فرازونشیب زندگی طلبگی ما(همنفس طلبه)

هم قدم تا خدا آباد

همنفس طلبه

طبقه بندی موضوعی

من دانشگاه خواستگاری

شنبه, ۲ خرداد ۱۳۹۴، ۰۶:۴۵ ب.ظ
این پست طولانی تر است قبلا از صبر و تحمل خوانندگان سپاسگزارم..

روزهای آغازین ترم پاییز بود. تا پایان دانشگاه و دریافت مدرک کارشناسی ۴ ترم بیشتر باقی نمانده بود. اغلب دوستان شاغل شده بودند . پدر از آن دسته از مردهاست که اعتقاد دارد زنها باید استقلال مالی داشته باشند به همین دلیل خواهران بزرگتر من با اینکه ازدواج کرده بودند و صاحب فرزند بودند شاغل بودند. من اما اصلا تمایلی به کار بیرون از خانه نداشتم اعتقاد داشتم که زن برای خانه و خانه داری و پرورش سرباز برای امام عصر آفریده شده و نه برای اینکه همپای مردان خارج از خانه کارکند. اما اوضاع مالی خانواده هزینه های دانشگاه من و هزینه های تحصیل برادر کوچکم رفته رفته مرا مجبور کرد به خواست پدر تن بدهم و در یکی از شرکتها مشغول به کار شدم. از آنجاییکه دانشجو بودم این کار پاره وقت بود . روزهایی که سرکار می رفتم برایم سخت و طاقت فرسا بود. اما نمی توانستم اینهمه مسائل مالی را به پدر تحمیل کنم. دستان زحمت کش و تن لاغر و نحیف پدر را که می دیدم خود را به کار کردن مجاب می کردم اما از درون هیچ تمایل و اعتقادی به کار بیرون از خانه نداشتم.هفته های ابتدایی سرکار رفتن من بود . و روزهای آغازین ترم جدید. انجام هر دوی این کارها به اضافه مسئولیتهایی که در بسیج دانشگاه به من محول می شد فشار زیادی را به لحاظ جسمی و روحی بر من تحمیل می کرد.

نزدیک اذان ظهر بود. فاطمه که قبلا" هم گفته بودم از همه ما بزرگتر بود و آنزمان فرمانده بسیج ما هم بود مرا گوشه ای کشاند و آرام زمزمه کرد"بیا بریم طبقه بالا کاری با شما دارم." حس ششم خبر از این می داد که باز هم پای یک خواستگار جدید وسط آمده دیگر به شگردهایش عادت کرده بودم.

بدون اینکه منتظر جواب من بماند از در اتاق بسیج بیرون رفت. چادرم را محکم کردم و دنبال سرش راه افتادم. از پله ها بالا آمدیم کنج راهروی دانشکده ایستادیم و فاطمه شروع کرد"طهورا سادات از طرف دفتر نهاد با من تماس گرفتن و آقای علوی مسئول نهاد گفتن: یکی از برادرا که دانشجو هم نیست اما طلبه است و اینجا برای کار فرهنگی میاد گویا قصد ازدواج داره و خواسته ببینه آیا شما حاضرین با یه طلبه ازدواج کنین ؟ بعد هم انگار که از قبل جواب منو می دونه ادامه داد : من بهش گفتم بعیده ایشون قصد ازدواج داشته باشن این رو هم بگم طهورا سادات این بنده خدا یه طلبه است جایی شاغل نیست وضع مالیش هم رو به راه نیست حالا دیگه خودت می دونی... داشت راهش رو می کشید که برود صدایش کردم: فاطمه خانم لااقل جواب منم بشنو. فاطمه برگشت : جوابت رو می دونم مثل همیشه... صدام رو کمی بلندتر کردم"باشه من قبول می کنم.

فاطمه سرجاش میخکوب شد با حالت تهاجمی دوید جلو : هان چی ؟ قبول می کنی؟ یعنی چی ؟لااقل می ذاشتی کلام از دهانم بیرون بیاد یه ۲۴ساعت صبر می کردی شاید منصرف شی. بابا تو اینهمه ... گفتم: نه این یکی فرق می کنه.شاگرد امام صادقه نون خور امام زمانه. شاگردامام صادق و جیره خور امام زمان با بقیه فرق می کنه. خط زندگیش فرق می کنه. اهل دنیا نیست مرد دینه. مرد دین دروغ نمی گه. فحاشی نمی کنه. مال حلال میاره خونه .مرد دین غیرت داره درد کشیده است. مزه سیلی توی کوچه ها رو می فهمه. مزه ظلم به مظلوم رو می فهمه پس هیچ وقت به همسرش همنفسش ظلم نمی کنه. روی مظلوم دست بلند نمی کنه. حرمت من بچه سید رو نگه می داره.مرد دین زندگی اش را برای دو روز دنیا خراب نمی کنه برای آخرت آبادش می کنه. مرد دین معنای پیمان شکنی رو می فهمه پس توی هیچ سقیفه ای پیمان بین من و خودش رو نمی شکنه. حرفام رو زدم و فاطمه فقط گوش داد . طهورا سادات وضع مالی اش ...؟ حرفش رو قطع کردم: من به نداشتن عادت دارم پای تمام سختیها می ایستم الگوی من مادر پهلو شکسته ام است .

محکم حرف می زدم بدون شک بدون شبهه بدون دودلی . انگار چیزی یادم اومده باشه سرم رو بلند کردم"راستی فاطمه اسم این آقا چیه؟ گفت : اسمش سید.... عه طهورا سادات خودشه همونه نگاه کن داره از پله ها بالا میاد سر برگردوندم . کدوم؟ گفت: همون که پیراهن سفید یقه آخوندی پوشیده!

دیدمش ای داد بر من ای وای بیچاره شدم اینکه خودشه همون که توی نمایشگاه کتاب بود همون که توی دانشگاه از مینی بوس پیاده شد همون بود ....

طهورا از فصلی نو می گوید....



موافقین ۵ مخالفین ۰ ۹۴/۰۳/۰۲
سیده طهورا آل طاها

خواستگاری

نظرات  (۱۹)

۰۳ تیر ۹۷ ، ۱۱:۰۸ بوی یاس ....
سلام. چقدر زیبا یک طلبه رو توصیف کردین .دقیقا چیزایی که من توی ذهنم میپرورانم. ان شالله خدا از این طلبه ها روزی ما هم بکنه
پاسخ:
سلام. 
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است

*****
**** ** ** **** ************ **** *** ***** **** ******* ***** * * **** **** ******
*** ********* ** **** **** ***** *** **** ***** **** **** ***** *** ** *** ** * ***** ***** ** *** ** **** * ****** ***** **** *******
*** ****** *** ** ****** ******* ******** *** ****** ***** ****** ******** ** **** **** ****** ** *** **** ********

**** ***** ***** *********** ******* 
***** *** **** *** *** ****** ****** ***** ** **** ****** ***** ***** **** **** ** **** ****** **** ***** *
**** * ****** ****** ** **** *** ****** ******* ******* *** **** ***** **
*** ***** ** **** **** * **** **** * **** *******
***** ***** ****** *******

** *** **** **** **** * **** **** **** ***** *** 
**** **** ******* *** *** ** ****** **** ****** **** * **** *** ****** ** **** *** **** **** *** ******* ********

*** *** **** ****** ** *** ***** ***** **** *** *** ****** ******** *** **** ***** **** **** * ***** **** **** **** ****** **** * ****** ********* **** ** ******* *** *** * ***** ** **** **** *** ********* **** **** ******

** **** **** 
****** * ***** ****** *** *** **** *** ** **** ***** ***** ***** ******** **** ***** *** ***** *** ***** ***** ** *** ***** ** ** ****** **** ******* *** *** **** **** ****** ** *** ***** ******

** **** **** ****** **** ********* *** ** ******

**** ********* ***** ***** **** ***** ******** *** *** **** ****** ** ********* **** **** ****** *********

*** ** ****
**** *** ****** *** *****
پاسخ:
سلام عزیزم. یک قاعده کاملا منطقی این وسط وجود داره . اما قبل از بیان اون قاعده ازتون می خوام به هیچ وجه احساستون رو وارد این قاعده نکنید و کاملا منطقی با این مساله برخورد کنید به دور از احساس بدور از هرگونه عاطفه . فقط کاملا منطقی باشین ...
بعدش یه برگه بردارید و تمام خصوصیات خوب ایشون رو بنویسید تمام دلایلی که باعث شد بهش جواب مثبت بدید. سن خودتون رو هم در نظر بگیرید و اینکه چقدر ممکن هست تا موردی بهتر از ایشون نصیب شما بشه رو هم در نظر بگیرید . یه برگه دیگه بردارید تمام معایب ایشون رو بنویسید هر چیزی که باعث بشه جوابتون نه باشه . حالا مقایسه کن ببین کفه کدوم سنگین تره . بعد جواب منطقی بده .
ممکنه این وسط کفه خوبیهای ایشون سنگین تر باشه اما بازهم دل شما به جواب مثبت راضی نباشه . اونوقت بررسی کن که دلیلش واقعا همون مشکل قد هست یا مشکل علاقه شما به کسی که گفتید. در نظر بگیرین که اون آدمی که بهش علاقه دارین اصلا به شما فکر می کنه یا نه ؟ اصلا قصد ازدواج با شما رو داره یا نه ؟ اصلا اگه به شما فکر کنه و قصد شما رو هم داشته باشه بجز قد بلند محاسن این خواستگارتون رو داره یا نه ؟ مرد زندگی هست یا نه ؟ آیا .... همه اینا رو بررسی کن اگه دیدی بازم منطق می گه این آقای خواستگار فعلی بهتره اما باز احساست بهت می گه به بهانه قد یا هر چیز دیگه بهش نه بگی ، حتما و یقینا بهش جواب منفی بده .
هرگز وارد زندگی نشو که بهش سرد هستی چون در اون صورت به مشکل می خوری احتمالا و در برابر خودت و این بنده خدا مسوول هستی .
سلام.

خانم آل طه مسئله قد همسر چقدر مهمه؟؟ 
من از اون کسایی بودم که به همه دخترها میگفتم زیاد به قیافه خواستگار اتون گیر ندید ، همین که ب دلتون بشینه کافیه...الان خودم گیر کردم! فکر میکنم دچار وسواس فکری شدم! چهره این بنده خدا خوبه و اصطلاحا ب دل نشسته، اما قد...که از من بلندتر نیستن. حساسیتی روی این مسئله ندارم. معتقدم همسر کوتاه قد خوب بهتر از همسر زیباورعنای بد است!

معلوم نیس بعدا چنین موردی پیدا بشه. ولی تو خیابون که نگاه میکنم قد زن و شوهر هارو باهم میسنجم. 

آیا قد بعدا می‌تونه مسئله دار بشه بطور کلی؟؟
پاسخ:
سلام عزیزم. این طور مسایل ظاهری تا جایی اهمیت داره که در سالهای بعد از ازدواج , موجب دلسردی شما رو فراهم نکنه. لذا اگر واقعا نمی تونید در این مورد با خودتون کنار بیایید , اصلا جواب مثبت ندید. چون ممکنه بعد از گذشت مدتی که تب و تاب اولیه از سر شما افتاد , به سرعت دست به مقایسه بزنید و عرصه به شما و ایشون تنگ بشه

سلام.

خداروشکر میکنم که با وبلاگ شما آشنا شدم. نظراتتون حکم نظر مادرم رو برام داره.

خانم آل طه دوستم یه آقا رو به بنده معرفی کردن. امروز رفتیم باهاشون صحبت کردم. راستش صحبتاشون به دلم نشست! و یجورایی ازشون خوشم اومد. تنها مسئله ای که بود هم قد هستیم. البته برام این مسئله خیلی مهم نیست و چیزای دیگه اهمیت داره...پدرم درموردشون میگفت پسر خیلی آرومیه و شاید هم توسری خور!! یه مقدار ناراضی ان...البته هنوز تحقیقات مونده.

بعد اینکه فهمیدم خونه پدرشون چند واحده و میخوان بعد ازدواج یکی از همون واحدا برن. اما من مخالفم. دوست دارم کلا خونه م دور از خانواده شوهرم باشه. اینجوری آدم آزادی بیشتری داره!! این مسئله رو چطور باهاشون عنوان کنم که ناراحت نشن؟؟

الان  نکته اینجاست که من شش ماه پیش یه خواستگار مدافع حرم داشتم حقیقتا هم خودم و هم خانواده ام بشدت نظرمون مثبت بود!! و من خیلی بهشون فکرکردم ولی متاسفانه بعد از گذشت سه ماه، اونم با پیگیری خودم متوجه شدم آقا قبلا جواب منفی دادن...ظاهرا شرایط ازدواج نداشتن! متاسفانه هروقت اسم سوریه و داعش و... میاد فکر من پیش این بنده خدا میره.خیلی مورد خوبی بودن. مخصوصا اینکه باب میل پدرمم بودن. حتی گاهی باخودم فکر میکنم صبرکنم شاید برگشتن!! نمیدونم...بعد با خودم میگم اگه برنگشتن چی؟ من همین جوری خواستگارامو رد کنم؟ بعد دوباره به خودم جواب میدم خب شاید مورد خوبی پیدا نکردو برگشت سراغ من!!

پاک گیج شدم...

خانم آل طه چه رابطه ای بین قسمت ازدواج و اختیار انسان وجود داره؟

شنیدم که عقد زن و شوهرها در آسمونا بسته شده ! و هرکسی قسمت آدم باشه همون میشه. این چقدر درسته؟

 جزاءکم الله خیرا

پاسخ:
سلام عزیزم. بهتره که شما روی این خواستگارتون متمرکز بشین . تحقیقات کنید و بعد تصمیم بگیرید. خواستگار قبلی رو روش حساب باز نکنید احتمال برگشتن ایشون ضعیفه پس به آینده تون درست و با دقت فکر کنید. 
ازدواج هم در تقدیر هست هم به اختیار شما بستگی داره
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
*****

****** ** ***** ****** *** ********

**** * * ****** * ****** ******** ** *** ***** ** **** ***** *** ******* ** ****** ***** ******

** ****** * **** ***** ** ***** ****** ** **** *** ****** *** * ***** ** *** ***** *** ** **** ** ** *** ***** ** ******* * ******* ** ****** ******** ******

*** *** *******

*** ****** ********* *** ** ** **** ***** ******* ****** ** ****** *****

***** **** *** ******* ******
**** *** *** *** **** ** **** ***** ****

**** ***** *** *** *****

** **** ***** ********
پاسخ:
سلام عزیزم. اگه همسر دوستتون فرد مطمان هستن و جوری صحبت می کنن که شان شما حفظ میشه اشکال نداره
. سلام.

منو یادتون میاد؟! من کسی بودم که مورد سپاه قدس داشت.

درطی این دوماه خیلی فکرکردم و ب این نتیجه رسیدم که توانایی چنین زندگی رو دارم . البته یقینا با سختی هایی همراه خواهد بود.

اما مشکلی که هست، جناب داماد علی رغم اینکه باید خبری میدادن اما غیبشان زد!

حالا چرا بنده هنوز بهشون فکر میکنم؟ چون چند هفته بعدش ی تحقیق سطحی داشتن...

نمیدونم. شاید دارم اشتباه میکنم که نمیتونم فراموششون کنم...من دارم زندگیم رو میکنم اما متاسفانه مثل قبل نیستم و مدام فکرم مشغوله...

میخواستم بپرسم با توجه ب اوضاع جدید منطقه، اساسا گوشه ای از ذهنم رو برای ایشون بذارم؟ 
چکار کنم کلا از فکرشون دربیام؟؟

متاسفانه یا شاید خوشبختانه فکر ب ازدواج موجب شده نیازهایی درمن برجسته بشه ...
پاسخ:
سلام عزیزم. ممکنه ایشون فعلا از ازدواج منصرف شده باشه یا به زمان دیگه ای محول کرده باشه. به هر حال بهتره بهشون فکر نکنید و زندگی روز مره خودتون رو بکنید. بیشتر فکر کردن به موضوع باعث آزارتون میشه. سرخودتون رو گرم کنید
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
**** ***** *********** **** *** *** ***** * *** **** ******** ** ****** ******* ********* ***** ** ***** *** **** ** ***** ********* ******* *** ****** *** ** *** ***** **** ** **** *** ** ******* ****** ********** ** **** **** *** ** *** ** ****** ***** ****** *** * **** **** *** ** **** ******* ****** **** ************ *** ************* ****** ** ** *** *** ********** *** ***** ** *** ***** *** **** ******** ***** **** *** ** ******
** ** *** ************ *******
** ***** ***** ******* * ***** ************
**** *** ****** **** ***** **** ************ *** ***** *************** ************ ** *** ****** ** ********** ** ***** ******* ********
** ****** ** **** ************* **** **** *********** **** ***** **** *** ***** **** *** *** **** *******

********** ** *** ******* ** ***** **** ***** ** **********
****** ***** ***** ** ****** ** **** ***** **** *** ******* ****** ******* *** ******* *** **** **** ** ***** * **** *** ********* *** **** ****** ** ***** **** ******* **** **** ********** ******* ***** *** ***** *** **** *** ****** ******* *** *** ** **** *** ****** ************* ** *********** ***** *** ***** ** ** ****** ********* *** **** ******** ** ***** ****** ***** **** ** ** **** **** **** *** ******** **** **** *** **** ******* *** *******
*** ****** ******* *** ***** **** ****** ** **** ***** **** ********** *** *** ***** **** ** ****** ********** ** **** ** ****** ** ***** ***** ** **** * **** ****** ******* ****** *** ***** **** *** * *** *** *** **** ***** ************* *** ****** ****** ** ***** **** *******
*** ** *** **** ** *********** ** *********** **

***


پاسخ:
سلام عزیزم . شما خوبی ؟ چرا اینقدر ساده یه همچین اتفاقی افتاد؟ یعنی دو تا بزرگتر و ریش سفید تو فامیل نبودن که مساله رو حل کنن؟ ای کاش واقعا این اتفاق نمی افتاد . در هر حال کاری هست که شده باید سعی کنی سر خودت رو گرم کنی و اوقات فراغتت رو پر کنی تا این اتفاق کمتر اذیتت کنه . نشستن و فکر کردن به موضوع شرایط رو بهتر نمی کنه پس فکرش رو نکن اگه خودت رو با چیزای دیگه سرگرم کنی کمتر بهش می پردازی
لطفا سازوکار مشاوره تلفنی تون رو میگید؟
پاسخ:
این کار بیرون از فضای مجازی انجام میشه متاسفانه نمی تونم تلفنم رو اینجا بگذارم و یا برای کسی ایمیل کنم. 
شما مشاوره تلفنی میدین؟
پاسخ:
بله.
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
**** ****

******* *** *** ******* **** ***** ** *** **** **** *************** ****

** ******** ** **** ******** **** ** **** *** ***** *** ***** ** ***** *******

*** ******* **** ***** ** *** ***** ***** **** ***** * ** ** ***** **** **** ******

** ********* ** ******** **** * *** **** ****** ** *** * ***** ***** * ******** **** *** ** ** ** ** *** **** **** 

*** *** ***** **** ** ****** *** ***** * **** ** ***** ***** ****** ******* ******* * ***** **** ***** **** **** ** **** ** ***

* **** *** ****** ** * **** ***** ***** **** ***** ****** **** **** ** *** ****** *** ***** *** ****** ** *** **** ** ***** ***** **** *** * ****** **** *****

* **** *** *** ** ***** *** **** *** **** ** ******* **** ** ***** ***** *** *****

** **** ***** ***** *** ***** * **** *** ***** ** ******** **** *****

* **** ** ***** ***** ******* ** ****** * ****** **** ***** ******

***** ****** ***** ***** **** *** ** *** ****** *** ***** ** *** *****
پاسخ:
چه کسی گفته تمام نظامی هایی که دور از خانواده اند, تن به ازدواج مجدد می دهند؟ببخشید علیک سلام. یادم رفت.
در مورد تحمل خودتون , تنها کسی که می تونه صادقانه بهتون پاسخ بده خودتون هستید. با خودتون صادق باشید. زندگی خوابگاهی با زندگی زناشویی فرق میکنه ببینید توانتون چقدره.
در مورد آقا هم تنها راهش اینه که تحقیق درست از محل زندگی,محل کارش و دوستاش داشته باشید. با ایشون صحبت کنید. میزان صداقت در گفتار و رفتارش رو محک بزنید.
خب بعد شرایط سخت کاری ایشون چی؟؟

منظورم از لذت، روابط عاطفی بود. شغل ایشون اینطوریه که تا همیشه این شرایط هست.

من باید هم زن خونه باشم و هم مرد خونه...

دختر نازک نارنجی نیستم. اما بالخره من دوران متاهلی رو که تجربه ندارم . نمیدونم میتونم این شرایط رو تحمل کنم یانه...

هدفم از زندگی ،نزدبکتر شدن به خداست. این هدف اصلی منه. و ایشون هم دقیقا همین هدف رو دارن.

میدونید همه سختی ها به کنار، فقط با اینکه باید در یک شهر دور زندگی کنم ،نمیتونم کنار بیام.
و این احتمال وجود داره بعد از چند سال محل کارشون ، به همین شهرمون منتقل بشه ولی این احتماله.

نمیدونم
پاسخ:
عزیز دل, با خودتون منطقی و بدون درنظر گرفتن احساستون کنار بیایید. یادت باشه امروز باید چشمهات رو باز کنی و فردا در زندگی مشترک باید یاد بگیری چشمات رو ببندی. اگر می بینی نمی تونی با این شرایط کنار بیای قبول نکن . اما اگه قبول کردی باید تمام شرایط رو بپذیری . غر زدن ممنوع میشه.
این نزدیک شدن به خدا , خیلی آرمانیه. هدف خیلی بزرگه. وقتی هدفت اینقدر بزرگ باشه اونوقت برای رسیدن بهش باید کارهای سخت و سنگین رو انجام بدی . نمی تونی هدف بزرگی داشته باشی اونوقت مسیر رسیدن به هدفت رو یک مسیر راحت و ساده و بی دردسر بخوای. هدفهای بزرگ,انسانهای بزرگ و راه سخت می طلبه. پس شما باید با خودت در درجه اول صادق باشی. راحتی با هدفی که داری با هم صدق نمی کنه.
برای همینه که می گم در نهایت صداقت ببین دنبال چی هستی
سلام.
میشه ی مشورت ازتون بگیرم؟

من ی خواستگار دارم ،ایشون در سپاه قدس هستن و این یعنی مآموریت های برون مرزی...سوریه عراق و...

بصورت طولانی مدت..مثلا سه چهار ماه ماموریت، دو هفته مرخصی ...
محل زندگی هم گفتن کرج...ینی اون دو هفته هم سرکار میرن.

من در شهرستان مرزی هستم . و در چند ماهی که ماموریت باشن. بنده باید خونه پدرم یا پپرشون برم. و اینو‌ دوس ندارم.ازطرفی نمیشه تنها باشم.

شرایط زندگی ایشون واقعا سخته و خودشون هم گفتن...

چیزی که باعث شده نه نگم، خیلی پسر خوبی هستن. در همون نگاه اول مجذوب شون شدم و وقتی باهاشون صحبت کردم، بیشتر شیفته شون شدم. حس میکنم نیمه گمشده منه!

ولی شرایط کاریشون واقعا سخته. بقول خواهرم فقط اسم این آقا روی من خواهد ماند و از زندگی لذت چندانی نمیبرم...

فکر میکنم دارم احساسی تصمیم میگیرم و عقل رو کنار گذاشتم.

میشه راهنماییم کنید؟

دل من با ایشونه اما کارشون خیلی سخته‌
پاسخ:
سلام عزیزجان..
باید ببینیم منظور شما از لذت بردن از زندگی چیه؟در واقع باید ببینید اساسا شما در زندگی مشترک به دنبال چه هدفی هستید.. بعد وقتی پاسخ این سوالها رو دادید ببینید این اهداف با ازدواج با ایشان چقدر محقق میشه.
سلام جالب بود . (:

پاسخ:
سلام...
سلام.
عزاداری هاتون قبول باشه.

خواهری من افتخار این رو ندارم شما کمکم کنید؟
پاسخ:
سلام. کامنت قبلی شما خصوصی بود و امکان پاسخگویی نبود. کامنت هاتوت رو عمومی بگذارید عزیزم.
عزیزم این تصمیمی هست که شما باید بگیرید اطرافیان فقط می تونن شما رو راهنمایی کنن نمی تونن بجای شما تصمیم بگیرند. به هر حال زندگی با یک طلبه محدودیت هایی برای شما داره هم در روابط اجتماعی تون هم در روابط خانوادگی باید توانایی و شجاعت روبرو شدن با اونا رو داشته باشید. محاسن اخروی و دنیوی زیادی هم داره . این افراد معمولا امانتداران خوبی هستند و دل شکستن ، معمولا، در مرام آنها نیست. گفتم معمولا تا فکر نکنید همه طلبه ها به لحاظ اخلاقی و حتی معنوی درجه یک هستند . نخیر در میان طلبه ها هم مثل بقیه قشرها خوب و بد زیاد است. این را می شود با تحقیقات قبل از ازدواج فهمید.
از نظر مالی هم زندگی با طلبه سختی های خودش را دارد. طلبه تبلیغ میرود منبر دارد چون باید مطالعه زیاد داشته باشد به محیط آرام نیاز دارد. در محیط هایی که مکروهی در آن روی میدهد نمیرود تون ممکن است حضور او تایید آن مساله شود. 
زندگی افرادی که مذهبی هستند اما طلبه نیستند هم کمابیش این شرایط را دارد. افراد مذهبی هم هرجایی نمی روند و از هر راهی پول در نمی آورند حتی اگر طلبه نباشند.
به هر حال چه با طلبه چه غیر طلبه برای یک ازواج موفق باید عاقلانه و با چشم باز تصمیم بگیرید چون بعد از ازدواج باید پای تصمیمتان بایستید و چشم تان را ببندید
سلاام مجدد

ازاینکه رک و صریح حرف می زنید ممنونم
بذارید ی ذره از خودم براتون بگم
از زندگی آرمانی متصورم

دوس دارم با همسرم شبا مباحثه کنیم، کتاب بخونیم و بعدش باهم بحث کنیم

صحبتای رهبری رو گوش بدیم و درمورد تک تک جملاتشون تحلیل کنیم

اگه ته صدایی داشته باشن، باهم دوتایی مجلس روضه بگیریم

ی زندگی جهادی داشته باشیم البته معتدل. ینی تفریح سرجای خودش باشه!!

همیشه تو ذهنم این بوده که از اشرافیت و تجملات متنفرم و دوست میدارم ی جهاز ساده ببرم..

مسائل خاله زنکی و دنیوی برامون مهم نباشه. 

سعی کنیم نمود خوبی از زندگی دینی نشون بدیم به همگان...

و....

سرتونو درد نیارم.

اگه بخوام با ی طلبه زندگی کنم خوب ازاین نظر توقعم میره بالا. و اگه به هر دلیلی نشه اینارو اجرایی کرد، میترسم پشیمون بشم...

میخوام از روی عقلانیت بله رو بگم. فکر میکنم اینایی که گفتم از روی احساسه.

مامانم میگه با دوز مذهبی تو، فقط ی طلبه از پست برمیاد!

با طلبه بودن، باید قید یسری چیزا رو بزنم... مثلا مسافرت کردن با خانواده برادرم. چون ایشون دقیقا نقطه مقابل من هستن...

درمورد مسافرت و پارک و...فرمودید تو شهرهای مذهبی و تهران،امکان پذیره. اما تو شهر کوچیک ما، هیچ وقت ی طلبه باخونواده ش رو تو دارم ندیدم. تو بازار ندیدم اصلا بجز رو منبر جایی ندیدم...

خب تفکرم براینه از این نظر محدودیت دارن.

خب بنظر شما من ظرفیتش رو دارم؟

اون ظرفیتی که فرمودید یعنی چی؟
پاسخ:
سلام. اینا که فرمودید قشنگه اما خیلی آرمانیه. بهر حال زندگی واقعیت ها و مشکلات و مشاجرات خودش رو داره. توی زندگی یه طلبه می تونه اینا که شما فرمودید باشه اما همه زندگی یه طلبه اینا نیست. به زندگی با چشم منطق نگاه کنید.
در مورد بیرون اومدن هیچ مشکلی نیست شما می تونید اولین زوج طلبه ای باشین که با لباس در سطح شهر بچرخن. در ثانی خیلی از طلبه ها هستن که بعضی جاها با لباس نمیان بیرون مثلا سبنما پارک بازار شما می تونید در این باره باهاشون صحبت کنید.
من هیچ شناختی از شما ندارم. شناخت من از شما در حد دو تا کامنت هست همین چطور می تونم ظرفیت شما رو ارزیابی کتم؟
سلام خانوم.

عذر میخوام میشه از شما کمک بگیرم؟ درمورد ی امر خیر...

ی طلبه میخوان بیان خواستگاری ...

البته هنو خانواده ایشون منو ندیدن!

راستش از طریق واسطه معرفی شدم. قراره روز شهادت حضرت زهرا بیان مادر و خواهر بیان خونه مون منو ببینن!!

وااای نمیدونید چقدر دلشوره دارم.

راستش نود درصد اقوام ما ضد آخوند هستن. و این ی مشکل بزرگ میتونه باشه.

و این که خوب با ی طلبه نمیشه هرجایی رفت .مثلاپارک، بازار و....

و این دارن منو اذیت می کنه .

مادرم میگه دختر جان هنو که تورو ندیدن، شاید تورو نپسندیدند!!

و اینجوری دلم رو آروم میکنه...

میشه راهنماییم کنید؟

میشه ازتون در این زمینه خیلی کمک بگیرم؟
پاسخ:
سلام. به سلامتی.
با یک طلبه می شود همه جا رفت. مسافرت ، پارک، سینما،مهمانی،عروسی . پس ما چکار می کنیم؟
همه اینها بستگی به میزان ظرفیت خودتون داره. اگر توانایی زندگی با یک طلبه رو هم در مورد شرایط مالی اش هم موقعیت اجتماعی اش و هم باقی موارد دارید ، عدم تمایل فامیل ذره ای ارزش نداره . هر چند کار شما رو سخت تر می کنه. اما اگر میبینید ظرفیتش رو ندارید از همین ابتدا جواب مثبت ندید
زندگیتون برای خودش یه پا رمانه...
چقدر خوبه که می نویسین..
حس میکنم بیشتر از هر کتاب روان شناسی دیگه ای به دردم میخوره..
چون یه تجربه ی عملیه.
پاسخ:
تمام زندگی ها همین طوره . پر از شکست پر از پیروزی پر از یاس پر از امید . گاهی زمین خوردن گاهی بلند شدن . مهم اینها نیست . اینها که تکرار مکرراته . مهم یه زندگی با رنگ خدا داشتنه . زندگی من هنوز به اون مرحله نرسیده دعا کنید تا برسه.
۲۶ تیر ۹۴ ، ۱۷:۱۲ یار عبد فاطمه
نه مطمئن باشید؛شما خیلی بهترین.خصوصا که سادات هم هستید
پاسخ:
سلامت باشید عزیزم
۲۴ تیر ۹۴ ، ۱۸:۲۶ یار عبد فاطمه
سلام علیکم
شما من نیستین؟چرا حرفهاتون عین حرفهای منه؟
وای خدا باورم نمیشه.یکی مثل من پیدا شد
التماس دعا دارم خواهر گلم
پاسخ:
علیک سلام
نه من مطمئنم شما بسیار بهتر از من هستید . 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">