ****** ** ** ******* ** ***** * ***** *********
*** ***** ******** ** ***** *** ****** **** ****** **** ** ***** **** **** ***** ************ ** ******* ***** **** **** * ***** *****
**** ***** **** ****** ** ***** ******** **** **** **** ** ***** **** ** ***** **** **** ***** *** ** ***** *****
********* **** ******* **** ** ** *** *** **** ****** ** *****
**** ******** ** ** *** ***** ** ***** ***** *** ***
** ***** ******** ** ***** * ***** ***** * ***** **** **** * *** *** ***** **** ****
*** **** *** *** *******
******** **** *****

پاسخ:
سلام عزیزم. ببین گلم من شرایط روحی و احساسی شما رو الان خیلی خوب درک می کنم . تجربه ی برخورد با افراد مشابه شما رو داشتم . حرفی که می خوام بهت بزنم شاید به نظرت خیلی خوب نباشه شاید فکر کنی دارم با قضیه زیادی سخت برخورد می کنم. شاید تصور کنی تعصب بی جا دارم. شاید بگی من این ادم رو خیلی خوب می شناسم روش شناخت دارم مدتها باهاش کار کردم و ... اما دوستانه و خواهرانه بهت توصیه جدی و اکید می کنم که از پرداختن و ادامه دادن به این مساله جدا خودداری کنی. من موارد خیلی ناراحت کننده و تجربه های بسیار تلخی رو از این دست موارد سراغ دارم که در ان هیچ کدام از دخترها حتی تصورش رو هم نمی کردن طرف مقابل چطور ادمی باشه. همیشه اینجور وقتها ما فکر می کنیم مرگ مال همسایه هست نه برای ما.ما مثل بقیه نیستیم و طرف مقابل ما هم ادم مورداطمینانی هست و من می شناسمش و این طوری نیست اینطور وقتها فکر می کنیم اطرافیانمان توهم دارند و همه را بد را می دانند.اما واقعیت اینه که موضوع به همون بدی و خطرناکی هست که میگم. من شما رو نمی شناسم و کناره گیری یا عدم کناره گیری شما از این ماجرا برای من نفع یا ضرری نداره اطمینان داشتع باش توصیه ام بهت از روی دلسوزی و به نفع خودته. در ثانی پدر و مادر از این مساله باخبرن؟,اگه خبر نداررن خصوصا پدرت  شما داری بدون اذن ایشون اقدام به کاری می کنی که معلوم نیست پدرت به عنوان ولی شما راضی هست یا نه اگه پدرت بی خبر ونا راضی هست کار شما حرام میشه. پس اگه قصد ادامه ماجرا رو دارین والدین تان را در جریان بگذارید. به ایشون هم بگید اگه قصد جدی دارن هر طور شده باید رسما بیان اگه نمی تونن بگید جواب شما کلا منفیه و تعهدی نسبت به ایشون ندارید. یادتون باشه تمام دانسته های شما از ایشون کاملا بی اعتباره و هیچ ارزشی نداره. همین الان و همین لحظه بهش خاتمه بدین.
۱۸ خرداد ۹۵ ، ۱۶:۳۶ اردیبهشت ..
اجازه دارم پستهای زیباتون رو دنبال کنم بانو؟
پاسخ:
اختیار دارید بفرمایید
۱۸ خرداد ۹۵ ، ۱۶:۳۳ اردیبهشت ..
در جواب کامنتتون مختصری توضیح دادم..ببخشید اگه کلی گفتم سوالمو.

۱۷ خرداد ۹۵ ، ۱۹:۵۷ اردیبهشت ..
:)
به منم سربزنید لطفا بانو.نظر شما درباره سوالی که در وبلاگم مطرح کردم برام مهمه.
پاسخ:
بله چشم خدمت رسیدم . اما سوالتون خیلی کلی هست اگر دنبال پاسخ منطقی هستید باید سوالتون رو درست و واضح بپرسید 
۰۹ خرداد ۹۵ ، ۱۲:۱۰ علی بن مهزیار
سلام ...
بسیار شیرین بود ! خدا ان شاالله شما و سید بزرگوار و خوشبخت و موفق کنه
الله یحفظکم
پاسخ:
علیک سلام . سپاسگزارم
سلام بانو
همفکری خانواده ها معمولا کار رو خیلی راحت میکنه
خداوند موانع رو برداره از سر راه تمام جوان هایی که به صلاح هم هستند
پاسخ:
علیک سلام . بله شما درست می فرمایید نقش خانواده ها پررنگ هست و غیر قابل انکار . 
سلام...
خدایا چقدرررر خوب..
14 تا سکه و عقد کنار شهدا...

زندگی ساده ی زهرایی ام آرزوست..
من دوست دارم به مشکلاتتون هم برسم..
کلا دارم استفاده می برم از قلم روون شما.
خدا حفظتون کنه و در مسیر مهدوی باشید ان شاء الله.
پاسخ:
علیک سلام . سلامت باشید ان شاالله عاقبت بخیرشوید
مهریه ما هم چهارده تا سکه است که پیشنهاد مادرم بود.
۲۶ تیر ۹۴ ، ۱۷:۱۱ یار عبد فاطمه
ممنونم ان شا الله
۲۴ تیر ۹۴ ، ۱۸:۴۳ یار عبد فاطمه
به منم سر بزن.اسمم فاطمه زهرا اس.از دیار شهید مدنی.متولد 74.عاشق کنیزی سرباز اقا.برام دعا کن هرچه زودتر بهتر
پاسخ:
سلام فاطمه جان . طاعاتتان قبول بانو . ان شاالله که خداوند توفیق سربازی امام صادق رو به شما ارزانی کند . امیدوارم که خداوند همراهی صالح راستگو و امانتدار را روزی شما کند تا بتوانید نسلی مهدوی تربیت کنید
سلام و نور
داستان جالبی بود منم مث آقای شما هر روز دارم این دیالوگ رو تمرین می کنم تا به وقتش برم رو منبر و مخ خانواده عروس رو بزنم. البته بعید می دونم دیگه دخدرا این دور رو زمونه 14 تایی باشن.
گویا این 14 تاییی ها ریشه در صدر اسلام دارند و الان 1400 سال گذشته.
البته فعلا ک باید درس خوند و سربازی و رفت و بعدش ببینم دیگه چی پیش میاد.
پاسخ:
علیک سلام
ان شاالله عاقبت به خیر شوید

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">